چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

یک سوئدی با روح ایرانی


یک سوئدی با روح ایرانی

گفتوگو با هنریک ناجی موسیقیدان سوئدی ایرانی

من از بلوز تغذیه می‌شم! بلوز پایه خیلی از موسیقی‌هاست. اگه به بلوز کلاسیک دهه ۲۰ گوش بدی، می‌فهمی که ریشه توی قصه‌گویی داره. شاید دوهزار سال پیش در چین هم با موسیقی قصه گفته می‌شده. چینی‌ها هم به نوعی بلوز داشتن. اصلاً واضح‌تر بگم بلوز عین فولکلوره. فولک یعنی قصه‌گویی. انرژیش از توی قصه‌ها می‌آد. بلوز هم اصلش همینه. قصه سیاهان، شیوه‌ای برای بیان اکسپرشن. دلیل تأثیرگذاری بلوز توی همین ماهیت قصه‌وارش نهفته.

هنریک ناجی ساعت ده و نیم شب درِ یک خونه‌ای توی خیابون بیستون ایستادم. قراره که هنریک ناجی، آهنگ‌ساز گروه گبگو به همراه دوستم حبیب مفتاح‌بوشهری نوازنده گروه از راه برسن و بریم داخل خونه گپی بزنیم.

احتمالاً ترافیکه و اونا دیر کردن. از پریشب که کنسرتشون رو دیدم، تصمیم گرفتم با هنریک صحبت کنم. موقع اجرا متفاوت بودن، خیلی مدرن و خیلی آزاد. دوست داشتم بدونم چی فکر می‌کنن و چه جوری درباره کارهاشون حرف می‌زنن؟ بین همه اعضای گروه هنریک رو برای مصاحبه انتخاب کردم. هم به خاطر گیتارنوازی فوق‌العاده‌اش و هم به خاطر این‌که حبیب او رو به عنوان لیدر گروه به من معرفی کرده بود.

از راه که رسیدن سازهاشون همراهشون بود. سازها رو با هم بردیم بالا. خونه نسبتاً مرتبی که محل تمرین‌هاشون هم بود. به‌جز حبیب و هنریک، رضا آبائی هم همراهشون بود. سرپرست گروه آویژه یکی از نوازنده گبگو.

رضا جزو بهترین نوازنده‌های قیچک توی ایرانه و توی گروه گبگو هم حسابی جا افتاده. شاید باید با او هم مصاحبه می‌کردم، اما متأسفانه وقت نداشت. باید می‌رفت. یه چایی با هم خوردیم و او رفت و نوبت به هنریک رسید. هنریک ناجی در سال ۱۳۵۷ در کشور سوئد به دنیا اومده و در سن هفت سالگی پیانونوازی رو پیش پدرش شروع کرده.

خودش برام گفت که ۱۱ سالگی جذب گیتار شده و سال‌های ساله که گیتار می‌زنه. هنریک جزو اون دست از هنرمندانیه که روح موسیقی اصیل ایرانی رو هم درک کرده و نه تنها از جاز و بلوز و راک با هیجان حرف می‌زنه، بلکه در موسیقی ایرانی هم اونقدر تجربه داره که می‌تونه مثل هر آهنگ‌ساز اصیلی درباره زیر و بم موسیقی ما نظر بده.

▪ اولین سؤالی که ازش کردم این بود: گروه گبگو یه گروه به معنی کامله. هیچکی جلوتر از دیگری نیست. چطور به چنین روح تیمی در کارت رسیدی؟

ـ هنریک جواب داد: از همون اول که ما گبگو رو راه انداختیم، حرکتمون کاملاً حول کارهای تیمی بود. هیچ‌کس خودش محور نبود. در واقع ما افکارمون رو به هم فیوز کردیم و کارمون فیوژن افکار مختلف شد.

▪ هنریک نظریات جالبی درباره موسیقی داره، اون به هیچ وجه شبیه کسانی که می‌خوان با موسیقی معروف بشن و چهره‌شون شناخته بشه نیست. هنریک با موسیقی زندگی می‌کنه و درهای زندگیش رو هم باز گذاشته. برام مثال بانمکی درباره کار تیمی می‌زنه. می‌گه:

فرض کن مهمونی گرفتی یه نفر رو دعوت کردی که تاریخدانه. یه نفر خوب جوک تعریف می‌کنه. یکی حرف‌های فلسفی می‌زنه و یکی درباره غذاهای خوب حرف می‌زنه. حالا این آدم‌های مختلف دور هم نشستن. اگه فقط یکیشون حرف بزنه، مهمونی خراب می‌شه. همه باید حرف بزنن و به همدیگه اطلاعات بدن تا مهمونی روح پیدا کنه. وقتی همه حرف بزنن، اتفاقات زیادی می‌افته، اما یک نفر که بگه فقط قصه تعریف شده همین. گبگو از نظر من مثل همون مهمونیه. ما آدم‌های مختلف دور هم جمع شدیم، ولی زیبایی کار در اینه که موضوع اصلاً جمع شدن ما چهار نفر دور هم نیست. دور و بر ما همه چیز اتفاق می‌افته، چون همه حق حرف زدن دارن. من به قضا و قدر خیلی معتقدم و می‌دونم که سرنوشت ما رو دور هم جمع کرده. بنابراین به کارمون هم ایمان دارم. قرار نیست که این سرنوشت فقط یکیمون رو جلو ببره. همه با هم طبق روال یک کار تیمی (اما پراتفاق) جلو می‌ریم.

▪ پرسیدم از کی با بچه‌های گروه گبگو آشنا شدی،

ـ جواب داد: دو سال پیش با حبیب و حمید سعیدی رفیق شدم. خیلی طبیعی شروع به کار کردیم و چون نقطه نظرهای مشابهی نسبت به موسیقی داشتیم، کارمون به هم جوش خورد. ولی حالا دیگه فقط ما سه نفر و رضا نیستیم که گبگو رو جلو می‌بریم. پرفورمری مثل مهدی ساکی داریم. گرافیست داریم و صدابردار و دوستانی که توی کنسرت‌های ما می‌آن و کمکمون می‌کنن مثل دارا دارابی و درشن جوت سینگ و آرش اسلامی.

▪ به هنریک می‌گم پس ممکنه که به‌زودی شاهد ورود سازهای بادی و همین‌طور پیانو به ترکیب گروه باشیم؟

هنریک حرفم رو با لبخند تأیید می‌کنه و من ادامه می‌دم. شاید یه روز موسیقی گبگو مثل سنفونی‌های گوستاو مالر با صد تا ساز اجرا بشه یا مثل کارهای گوران برگوویچ پنجاه تا پرفورم داشته باشه. ولی هیچ‌وقت هنریک لیام گلاگر یا کریس مارتین نمی‌شه، درسته؟

هنریک باز هم می‌خنده و می‌گه ما خودخواه نیستیم. وقتی که می‌ریم روی صحنه فکر نمی‌کنیم که این یک موقعیته که باید خودمون رو نشون بدیم. ما فقط می‌خوایم اجراهامون همیشه متفاوت باشن و فلش حرکتمون رو به جلو باشه.

▪ از هنریک یه سؤال سلیقه‌ای می‌کنم. می‌پرسم پس نظرت درباره کسانی که تنهایی اجرا می‌کنن و گروه ندارن چیه.

ـ جواب می‌ده: من موسیقی کسانی مثل تام ویتس و تیم بوکلی و نیک درک رو درک می‌کنم. خیلی هم دوستشون دارم، ولی فکر می‌کنم اون نوع موسیقی به ادبیات نزدیک‌تره. قصه‌گویی‌اش خیلی زیاده و در نهایت یک قسمت دیگه از روح رو سیراب می‌کنه. برای من موسیقی کار جمعیه. مثلاً توی پرو وقتی که پن‌فلوت می‌زنن باید دو تا نوازنده باشن که بتونن همه صداها رو درآرن. یا مثال ساده‌تر، حتی توی موسیقی مدرن معاصر نگاه کنید به گروه بیتلز.

اونها چهار نفر بودن که فقط با هم می‌تونستن کار کنن. روح موسیقیشون توی کار جمعی بود. وقتی از هم جدا شدن هر کدومشون آلبوم‌هایی دادن توی بازار، ولی مردم فقط به این علت اون آلبوم‌ها رو می‌خریدن که هنوز به جان لنون بیتلز فکر می‌کردن و به جرج هریسون بیتلز. از نظر حسی هم هیچ‌کدوم از آلبوم‌های تکی این آدم‌ها هرگز مثل کارهای جمعیشون نشد. همه اونهایی که فکر می‌کنن جان لنون مغز متفکر گروه بود یا پل مک‌کارتنی، دارن بیراهه می‌رن. مغز گروه چهار قسمت بود، همین. رولینگ استون هم همین‌جوره. وقتی از هم جدا شدن هیچ‌کدوم نتونستن یه کار خوب رکورد کنن و نهایتاً دوباره دور هم جمع شدن.

هنریک اعتقاد داره که موسیقی موسیقیدان‌های مستقل و منزوی مثل رمانه و بخش دیگه‌ای از وجود آدم رو تحت تأثیر قرار می‌ده. چه با این حرفش موافق باشم و چه مخالف فرقی نمی‌کنه، چون هنریک از اون جنس نیست و فلسفه خودش رو توی موسیقی دنبال می‌کنه. بنابراین موضوع رو می‌کشونم به موسیقی اصیل ایرانی. هنریک حرف‌های جالبی برای گفتن داره. می‌گه:

ـ من جزو گروه کثیری از مردمم که با آهنگ‌های سه‌دقیقه و پنجاه‌ثانیه‌ای بزرگ شدم. ولی حالا دارم آهنگ‌های ۲۰ دقیقه‌ای گوش می‌دم و می‌سازم. موسیقی ایرانی از پایه و بنیاد با موسیقی‌های دیگه فرق می‌کنه یا حتی در کنتراست با اون چیزی قرار داره که ما باهاش بزرگ شدیم. موسیقی ایرانی برای بخش دیگه‌ای از مغز و روح و فکر ساخته می‌شه. من خیلی خوشحالم که در سال ۲۰۰۷ هستم و می‌تونم هم‌زمان هم تام ویتس گوش کنم و هم علیزاده و خوشحال‌ترم که می‌توم از هر دوتاش لذت ببرم. این قدرت موسیقی رو ثابت می‌کنه و گستره اون رو نشون می‌ده.

▪ از هنریک می‌پرسم توی خلوتش بیشتر چی گوش می‌ده؟

ـ بستگی داره. چون موسیقی مهم‌ترین مسئله زندگی منه و به‌جز موسیقی به چیز دیگه‌ای فکر نمی‌کنم. همیشه در حال جست‌وجو در اون هستم. مثلاً یه روز صبح با باب مارلی از خواب پا می‌شم و همون شب با موسیقی علیزاده می‌خوابم، ولی فرداش صبح با دانیل آنوا بیدار می‌شم و شب با رادیو تریفا و سلیف کیتا می‌خوابم. من توی آرشیوم حتی الویس پریسلی هم دارم.

▪ درباره موسیقی کسانی مثل جاستین تمبرلینگ و نلی فتادو و امثال آنها از هنریک می‌پرسم.

ـ می‌خنده و می‌گه: اولین و آخرین حسی که در موسیقی اینها هست، آگهی‌های تبلیغاتیه. اونا بیلبورد تبلیغاتی‌ان.

▪ به عنوان آخرین سؤال از هنریک می‌پرسم که برنامه‌های آینده‌اش (آینده نزدیک) چیه؟

ـ جواب می‌ده: هفته دیگه برمی‌گردم سوئد، ولی تا چند ماه دیگه برای اجرای یک کار جدید با گبگو دوباره می‌آم تهران.

▪ هنریک جزو اون دسته از آدم‌هاییه که می‌تونن همه رو سورپرایز کنن. اون موسیقیدان قابلیه که از قضا عاشق موسیقی اصیل ایرانی هم هست و نه تنها از موسیقی ایرانی لذت می‌بره بلکه فرهنگ ایرانی رو هم خیلی می‌پسنده و حبیب و دوستاش باهاش شوخی می‌کنن و می‌گن هنریک از ما ایرانی‌تره. اون به فوتبال هم علاقه داره و تیمای مورد علاقه‌اش دو تیم ملی ایران و سوئد هستن. در نهایت باید از حبیب مفتاح‌بوشهری هم تشکر بکنم که این موقعیت رو فراهم کرد که با هنریک گپ بزنم و حتی رفیق بشم.