شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

شل سیلوراستاین, نویسنده محبوب بچه ها


شل سیلوراستاین, نویسنده محبوب بچه ها

شل سیلور استاین درسال ۱۹۳۲ در ایالت ایلی نوی آمریکا متولد شد از کودکی, استعداد ذاتی خاصی در نقاشی و نوشتن داشت

شل سیلور استاین درسال ۱۹۳۲ در ایالت ایلی نوی آمریکا متولد شد. از کودکی، استعداد ذاتی خاصی در نقاشی و نوشتن داشت. عمده شهرت او در آمریکا و کشورهای دیگر به خاطر داستانها و شعرهایی است که با زبانی گرم و مهربان و با سبکی ساده برای کودکان نوشته و نقاشی کرده است. وی با تخیل، طنز ژرف و زبان تازه خود نگاهی نو به ادبیات کودک و نوجوان عرضه کرد. استاین امید داشت که مخاطبانش بدون درنظرگرفتن سن و سال با آثارش ارتباط نزدیکی پیدا کنند. به نظر این نویسنده، ایده آل انسانی همان کودکی است و کودکی همان دل دادگی به تازه ها، تفاوت ها و تجربه های نو است. معروف ترین آثار او آنهایی است که برای کودکان نوشته است. هرچند نوشته های استاین در گروه سنی خاصی نمی گنجد، دربین بزرگسالان نیز از محبوبیت قابل توجهی برخوردار است.

از عمده آثارش: درخت بخشنده، جایی که پیاده رو تمام می شود، چراغی در اتاقک زیر شیروانی، یک زرافه و نصفی، درجستجوی قطعه گمشده، کسی یک کرگدن ارزان نمی خواهد؟...

ساختار بیانی استاین بر کوتاه نویسی و ایجاز بنا شده است و بعضی از حکایتهایش بدون هیچ پیام یا مفهومی خاص پایان می گیرد. او معتقد بود برای آدمها نمی شود تعیین تکلیف کرد و اصولا یکی از ویژگی های جذابیت استاین برای کودکان همین است. او در نقش یک معلم امر و نهی کن ظاهر نمی شود و همیشه جانب بچه ها را می گیرد و درقالب آنها فرو می رود. از این رو بچه ها کودک بزرگسالی را می بینند که برایشان حرف می زند.

شل سیلور استاین متعلق به جامعه ای دموکراتیک با ملیتی چندفرهنگی، آزاد و رها بود. از این رو مظاهر بی فرهنگی، نابرابری های شدید و اجحاف و عقب ماندگی های جامعه آمریکا در آثارش منعکس است. وی را به عنوان یک هنرمند می توان شناخت، نه اهل سیاست.

در شعر «سؤال عجیب»، مطلق اندیشی و قطب گرایی در مفهوم سیاسی را رد می کند و ازطرفی آمیختگی احساسات و ویژگی های انسانی و تثبیت وجود از جمله روان شناختی و فلسفی را مورد اشاره قرار می گیرد. انعکاس اندیشه دوگانه جوامع استبدادی در آثار وی به گونه ای ملایم و همراه با طنز در دنیای فانتاستیک نمایانده می شود؛ گرچه خشم، نفرت و عدم پذیرش در بن مایه آن بسیار قابل لمس است.

از درون مایه های آثارش، توجه به مردم است و از زیرشاخه های آن، شخصیت های قشرهای پایین جامعه، آگاهی اجتماعی، جنگیدن و مبارزه در راه ایجاد وضعیتی انسانی و برابری حقوق و عشق و محبت است. عشقی که از آن صحبت می شود، عشق و محبت معطوف به انسانهای فقیر و فرودست است و همین عشق برای سرمایه داران به کینه و خشم مبدل می شود.

دربینش استاین، فقیر و غنی، خردسال و بزرگسال حل می شوند و حصارها فرومی ریزد. از سویی، سطح آگاهی که وی به آن پای بند بود، بیشتر بر شعور فکری فرد متمرکز است. او عدم هماهنگی ها و مشکلات و تعارضات جامعه را به خود افراد بازمی گرداند و به درون ارجاع می دهد. و می خواهد مسئولیت همه چیز را خود افراد جامعه به عهده بگیرند. ذهنیت استاین با جنگ و مبارزه فاصله داشت. این تفکر برگرفته از واقعیت زندگی اش بود. او مدتی با پیوستن به ارتش در جنگ آمریکا و کره شمالی شرکت کرد اما تنفر و نکوهش او از جنگ در نوشته هایش نمود فراوان دارد. نمونه این تفکر در داستان «۲۵ دقیقه مهلت» مشهود است:

«با شما هستم/ یک نفر دیگر در جنگ مرد/ وقتی نام مردگان را می شمارم/ او را فراموش نکنید/ یک نفر دیگر در جنگ مرد/ وقتی می خواهید بمیرید زیاد نترسید/ یک نفر دیگر بیش از شما مرده است/ آواز بخوانید/ نام او را فراموش نکنید.

سیلواستاین به مرگ و زندگی دوباره معتقد است: در «قلعه اکنون» با زبانی بسیار ساده و جالب لحظه حال را مرگ لحظه گذشته و آبستن لحظه ای که نیامده است می داند. در «داستان لک لک، نگرش او به بینش و فلسفه بودا که به زندگی های پی درپی دراین جهان معتقد است نزدیک می شود. دراین شعر، توصیفش از فضای ماوراءالطبیعه همراه با چاشنی طنز و شادی است؛ به گونه ای که هرکسی مشتاق می شود برود و آنجا را تجربه کند، بی هیچ ترس و ملالی از مرگ.

«اینک لک لک بچه ها رو میاره، می دونین/ اما این رو هم می دونستین/ که لک لک میاد و آدم بزرگارو می بره/ اونجا پوست اون ها رو سفت می کنن/ پشت های خمیده رو صاف می کنن.../ بعد لک لک ها پروازکنان اونهارو به زمین برمی گردونن/ و اون ها همون بچه هایی می شن که تازه به دنیا اومدن.»

در آثار او «خورشید» نماد آغاز و تولد دوباره است. همچنان که در شعر «سنگ سوپ عجیب»، پس از پایان روزهای تاریک فقر، خورشید برکت و فراوانی سرمی زند.

«آن تکه سنگ باعث شد تا روزهای تاریک را تاب بیاوریم و بالاخره خورشید طلوع کرد.»

توصیف استاین از عشق و صحنه های عاشقانه بسیار لطیف و به یادماندنی است. چنانچه در کتاب «پری دریایی» برای نخستین بار با چهره جدیدی از سیلور استاین آشنا می شویم و آن را شاعر عاشق می نامیم. شاعری که عشق را همچون لبخند، اساس زندگی آدمی می داند.

«از وقتی که عاشق شدم/ فرصت بیشتری پیدا کردم/ فرصت بیشتری برای اینکه پرواز کنم و بعد زمین بخورم/ و این عالی است/ هر کسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد/ تو این شانس را به من بخشیدی/ متشکرم.

شخصیت های آثار او وقتی عاشق می شوند، نشانه های ظاهری امور را در لایه های زیرین ذهن خود بسیار رمانتیک و زیبا معنا می کنند. نمونه متعالی عشق در آثار او در «درخت بخشنده» نمایان می شود. عشقی بی دریغ و بی قید و شرط برخاسته از وسعت یک وجود زنانه. استاین شاعر عشق و لبخند است.

در آثار استاین، حضور خدا به عنوان خالق و برترین نیرو وجودی جهان شمول، احساس می شود. قدرتی بی نظیر که شریک ندارد و کسی در جایگاه او نمی گنجد. با این حال نمونه ای از شخصیت دادن به خدا به عنوان انسان در یکی از داستان های او با عنوان «بالا افتادن» دیده می شود.

«جرج گفت: خدا چاق و قد کوتاهه/ نیک گفت: نخیرم. لاغر و درازه/ ویل گفت: سیاهپوسته. باب گفت: سفید پوسته/ من خندیدم و عکسی رو که خدا از خودش گرفته بود و برام فرستاده بود به هیچ کدومشون نشون ندادم.»

قوی ترین بن مایه آثار استاین، طنز است. چنان طنزی که مخاطب با هر احساس و جایگاهی ناگزیر به خنده می افتد. اما در ژرف ساخت همین واژگان و فضاهای طنزآلود، چاشنی غم و دردی عمیق نهفته است که خواننده را در اشک غرق می سازد و احساساتی دوگانه در او برمی انگیزد. تجربه جالب و به یاد ماندنی از لحظات زندگی که نه درد است نه خنده، در عین حال هم این است و هم آن. به عنوان مثال در داستان «بابا نوئل نو»، بابانوئل، نمادی از شخصیت انسانی است که در بین بچه ها محبوبیت بسیار دارد، او که در رهگذر برخوردها و توقعات دیگران حقیقت راستین خود را به فراموشی می سپارد، زمانی پی به این تراژدی می برد که بچه ها به او می گویند:

«این چه ریخت و قیافه ای است که برای خودت درست کردی؟ دستات هم که خالیه، پس شکلات و شیرینی ات کو؟ برگرد و برو، بابانوئل قدیم را بیاور.»

حرکت و پویایی جزء لاینفک نوشته های استاین است. و این حرکت، رهسپاری در جهت شناخت موانع تربیتی و ساختارهای فطری بشر و غلبه بر ناهماهنگی ها، حصارها و نقاب های درون است. قهرمانان نوشته هایش ناآگاهند و در طی طریق به رشد و آگاهی و بلوغ می رسند، گاه خجالت می کشند، می ترسند، گریه می کنند و محرومیت خود را حس می کنند و حتی گاه پشیمان می شوند، کنار می کشند و مثل «لافکادیر»، صحنه را خالی می کنند و راهی دیاری نامعلوم می شوند. از دیگر ویژگی های بارز آثار استاین، همراه بودن نوشته ها با نقاشی و کاریکاتور است که به دست توانای خودش کشیده شده است. که قسمت بزرگ از بار معنا و مفهوم با وجود همین طرح ها و نقاشی ها به خواننده منتقل می شود تا آنجا که گاه اگر تصویر نباشد شعر از معنا می افتد.

در آثار استاین، شخصیت های انسانی آئینه تمام نمای زندگی و چگونگی حضور او در خانواده و اجتماع هستند و فضای زندگی مدرن جامعه آمریکا، بر رفتار و کنش شخصیت های آثارش تأثیر بسیار نهاده است. از این رو در شخصیت پردازی، همه گونه احساس و عاطفه ای دیده می شود. در واقع با شخصیت های دوسویه روبرو می شویم که بینشی پذیرنده دارند و خود را مشغول عملکرد خویش در آفرینش موقعیت های گوناگون می دانند. گستردگی تخیل و فضای فانتاستیک در آثار استاین به اندازه ای ملموس است که خواننده فضاهای تخیلی را به عنوان جزئی از واقعیت زندگی خود می پذیرد. گسترش فضای فانتزی در آثار وی باعث شده شخصیت ها اقتدار و اختیار بیشتری پیدا کنند. در چنین موقعیتی، ناممکن نمود کمتری پیدا می کند و افراد هر قدر هم ناتوان، زشت و ضعیف یا کم سواد باشند، توانمندند. به همین علت شخصیت ها شادتر، موفق تر و حتی واقع بین ترند و انعطاف و پذیرش بیشتری دارند و زمانی که اشتباه می کنند، پشیمان می شوند، اعتراف می کنند و در نهایت، صحنه را ترک می کنند. و در ضمن شخصیت ها آمیزه ای از خصوصیات خوب و بد را دارا هستند.

استاین به جهان و کار جهان از دیدگاه طنز می نگرد و سیاست و انتقاد اجتماعی از درون مایه های فکریش می باشند و رهاورد آثارش شادی همگان است و این باعث شهرت جهانی آثارش شده است. عشق، توجه به مردم، فقر، حرکت و پویایی و نگریستن به جهان از دریچه چشم کودک از ویژگی های آثارش است.

مفهوم اکثر شعرهای استاین عشق و سوءتفاهم درباره عشق است و این همان راز تراژیک زندگی اوست. شاعری که بسیار درباره عشق سروده ولی خود در تنهایی و انزوا در ۱۰ مه ۱۹۹۹ بر اثر حمله قلبی درگذشت و مرگ خویش را پذیرا شد.

«اگر نمی توانم همیشه مال تو باشم

اجازه بده گاهی زمانی از آن تو باشم

و اگر نمی توانم گاهی زمانی از آن تو باشم

بگذار هر وقت که تو می گویی کنار تو باشم...

اگر نمی توانم عشق راستین تو باشم

بگذار باعث سرگرمی تو باشم

اما مرا اینگونه ترک نکن

بگذار در زندگی تو دست کم چیزی باشم.

شل سیلوراستاین با کتاب «قطعه گمشده در جستجوی دایره بزرگ» در سال ۱۹۸۲ جایزه انجمن بین المللی کتاب کودک را از آن خود کرد.

ناهید زندی پژوه

منبع:

۱. نصرت زادگان، نسترن. بررسی تطبیقی آثار صمد بهرنگی و شل سیلورستاین. فصلنامه ادبیات تطبیقی، شماره ۶، تابستان .۱۳۸۷