جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
چکامه ای برای شب قدر
شبها همه در شب پیوسته و خیمهزده بود! شب چنان به اعماق تاریکی فرو رفته که گویی هیچگاه بالا نمیآید! غرق در تاریکی و ظلمت بود، چنانکه از ابتدای عالم چیزی جز تاریکی، سیاهی و ظلمت نبوده است! شبها همه در شب خیمه زده بود! و سیاهی و تاریکی همه جا را فرا گرفته بود! هر تاریکی و هر سیاهی از سرچشمههای شبی سیاهتر و ظلمانیتر از خود است که سیراب میشود!
تاریخ و شبزدگان آن ساکت وامانده و دور شده از نور و روشنایی، آرام، نومید، هراسان و سراسیمه در این سیاهی همهگیر یا به خواب و یا به پرسهزنیهای بیهدف و بیحاصل و عفنآلوده در این قبرستان ویران و به خواب رفته مشغول!! زندگیها، سالها و ماههای تهی و بیمعنی و پوچ! سالها و ماههایی که آفرینشی و خلقتی ندارند! پیام و تفکر تازهای ندارند! تنها درگذرند! چون رهگذری تنها و بیکس! و بعد از پا افتاده! فرسوده و ناتوان! و آنگاه مرگ که او را فرا میگیرد!
قرنهاست که شبها و سیاهیها دیگر بعدی و ساحتی ندارند! همه تختاند، مسطحند و همه یکسانند! گویی که از سقف آسمان به زیر آمدهاند و بر بستر ناجور و ناهموار زمین چسبیدهاند و زمین را و زمان را و تاریخ را و انسان را چنان به سیاهی و بندگی کشاندهاند که هیچکس را و هیچ چیز را نمیتوان باز شناخت!!!
حتی کلمات نیز زلالی و صداقت و شفافیت و برندگی و فرقان خود را از دست داده و دست یاری رسانی و کمکدهی به این سیاهیها و ظلماتها سپرده و الواح و تصاویری را که روایتگر زمان و انسان و تاریخاند شسته و محو نموده است!
شبها همه در شب بود!! هر شبی و هر تاریکیای، گوری و گودالی برای تاریکیها و سیاهیهای پیش از خود! گور در گور و سیاهی در سیاهی! و ظلمت در ظلمت! گور در گور و سیاهی در سیاهی! و ظلمت در ظلمت! گور در گور و سیاهی در سیاهی! و ظلمت در ظلمت !
اشباح در گور خفتهای که هرازگاهی با شنیدن گامهایی و یا ضربههای کوبنده بارانی و بادی امید و روزنه تازهای به روشنایی و رهایی در دلشان زنده میشد!
و تاریخ در گوشهای چمباتمه زده بود و از دور مینگریست! زیرلب لبخندی تلخ و دردناک داشت! گویی با لبانش میگریست! میگریست! میگریست! م... به سرنوشت انسان! به غربت و تنهایی او! شبها همه در شب بود! شبهایی کوچکتر و کوتاهتر در کالبد و دل شبی بزرگتر و طولانیتر! شبی برتر از هزار شب! شبهایی غریب! خیمهزده و دور افتاده از این شب!
شبی که خداوند زیباترین و عاشقانهترین غزلهایش را، پرجاذبهترین و جادوییترین کلماتش را بر انسان فرو میبارد! غزلها و کلماتی که نزولشان دیوارها، غرفهها و شبستانهای به شب پناه برده را فرو میریزند! و فرشتگان با صدای ریزش باران رحمتالهی زیباترین و دلکشترین سرودهایشان را در ستایش این شب سر میدهند.
اکنون شب قدر است!! شب ارزشها! شب سرنوشت و تقدیر انسانی نو! شب باریدن حکمت از آسمان! شب فرود آمدن آیات خداوندی! شبی که معشوق خود شخصا دستاندرکار تحول و دگرگونی است! شبی که خداوند تمامی نعمات!
تمامی نبوغ! تمامی آفرینندگی و آفرینشگری خویش را بر تمامی بندگان صالح و مومنش فرو میریزد! شب بازاندیشی کتاب آسمانی! شب آشتی دادن عمل و اندیشه! شبی که سرنوشت انسان تنها به دستان خودش مشخص و معین میگردد! شب خوردن میوه ممنوع! شب پوست انداختن انسان و هستی! شب تغییر جهت از لجن به روح الهی! و آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد میکند!
شبهایی که یکبار دیگر روح خداوندی در کالبد مرده و بیجان و فرسوده انسان و تاریخ و ملت و نسلی دمیده میشود!
شبی که از هزاران سال و ماه برتر و والاتر است! شب به هوش آمدن و چشم گشودن! شب بیداری! گویی که یکی از خفتگان افسوس بوده است! آزاد از هرآنچه ناماندی است! از هرچه سنگ است!
شبی که هم عمقش و هم زیباییاش نسبت به شبهای دیگر عمیقتر و زیباتر است! شبی که این دو توامان با یکدیگر و دستدردست هم به رجزخوانی میپردازند!
رجزخوان سپیده دمی که از پس این شب خواهد آمد!! آه! چه نگاه حقیرانهای!نه! اینان نیستند که رجز میخوانند! خداوند است که رجز میخواند و حریف میطلبد! نه حریقی برای قدرتنمایی و جنگاوری و نبرد که برای عشق! محبت! دوست داشتن! ایمان و ایثار!
ناگهان زلزلهای در سراپای ملکوت افتاد و آنگه صوراسرافیل را در قبرستان حیات ظلمت گرفته میشنوی، گورها خواهند شکافت و مردگان از چالهها و گودالهای تاریک و سیاه خویش بیرون خواهند آمد و روحهای آواره، خسته و سرگردانی که سالها خود گم کرده و از خویشتن و از کالبد انسانی و الهی خود جدا افتاده و یتیم و تنها شدهاند! خود را خواهند یافت!
فرشتگان و باران رحمت بر سرشان باریدن خواهد گرفت! و جبرائیل به سراغ تکتکشان خواهد رفت و بدانان نویدی! پیامی و جانی تازهخواهد بخشید! و آغاز حیاتی تازه و نوینی را پس از آن خواب و مرگ سیاه و طولانی نویدشان خواهد داد!
در آن شب دیوارهای هستی با نزول و بارش باران فرو خواهند ریخت! آن شب سکوت و سکون مفهوم خویش را از دست خواهد داد! هر چه هست ضربه است! هرچه هست فریاد است!
در آن حال صدای فرو ریختن دیوارهای وجودت را نیز به خوبی خواهی شنید! و آنچه را که تا به آن ساعت جمع کردهای!
هر آنچه را که به کار نمیآمده و نمیآید! هر آنچه را که تو را به او (خداوند) وصل نمیکند! با حضور جبرئیل که حامل پیام خداوندی است فرو خواهد ریخت! خواهد شکست! تکهتکه خواهد شد! و بعد به ناگاه و بیدرنگ همهجا و همه چیز را آرامشی لطیف و پرشکوه فرا خواهد گرفت! هستی در چشمان تو زلال خواهد شد! و به چشم دل این زلالی و پاکی را به وضوح خواهی دید! که نه! حتی در آن لحظه و در آن حال با چشمسر نیز میتوانی ببینی!
[علیرضا همتی]
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات عراق مجلس شورای اسلامی حسن روحانی دولت سیزدهم نیکا شاکرمی دولت چین مجلس رهبر انقلاب بابک زنجانی شهید مطهری
ایران تهران هواشناسی یسنا سیل هلال احمر روز معلم آتش سوزی پلیس معلم شهرداری تهران آموزش و پرورش
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا بازار خودرو حقوق بازنشستگان طلا خودرو قیمت دلار بانک مرکزی ایران خودرو سایپا ارز
عمو پورنگ موسیقی لیلا بلوکات سریال تلویزیون سینمای ایران عفاف و حجاب مسعود اسکویی سینما تئاتر
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه حماس ترکیه نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال تراکتور لیگ برتر جواد نکونام لیگ برتر ایران رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا
هوش مصنوعی ناسا تبلیغات اپل اینستاگرام گوگل تلفن همراه عکاسی
خواب فشار خون کبد چرب