سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

گرایش‌باخ و رهیافت اخلاق موضعی


گرایش‌باخ و رهیافت اخلاق موضعی

در اوایل قرن بیستم، چهار گرایش عمده در زمینه فلسفه اخلاق در اروپا شکل گرفت. نخستین گرایش اخلاقی این دوران به اخلاق معنویت گرا معروف بود. دومین گرایش نیز موسوم به ارزش شناسی …

در اوایل قرن بیستم، چهار گرایش عمده در زمینه فلسفه اخلاق در اروپا شکل گرفت. نخستین گرایش اخلاقی این دوران به اخلاق معنویت گرا معروف بود. دومین گرایش نیز موسوم به ارزش شناسی بود. ارزش شناسی اخلاقی بر مفاهیمی چون فضیلت، خوب، صحیح، حقیقت و صواب دلالت داشت. ‏

سومین گرایش نیز به عنوان گرایش انسان گرایانه نضج گرفت. انسان گرایی اگزیستانسیالیستی سارتر (۱۹۸۰ - ۱۹۰۵) از بارزترین فلسفه های انسان گرایانه در این سده به شمار می‌رفت. آخرین گرایش اخلاقی در قرن بیستم تحت عنوان اخلاق موضعی (‏Situation Ethics‏) نامیده می گشت. هرچند از اخلاق موضعی در برخی موارد تحت تعبیر "اخلاق جدید" بحث می گردد، اما این گرایش اخلاقی بیشتر با عنوان اخلاق موضعی شناخته می شود. ‏

باید اذعان داشت اکثریت فیلسوفانی که در حیطه اخلاق موضعی به ارائه نقطه نظرات خویش مبادرت ورزیدند، دارای پیش زمینه مسیحی و روحانی بودند. بنابراین می توان گفت اندیشه اخلاق موضعی اغلب به صورت انحصاری در اندیشه‌های فیلسوفانی یافت می شود که در حیطه رهیافت های دینی و مذهبی فعالیت نموده اند. ‏

از جمله نامی ترین و شناخته شده ترین فیلسوفان معاصر که در حوزه اخلاق موضعی دارای نقطه نظرات درخور توجهی می‌باشد، گرایشباخ است. وی در سال ۱۸۸۰ به دنیا آمد و در سال ۱۹۴۵ نیز چشم از جهان فرو بست. وی در سال ۱۹۲۸ کتاب معروف خود با عنوان "فلسفه اخلاق معاصر: اخلاق موضعی" را به رشته تحریر درآورد. گرایشباخ در تبیین و تحلیل اندیشه های خود از اندیشه های "نیچه" و "کی یرکگارد" اقتباس و برداشت نموده است. وی بر این باور است که اخلاق موضعی یا اخلاقی که مبتنی بر چشم‌اندازهای دینی است، نمی تواند بر اصول، قواعد و استلزاماتی استوار باشد که به طور عام برای تمامی افراد معتبر باشد. وی بر این پندار است که هر مسئله اخلاقی منحصر به فرد و یگانه است. لذا نمی توان برای همگان به ارائه یک رویکرد مشترک و عمومی پرداخت. وی مسائل اخلاقی را مسائلی پیچیده، انحصاری، فردی و عینی تلقی می نماید. ‏وی گزاره های اخلاقی را دارای دو جنبه می دانست:

۱) هنجارهای صوری.

۲) معانی اخلاقی. گرایشباخ معتقد بود که در زمینه فلسفه اخلاق می توان به تبیین هنجارهای صوری و شکلی که جنبه عمومی و مشترک داشته باشد، مبادرت ورزید. وی عبارتی چون "به دیگران احترام بگذار" را یک هنجار صوری و شکلی قلمداد می نماید. اما وی معتقد است که هنجارهای صوری دارای معانی اخلاقی نمی باشند و از این رو است که می توان آن را به صورتی کلی و عمومی مطرح نمود. ‏

وی هنجارهای صوری را زمانی دارای معنای اخلاقی می‌شمارد که به عنوان یک موقعیت مطرح گشته و انسان با این شرایط به صورت موقعیتی عینی و شخصی روبه‌رو گردد. به زعم گرایشباخ کاربست عملی، هنجارهای صوری و تعابیر اخلاقی در زندگی واقعی، معانی اخلاقی نامیده می شود. از این رو وی معانی اخلاقی را به صورت یک واقعیت عینی و فردی مطرح می نماید. اخلاق موضعی خود به صورت یک نهضت متفرعن و فرعی در اندیشه های "هایدگر" ظهور و بروز یافت. هایدگر در سال ۱۹۲۷ به تحریر و نشر کتاب معروف خود با عنوان "هستی و زمان" مبادرت ورزید که در بسط و توسعه این نهضت موضعی به شکلی خلاقانه و چشمگیر اثربخش واقع گردید. ‏از دیگر پیروان این نهضت که سخت متأثر از اندیشه‌های هایدگر بودند می توان به مارتین بوبر (۱۹۶۵ - ۱۸۷۸)، نیکلا بروی آیو (۱۹۴۸ - ۱۸۷۴)، امیل برونر (۱۹۶۶ - ۱۸۸۹) و دیتریخ بون هافر (۱۹۴۵ - ۱۹۰۶) اشاره نمود. همچنین "جوزف فوش" در تحلیل و توسعه این گرایش اخلاقی سهم بسزایی را به خود اختصاص داده است.

نقد:

باید اذعان داشت که رهیافت گرایش باخ در زمینه فلسفه اخلاق دارای چشم اندازهای نوین و اثر گذار نمی باشد. دیدگاه‌های او از خلاقیت و بداعت بی بهره بوده و محدود به تبیین برخی موارد می باشد. همچنین وی از توجیه منطقی و استدلال‌های جدی و قوی نیز در اندیشه خود استفاده نبرده است.‏

نسترن علویان

منابع:

تاریخ فلسفه اخلاق غرب، لارنس سی. بکر، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۷۸‏

مبانی اخلاق در فلسفه غرب و در فلسفه اسلامی، حسن معلمی، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۰‏