پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
سینما فقط کمدی نیست
سالها قبل - شما بخوانید دههها - کسی از سینمای ایران دل خوشی نداشت مخصوصاً اگر اسمش «منتقد سینمایی» بود با این همه دلش را خوش میکرد به چیزی که اگر اتفاق میافتاد چه میشد مثل همان کاسه ماست که اگر دریا را بدل به دوغ میکرد چه میشد! آن زمان، وقتی «غفاری»، «شب قوزی» را میساخت یا رهنما «سیاووش در تخت جمشید» را، حسابی همه ذوقزده میشدند و طبع شعرشان در متون نثرشان گل میکرد.
مردم عادی دو دسته بودند آن موقع، عدهای که سینما را تحریم کرده بودند و عدهای دیگر که فیلمهای مورد علاقه منتقدان را! به هر حال نتیجه یکی بود، «سینمای ایران» به همان اندازه که سینمای هند یا سینمای مصر یا حتی ترکیه موجودیتی واقعی [گرچه نازل] داشت از موجودیت واقعی برخوردار نبود. نقد فیلمنویسی البته مثل حالا یک شغل بود و آنقدر هم واردات فیلم داشتیم تا منتقدان انگشتشمار بتوانند هم معاششان هم خواستههای حرفهایشان را در قبال سینما تأمین کنند اما تا پای فیلم ایرانی وسط کشیده میشد همه یاد «امیر ارسلان» میافتادند که تماشاگران موفق شده بودند بخاری علاءالدین پشت دکور قصر را، از یک سوراخ دو در دومتر، رصد کنند! سینمای ایران قصه نداشت کارگردان نداشت بازیگر نداشت بنابراین یک «قیصر» میتوانست آدمی مثل «دوایی» را آنقدر ذوق زده کند که در جدول ارزشیابی هفتگی، آن را در جایگاهی معادل «این گروه خشن» سام پکین پا قرار دهد!! چه احساسات سرریز شدهای! حالا همه میدانیم که این فیلم کیمیایی، حتی قابل رقابت با یک دهم نسخه مبدأ خود یعنی «نوادا اسمیت» هاتاوی هم نبود و نیست و اتفاقاً اشکالاتی که دکتر کاووسی گرفته بود از آن، درست بود. ذوقزدگی منتقدانه یعنی این! با این همه، یک عدهای میرفتند و همین فیلمها را میدیدند و ترجیحشان میدادند به فیلمهای خارجی.
به سال ۵۵ که رسیدیم، کفگیر به ته دیگ خورد. باور کنید به رغم تمام ادعاهایی که برخی دستاندرکاران سینمای بدنه پیش از انقلاب در بلندگوهای تصویری ماهوارهای [خب، شما که باور نمیکنید اینها واقعاً تلویزیون باشند؟ تلویزیون برای خودش تعریف دارد، ساز و کار دارد، شیوه برنامهسازی دارد اینها در حد آیفون تصویری خانههای مایند که یک نفر میآید زنگ را میزند و شما هم گوشی را برمیدارید و میگویید: «بله؟» میگوید: «دیگ داریم یخچال میخریم عتیقه ندارین؟!»] ارائه کردهاند، این انقلاب اسلامی نبود که آن نوع سینما را جمع کرد آن سینما جمع شده خدایی بود، واداده بود کاملاً. کف و سقف فروش فیلمها آنقدر پائین آمده بود که دیگر هر مسقط فروشی، بستنیفروشی هوس نمیکرد ۲۰، ۳۰ هزار تومن جور کند و بشود تهیهکننده فیلم. [باور کنید اوضاع این طور شده بود. تا سال ۵۵، سینما شده بود مثل زمین، هر کس پول اضافه داشت میگفت یک فیلم میسازیم و اسمی درمیکنیم و سودی میبریم!]
تولیدات سینمای ایران در حد بیسابقهای کاهش پیدا کرده بود [انقلاب که شد، معلوم بود که باید قصه عوض شود اما عوض شدن قصه خودش قصهای بود! بزرگترین مشکل سینمای بعد از انقلاب این بود که هر سه نوع سینمای قبلی [عامهپسند، خواصپسند، میانهپسند] قادر نبودند خودشان را «به روز» کنند و در فاصله ۱۹۷۸ [یک سال قبل از انقلاب] تا مشخص شدن نسبی قوانین و مشخصات ساخت فیلم در ایران انقلابی، یک فاصله تقریباً پنج ساله وجود داشت که سینمای دنیا خودش از وسط شقه شده بود و آن موشک اتمی که مردم امریکا میترسیدند از سمت سیبری به سمت شان پرتاب شود، وسط هالیوود منفجر شده بود و یک سینمای تازه را شکل داده بود که اگر قرار بود به قیاس گذشته و تابع تقویم زمانی دهههای قبل، تخمیناش بزنیم معادل لااقل بیست سال تحول تکنولوژیکی قبلی بود.
تکلیف ایران این وسط چه بود؟ تکنولوژی که نمیتوانست وارد کند تحریم بود و جنگ هم که بود. واردات فیلم هم که تقریباً متوقف شده بود. ویدئو هم که غیر از ممنوع بودنش، کالایی کاملاً اشرافی محسوب میشد [در سال ۱۳۶۰، قیمت یک دستگاه ویدئوی نوار کوچک، صد و یک هزار تومن بود در حالی که درآمد یک کارمند دولت در بهترین حالت، ماهی سه هزار و دویست تومن بود!] در چنین شرایطی، البته فیلمهای ایرانی میفروختند. با همان کیفیت نازل عمومیشان تا سال ۶۵ هم میفروختند.
در آن شرایط جنگی، مردم تفریحی غیر از سینما نداشتند تلویزیون ایران یک شبکه و نیم بود. [شبکه دو، چهار پنج ساعت بیشتر پخش نمیشد] و فقط یک شبکهاش، هفتهای یک فیلم جنگی روسی یا یوگسلاو نشان میداد که گاهی وقتها هم متصدی نمایش فیلم، در تبدیل پردههای فیلم به «نوار گندهها»ی ویدئوی خاص تلویزیون دچار اشتباه میشد و یک سوم آخر فیلم را بعد از یک سوم اول فیلم میدیدی و تکلیف روشن بود که چرا شخصیتهایی که وسط فیلم توسط آلمانها کشته شدهاند آخر فیلم زنده میشوند! این صغرا کبراچینیها را کردم که بگویم با این که دل خوشی از کیفیت بخش قابل توجهی از فیلمهای روی پرده فعلی و قبلی این دهه ندارم، اما یک واقعیت را هم فراموش نمیکنم که سال به سال، به میزان فروش فیلمهای ایرانی اضافه شده [از سال ۱۳۸۵ تا حالا که این امر حتمی است از سال ۸۰ تا ۸۵، طوری شده بود که سینماها خرج آب و برق یارانهای - فرهنگی شان را هم نداشتند بدهند اصلاً مردم فراموش کرده بودند بروند سینما. دلیلاش؟ حتماً یکی از دلایل مهماش ورود سینمای خانگی به کشور و وفور آثار سینمای جهان به شکل لوح فشرده و حضور کپیهای غیرقانونی فیلمهای ایرانی در هر گذر و معبری بود با این همه، این همه قصه نبود] و این یعنی آدمهای خیلی بیشتری میروند سینما و فیلم میبینند فیلم ایرانی میبینند. حتماً دلیلی وجود دارد که این آدمها که لااقل در هفته دوازده، سیزده «فیلم روز» خارجی را میبینند [بعضیهاشان، پس از گذشت دو ماه از اکران امریکای شمالیشان در تلویزیون ایران به نمایش درمیآیند] خیلی راحت فیلمهای خارجی را در اینترنت دانلود میکنند [به همین سرعتی که میگویند پائین است. این کار را میکنند] تا یک تعطیلی پیش میآید جاده شمال را بند میآورند [یعنی به اندازهای غیرقابل مقایسه با دهه شصت تفریح دارند] برای دیدن فیلم ایرانی به سینما میروند و صف میبندند. اوضاع این سینما، آنقدر با سالهای قبل فرق کرده و تعداد محصولات آنقدر زیاد شده که خیلی از تهیهکنندهها ترجیح میدهند قید انتظار برای نوبت اکران را بزنند و یک راست سر در بیاورند از خانهها، از طریق پخش خانگی.
دیگر آنقدر وضع سینمای ایران خوب شده که اکران اول خیلی از فیلمها، در تهران و شهرستانها، میلیاردی است و آن هم در حالی است که هزینههای ساخت آنها، قبل از ساخته شدنشان، از پیشفروششان به «پخش خانگی» تأمین شده. الان وقتش شده که دیگر به فکر «بازار داخلی» نباشیم فقط.
آنهایی که دارند الان لبخند میزنند مگر هر کشوری فیلم صادر میکند و بازارهای منطقهای یا جهانی را نشانه میگیرد فیلم با کیفیت عالی صادر میکند؟ اگر ما توانستهایم مردم خودمان را که تازهترین فیلمهای هالیوود را میبینند و باز به تماشای فیلمهای ایرانی میآیند، قانع کنیم مطمئناً میتوانیم مردم کشورهای دیگر را هم برای دیدن فیلمهایمان به سالنهای نمایش بکشانیم.
● موفقیت یک میلیارد و دویست میلیون تومانی «جوان»!
«پسر آدم، دختر حوا» ساخته رامبد جوان، اثری است که میتوان از آن به عنوان یک کمدی سالم یاد کرد یک کمدی کم نقص شاید کم نقصتر از بخش قابل توجهی از کمدیهای کم هزینهای که در یک دهه اخیر در هالیوود تولید شدهاند و فروششان بیش از سه میلیارد دلار بوده! یا بسیار کم نقصتر از کمدیهای بالیوود که در یک دهه اخیر، از فروشی حدود یک میلیارد دلار برخوردار بودهاند و این در حالی است که فیلم جوان، به دلیل بازار محدود ایران، حداکثر پیشرویاش به سمت یک میلیون و خردهای هزار دلار است.
کم توجهی ایرانیان نسبت به بازاریابی برای سینمای بدنهشان، این کشور را از موقعیتهای رشد اقتصادی غیرقابل تصور در حوزه سینما و پیشروی به سمت «صنعت شدن» اگر نگوییم در برههای محروم، لااقل یک «موقعیت حساس» را دستخوش رکود کرده است. فیلمی مثل فیلم رامبد جوان، به راحتی میتواند با یک دوبله انگلیسی درست و موفق [که با هزینهای واقعاً پائین، در ایتالیا امکانپذیر است با صداهایی کاملاً آشنا برای مخاطبان اروپایی و امریکایی] به فروش داخل ایراناش، به چشم یک دستگرمی کوچک نگاه کند!
● جهانگیر جهانگیری هم میلیاردی شد!
همیشه فیلمهایی در شهرستانها بهتر از تهران میفروختند و گاهی هم برعکس. تهیهکنندگان قدیمی سینمای ایران، در دهههای قبل، البته چندان مشتاق این فروش شهرستانی نبودند چون نظارتی بر آن نبود و از دست دفاتر پخش فیلم هم، کمک زیادی برنمیآمد و خود تهیهکننده باید دوره میافتاد تا عایدی فیلم را از شهرستانها جمع کند. حالا اما این طور نیست. اقتصاد سینمای ایران، در این حوزه، بسیار قابل اعتمادتر از دهههای پیشین است.
شاید به همین دلیل، جهانگیر جهانگیری، کارگردان و داریوش بابائیان، تهیهکننده «افراطیها» [که چه از لحاظ اسم، چه از لحاظ ترکیب بازیگران و چه از لحاظ شوخیها، رونوشتی از «اخراجیها» محسوب میشود] از این که فروش شهرستان فیلمشان تقریباً یک و نیم برابر فروش تهران است و روزهداری مردم هم از آهنگ صعودی فروش فیلم نکاسته، بسیار خوشحالاند. بله، سینمای ایران، در شکلهای مختلفاش خواهان دارد.
● بفرستیدش سیدنی یا ون کوور!
فیلم «مقلد شیطان» به کارگردانی افشین صادقی و نویسندگی حمید نعمتالله و به رغم بازی اصغر همت، فروش ناامیدکنندهای داشته. چرا؟ چون سالنهای مناسبی به آن اختصاص پیدا نکرده؟ قبلاً هم در نقدی اشاره کردم که اسم فیلم به رغم تمام محسناتاش اصلاً خوب نیست و الان باید اضافه کنم چه انتظاری میرود از تماشاگری که حتی قادر نیست اسم فیلم را از روی پرده درست بخواند آن هم صرفاً به دلیل گرافیک غیرخوانای آن؟ این که زمان اکران، چندان مناسب نیست البته منطقی است.
در ماه رمضان، کسی حوصله دیدن فیلمهای تلخ را ندارد. فروش کمدیها این را ثابت میکند. یک پیشنهاد: همین «مقلد شیطان» اسمش را عوض کنید یک دوبله انگلیسی و حرفهای برایش بگذارید و بفرستید توی سیدنی، ون کوور یا حتی لسآنجلس نمایشاش بدهند، باور کنید نتیجه میگیرید خوب هم نتیجه میگیرید.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست