جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

جامعه بسته و دوستانش


جنگ آمریكا در عراق كه با واكنش های متفاوت در اروپا روبه رو شد, شكافی را كه بین حكومت های محافظه كار و لیبرال یا سوسیال دموكرات اروپایی به وجود آمده است بیش از پیش به نمایش گذارد انگلستان هرچند كه دارای نخست وزیری از حزب كارگر است ولی عملاً با احزاب چپ در اروپا فاصله گرفته است و در ایتالیا سیلویو برلوسكونی علی رغم در دست داشتن اكثریت پارلمانی با مخالفت شدید احزاب چپ و میانه رو و همچنین اكثریت مردمی مواجه است كه به هیچ ترتیب همكاری ایتالیا با آمریكا را در عراق نمی پذیرند در آلمان ولی شكاف بر خلاف ایتالیا بین حزب حاكم و اكثریت بر سر سیاست خارجی وجود ندارد و آنچه سیاستمداران حاكم بر آلمان را به دردسر انداخته بیشتر مسایل اجتماعی و اقتصادی است كه هنوز پس از پانزده سال از اتحاد دو آلمان سایه برمناسبات اجتماعی این كشور انداخته است

فروپاشی دیوار برلین و برچیده شدن حكومتی بر نیمه شرقی آلمان كه سال ها به عنوان سمبل پیشرفت جهان سوسیالیستی در اروپای شرقی محسوب می شد، چهره پنهان كشورهای به اصطلاح پشت دیوار آهنین را آن گونه كه برخلاف تبلیغات رسمی بود، به نمایش گذارد.دولتی كه حدود چهل سال حكومت را در آلمان شرقی در دست داشت بیش از آن كه قربانی اوضاع نابسامان اقتصادی شود، قربانی دروغ هایی شد كه با تحولات و واقعیت های پایان قرن بیستم در تضاد بود.از هم پاشیدن جمهوری دموكراتیك آلمان با چنان سرعتی اتفاق افتاد كه ملت و دولت آلمان فدرال كه سال ها در این جهت تلاش كرده بودند، هرگز آمادگی آن را نداشتند. مسایلی كه در آلمان فدرال به علت داشتن حكومتی برپایه دموكراسی دغدغه زیادی را برای حكومت ایجاد نمی كردند با اتحاد دو آلمان و برداشت های دیگری كه در نیمه شرقی حاكم بود ابعاد تازه ای یافتند. گروه های تندروی راست كه اوج ترقی حزبی خود را در اوایل دهه هشتاد میلادی یافته و در همه زمینه های اجتماعی و سیاسی به انفعال كشیده شده بودند به یك باره با خیل عظیمی از جوانانی روبه رو شدند كه در آلمان شرقی حتی ابتدایی ترین اصول دموكراسی و همزیستی مسالمت آمیز را نیاموخته بودند. صلح اجتماعی حاكم بر آلمان شرقی صلحی تحمیلی از طرف حكومت بود كه شهروندان را به خودسانسوری و دوستی تحمیلی با خارجیانی كه از كشورهای برادر كمونیستی آمده بودند مجبور می كرد. در تمام این مدت هرگز پیشینه دشمنی آلمان ها با خارجیان به بحث گذارده نشد. كوبایی، ویتنامی و انگولایی های ساكن در آلمان شرقی مهمانان حكومتی بودند كه باید از سوی مردم پذیرفته می شدند.در آلمان غربی ولی وضع به گونه ای دیگر بود. جامعه باز در این كشور همه چیز را به بحث می گذاشت و پس از تولد نسل دوم و سوم خارجیانی كه در آلمان فدرال به دنیا آمده بودند، جامعه نیمه غربی آلمان پذیرفت كه آنان نیز سوای تبعیض های موردی، دارای حقوقی همانند دیگر شهروندان آلمانی هستند. پلیسی ترك نژاد و یا بازیكن فوتبالی سیاه پوست در كنار گوینده تلویزیونی آلمانی از نژاد دیگری سوای مردم عادی آلمان،دیگر چیز خاصی نبود. در بسیاری از شهرهای آلمان از جمله كلن، فرانكفورت و برلین غربی حضور خارجیان آنقدر عادی شده بود كه نظر خاصی را جلب نمی كرد.با پیوستن نیمه شرقی به آلمان فدرال شهروندان جامعه بسته آلمان دموكراتیك كه هجوم گسترده ای را به نیمه غربی آلمان انجام داده بودند نتوانستند این موضوع را درك كنند كه آنچه در آلمان غربی در مورد خارجیان صدق می كند با آنچه آنان در آلمان شرقی با آن روبه رو بودند تفاوت های فاحش دارد. هجوم به خوابگاه های پناهندگان، آتش زدن محل سكونت خارجیان و حمله های خیابانی به هر كس كه ظاهری آلمانی نداشت از اثرات ورود كسانی به جامعه آلمان بود كه پیش از آن در جامعه بسته كمونیستی فقط اطاعت از حزب حاكم را بدون در نظر داشتن امتیازهای فردی پذیرفته بودند.در چنین شرایطی احزاب دست راستی آلمان كه تاكنون با كمبود طرفداران مواجه بودند به یكباره بستری را پیش رو یافتند كه در آن می توانستند ضمن بهره برداری از احساسات ضد خارجی، بنیانهای دموكراتیك جامعه را نیز به چالش گیرند.در آخرین انتخابات ایالتی در ایالت ساكسون حزب نژادپرست NPD توانست به سومین تعداد آرا در پارلمان این ایالت دست یابد و عمداً از حزب لیبرال جلو افتاد. نمایندگان این حزب هفته گذشته و در سالروز قتل عام یهودیان در آلمان هنگامی كه رئیس پارلمان یك دقیقه سكوت اعلام كرد با ترك صحن پارلمان خواستار یك دقیقه سكوت به مناسبت بمباران شهر درسدن در روزهای پایانی جنگ دوم جهانی توسط انگلیسی ها شدند و علاوه بر آن قوای متفقین در جنگ دوم جهانی را كه علیه آلمان هیتلری جنگیده بودند به جنایت در حق آلمان ها متهم كردند. چنین برخوردی كه تاكنون در آلمان سابقه نداشت موجی از انزجار را در سراسر آلمان برانگیخت و بار دیگر موضوع ممنوعیت فعالیت این حزب را به میان كشید. حزب NPD در سال ۲۰۰۳ توانسته بود موافقت دادگاه عالی آلمان را برای فعالیت كسب كند و تلاش آن زمان دولت برای كسب آرای قضات دادگاه عالی آلمان برای ممنوعیت فعالیت آن حزب بی نتیجه مانده بود. اكنون بار دیگر دموكرات های میانه و چپ آلمان موضوع ممنوعیت فعالیت این حزب را مطرح كردند ولی وزیر كشور آلمان اتوشیلی در مصاحبه ای عنوان كرد كه این تقاضا از دادگاه عالی آلمان باید این باره با دقت بیشتری عنوان شود تا دادگاه دلایل محكمه پسندی برای این ممنوعیت داشته باشد. در غیر این صورت این حزب با جدیت بیشتری در صحنه سیاسی حاضر خواهد شد.

در چنین فضایی كه احزاب حاكم سوسیال دموكرات و سبز از واكنش های حزب دست راستی و نژادپرست NPD نگران بودند و به دنبال حركتی دموكراتیك در جهت جلوگیری از فعالیت این حزب برآمدند، حزب دمكرات مسیحی و حزب خواهر خوانده آن سوسیال مسیحی احزاب حاكم را به چالش كشیده و عنوان كردند كه علت موفقیت احزاب دست راستی سیاست های غلط اقتصادی احزاب حاكم است بدون آن كه اشاره ای به نژادپرستی ملموس احزاب افراطی داشته باشند. آنان علاوه بر آن احزاب چپ و كمونیستی را نیز در یك ردیف با نژادپرستان عنوان كردند. این اظهار نظرها حتی در داخل این احزاب نیز با مخالفت روبه رو شد و علاوه بر آن برملا شدن پاره ای از وابستگی های مالی سران این حزب با سرمایه داران و صنایع آلمان و حقوق هایی كه آنان در كنار حقوق خود به عنوان نمایندگان پارلمان دریافت می كردند، به یك باره صحنه سیاسی آلمان را به نفع احزاب حاكم ائتلافی سبز و سوسیال دموكرات عوض كرد. این دو حزب كه مجموعاً به پایین ترین حد در نظرسنجی ها رسیده بودند و انتخابات ایالتی و سراسری را با نگرانی دنبال می كردند، اكنون می توانستند امیدوار باشند كه انتخابات سال آتی را به نفع خود برگزار كنند.در چنین فضایی وزیر خارجه آلمان یوشكافیشر به نیروی محركه دولت تبدیل شده حزب سبز عملاً عامل اصلی در سیاست های داخلی و خارجی آلمان شده است. صدراعظم گرهارد شرودر نیز در رقابت با رئیس حزب دموكرات مسیحی آنجلا مركل و رئیس حزب سوسیال مسیحی ادموند اشتویبر از مزیت نسبی بیشتری در بین رأی دهندگان آلمانی برخوردار است.ادموند اشتویبر به علت مواضع دست راستی آنجلا مركل به علت عدم قاطعیت در نظر شهروندان آلمانی براساس آخرین نظرسنجی قابلیت های كمی برای به دست گرفتن پست صدراعظمی دارند.

سیاست خارجی شرودر- فیشر ولی بالاترین محبوبیت را برای این دو به ارمغان آورده است و موضع گیری آنان در قبال حمله آمریكا به عراق و همچنین سیاست مداراگرایانه آنان با جمهوری اسلامی ایران از آنان سیاستمدارانی ساخته است كه قشر تحصیلكرده و روشنفكر آلمان را در كنار طبقه متوسط به خود جلب كرده است. بین افكار عمومی آلمان و احزاب حاكم آلمان بر خلاف ایتالیا و انگلستان اختلاف های فاحشی بروز نكرده است و هنگامی كه گرهارد شرودر خواستار یك راهپیمایی ضدفاشیستی شد افكار عمومی به شدت از آن استقبال كرد. این راهپیمایی قرار است در آینده نزدیك در واكنش به فعالیت احزاب نژادپرست انجام شود. در همین حال موضع گیری یوشكافیشر در مقابل سیاست های مداخله گرایانه آمریكا در امور دیگر كشورها از جمله مخالفت با حمله نظامی به ایران، اختلاف نظری را كه بین كشورهای اروپایی كم و بیش مشهود است زیادتر نشان داده است. كشورهایی نظیر انگلستان و ایتالیا هر چند كه از سیاست های آمریكا حمایت می كنند ولی نتوانسته اند افكار عمومی داخلی را به نفع خود سوق دهند و مواضع كجدار و مریز آنان در قبال بعضی از افزون طلبی های آمریكا به قانع شدن مردم نیانجامیده است. در اروپای شرقی رهایی از كمونیسم افق های تازه ای را برای آنان گشود، ولی پیروی بی چون و چرا از آمریكا به اساس سیاست خارجی مبدل شده است و در همین رابطه سخنان چندی پیش دونالد رامسفلد كه اروپا را به اروپای كهنه و نو تقسیم كرد و همچنین دیدار كوندالیزا رایس بلافاصله پس از دیدار از برلین با دولتمردان لهستانی را می توان در جهت همین پیروی اروپای شرقی از آمریكا ارزیابی كرد. لهستان كه بیش از دو هزار نیرو در عراق دارد با جمعیت زیاد خود با پیوستن به اتحادیه اروپا عملاً در كنار انگلستان و آن هم به گونه ای افراطی دنباله روی سیاست های آمریكا شده است و عجب آن كه افكار عمومی در این كشور و در بسیاری از كشورهای تازه از یوغ كمونیسم رها یافته اروپا نیز چنین است و مخالفتی آشكار با آن ندارند.با نگاهی گذرا به قاره اروپا با قاطعیت می توان عنوان كرد كه مسایلی كه اكنون بین دو نیمه آلمان حل نشده باقی مانده است مشابه مسایلی است كه بین كشورهای اروپای غربی و كشورهای پشت دیوار آهنین سابق وجود داشت. دیدگاهی جامعه شناختی براین باور بود كه برلین در زمان جنگ سرد شاخص سیاسی اروپا محسوب می شد و هر آنچه كه در این شهر بروز می كرد در آینده ای نه چندان دور در اروپا تبلور می یافت. نمونه بارز آن تظاهرات دانشجویی سال ۱۹۶۷ برلین بود كه سرانجام به قیام دانشجویی ماه می ۱۹۶۸ فرانسه انجامید و فصل جدیدی در مناسبات اجتماعی را در اروپا رقم زد. اكنون نیز شاید موضع گیری برلین در قبال آمریكا، نژادپرستی و همچنین برخورد با كشورهایی كه در جهت منافع آمریكا گام برنمی دارند نیز شاخص سیاستی باشد كه در آینده بروز خواهد كرد.ابرقدرت آمریكا دیر یا زود با اتحادیه اروپایی به رقابت برخواهد خاست كه عقده های به وجود آمده بر اثر جنگ جهانی دوم را دیگر ندارد و از لحاظ سیاسی نیز بیشتر به منافع خود تا آمریكا می نگرد هر چند در این مسیر كشورهایی مانند لهستان وجود دارند كه هنوز به بلوغ سیاسی اروپایی نرسیده اند. رسیدن به این بلوغ فقط به یك دوره آزمون و خطا نیاز دارد.ولی این دوره می تواند میان مدت باشد و با پیوستن بلغارستان و رومانی جبهه طرفداران آمریكا در اتحادیه اروپا قدرت بیشتری خواهد گرفت. محور برلین، پاریس و رم كه مدت ها محور اصلی محرك اروپا بود با به دست گرفتن قدرت در ایتالیا توسط سیلویو برلوسكونی عملاً موقعیت خود را از دست داد و از این محور اكنون برلین و پاریس در كنار هم قرار گرفته اند و كشورهای بنلوكس شامل هلند، بلژیك و لوكزامبورك بیشتر با آن همگرایی پیدا كرده اند. آلمان و فرانسه كه دوستی سران آنها تأثیر گذار اصلی بر سیاست های اروپایی است با تمام قوا سعی خواهند كرد جبهه مستقل اروپایی را تقویت كنند و رای دهندگان آلمانی نیز به خوبی می دانند كه تغییر حكومت در این كشور و به دست گرفتن قدرت از سوی احزاب دموكرات مسیحی و لیبرال چرخشی را بر خلاف جهت افكار عمومی و به سوی همكاری بیشتر با آمریكا خواهد گشود.همین موضوع می تواند برگ برنده احزاب حاكم كنونی برای متقاعد كردن مردم به پیروی از سیاست های كنونی آنان باشد. سلاح نه دیگر برنده مخالفت با خارجیان كه از سوی احزاب دست راستی به عنوان محوری انتخاباتی به میان كشیده شده است شمشیر دموكلسی خواهد شد كه ابتدا همان احزاب را قربانی خواهد كرد. چاشنی پیروی از سیاست های آمریكا نیز بر برنده شدن بیشتر این شمشیر تأثیر خواهد گذاشت. شرودر و فیشر اگر دوره كوتاه نابسامانی كنونی اقتصاد آلمان را موفقیت آمیز پشت سرگذارند در آینده قدرت بیشتری برای پرقدرت تر كردن اتحادیه اروپا و ایستادگی در برابر فزون طلبی های آمریكا خواهند یافت.



همچنین مشاهده کنید