جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
انقلاب ساختاری
![انقلاب ساختاری](/web/imgs/16/138/eg7xq1.jpeg)
زمانی که بخشهای مختلف ملت مواضع متفاوتی را در قبال یک موضوع اتخاذ کنند، کشور نیز منقسم میشود. اگر آدمها مواضع کاملا متفاوتی را اختیار کنند، کشور نیز واقعا منقسم خواهد شد. این اتفاقی است که در اجرای سیاستهای اقتصادی رخ میدهد.
بسیاری از کسانی که در جناح چپ هستند، موضع یکسونگرانهای نسبت به نحوه روبهرو شدن با رکود اقتصادی اتخاذ کردهاند. اصلیترین استدلالی که از آنها میشنوید این است که اقتصاد با تمام ظرفیتش کار نمیکند. برای به کار گرفتن اقتصاد با تمام سرعتش، دولت باید مقدار بیشتری را قرض و مصرف کند. در حال حاضر کسری بودجه دولت فدرال آمریکا سالانه حدود یک هزار میلیارد دلار است. بعضی از طرفداران این استدلال معتقدند که این کسری بودجه باید به ۴/۱ هزار میلیارد دلار برسد.
این چرخهگراها علیه کسانی که با قرض گرفتنهای جدید مخالفند، جبهه گرفتهاند و آنها را به عنوان ریاضتفروشان آمریکایی میبینند. آنها واقعا با اروپاییهای طرفدار سیاست ریاضت اقتصادی، مخالفند و پیروزی فرانسوا اولاند را در فرانسه، نشانهای میبینند که لااقل در اروپا، سرانجام پاندول از ریاضت به سمت رشد در حرکت است.
دیگران که شامل تعداد کمی از چپها و اکثر میانهروها و راستها میشوند- نگاهی به چرخهگراها میکنند و شانههایشان را بالا میاندازند. موضوع این نیست که آنها از یک ریاضت بزرگ اقتصادی میترسند. بلکه ماجرا این است که آنها قادر نیستند به مشکل اصلی اشاره کنند.
افراد گوناگونی که در این گروه قرار دارند و من هم یکی از آنها هستم، معتقدند که مشکل اصلی ساختاری است، نه چرخهای. رکود اقتصادی از دل مشکلات دراز مدت اقتصادی بیرون آمده و نشاندهنده همین مشکلات است. اینک باید به دنبال رفع کردن این مشکلات ساختاری باشیم، نه اینکه با قرضگیری بیشتر، آنها را زیر کاغذهای بیشتری مدفون کنیم.
مشکلات ساختاری متعددی هستند که اشتراکاتی با یکدیگر دارند. اول از همه مشکلات مربوط به جهانی شدن و تغییرات تکنولوژیک است. کمپانیهای جهانی فرابازده به کارگران کمتری نیاز دارند. در نتیجه بیکاری افزایش مییابد، درآمد سوپراستارها در مقایسه با افراد کممهارت به شدت بالا میرود، طبقه متوسط ضعیف میشود و نابرابری رشد میکند.
مشکل بعدی مربوط به کاهش سرمایه انسانی است. ایالات متحده که زمانی رهبر آموزش جهان بود، در حال عقب ماندن از بقیه است. با اینکه نرخ بیکاری در این کشور بالا است، کمپانیها برای پیدا کردن نیروی متخصص با مشکل مواجهند.
معضل بعدی مربوط به ناکارآمدیهای سیاسی است. در طول دهههای گذشته کمپانیها و نهادهای دیگر تبصرههایی را به نفع گروههای خاص به مالیات و سایر قوانین نظارتی اضافه کردهاند که کار را برای کمپانیها و رقبایی که از لحاظ سیاسی وابسته نیستند، سخت کرده است و در نتیجه منجر به پایین آمدن پویایی اقتصاد شده است.
دههها است که مشکلات ساختاری اینچنینی باعث پایین ماندن میزان رشد و دستمزدها شدهاند. مصرفکنندهها برای جبران کردن تلاش کردهاند که بیشتر قرض کنند. سیاستمداران نیز برای جلوگیری از مشکلات بیشتر تلاش کردهاند که مالیاتها را پایین بیاورند، میزان کسری بودجه را بالا ببرند، برای خریداران خانه اعتبار آسان اختصاص بدهند، به کارگرها کمک کنند تا از بخشهای به شدت رقابتی و جهانی شده اقتصاد خارج شده، وارد بخشهای کمبازدهتر و امنتر اقتصاد، مثل خدمات درمانی، دولت و آموزش،
شوند. اما مشکلات ساختاری را تنها برای مدتی میتوان پنهان کرد. حالا این مدل از هم پاشیده است. مدل کنونی که سعی میکنیم ضعفهای ساختاری اقتصاد را از طریق کاهش مالیات جبران کنیم، دیگر دوام نخواهد آورد. مدل قدیمی از کار افتاده است. مشکل دوباره بیرون زده است.
ما ساختارگراها، برخلاف چرخهگراها، بر این باور نیستیم که میزان هزینههای یک دولت، نشاندهنده سرعت رشد اقتصادی کشور است. اگر این گزاره درست بود، میبایست یونان، فرانسه و انگلستان بهترین اقتصادهای دنیا را داشتند. (چیزی که تاکنون ریاضت اروپایی نامیده شده، نسبتا اسطورهای است.) ما معتقدیم خلاقیت، مهارت و بهرهوری نیروی کار و باز بودن سیستمی که در آن زیست میکنند، بیشترین اهمیت را دارد.
بالا بردن میزان کسری بودجه، بدون حل کردن مشکلات ساختاری، باعث بهبود یافتن رشد اقتصادی نخواهد شد. همانطور که راگورام راجان از دانشگاه شیکاگو در مقاله مسائل کنونی در سیاست خارجی نوشته است، «از آنجا که پیش از بحران، رشد دستخوش اختلالات اساسی شد، تصور اینکه دولت بتواند به سرعت تقاضا را به حالت قبل بازگرداند، سخت است. یا اینکه انجام چنین کاری، باعث شود اقتصاد جهانی به حالت پیشین برگردد. چنین وضعیتی، وضعیت خوبی برای بازگشت نیست. چراکه انبساط مالی، ساخت و ساز مسکن و بخشهای دولت باید محدودتر شوند و کارگرها باید سراغ کارهای پربازدهتر بروند.»
ساختارگراها با یک چالش روبهرو هستند: چقدر باید از درد بیکاران الان کم کرد و چقدر باید روی اصلاحات بلندمدت سرمایهگذاری کرد؟ باید تعادلی وجود داشته باشد. از نظر من آلمانیها کمی زیادی تمایل دارند تا دردهایی مقطعی را به اقتصادهای ملی اروپا تحمیل کنند. اما میتوان گفت آنها به درستی روی اصلاحات ساختاری تاکید دارند. اصلاحاتی که خودشان در دهه ۱۹۹۰ از سر گذراندهاند. در ایالات متحده، تقریبا هیچ سیاستمداری وجود ندارد که بخواهد دستور کار چرخهگراها را که به معنای کسری بودجه بیشتر است، قبول کند. ساختارگراها هم حامی تمام و کمالی ندارند. اوباما بیش از حد کمینهگراست. به نظر نمیرسد که او مشکلات ساختاری آمریکا را مشکل بزرگی بداند. همین موضوع باعث کوچک شدن ایدههای اصلاحی او شده است. میت رامنی و پل ریان متوجه اندازه مشکلات ساختاری هستند، اما سیاستهای اصلاحی آنها با ذهنیت تکبعدی حزب دموکرات درباره کاهش مالیاتها، محدود شده
است. اشتباه نکنید، مدل اقتصاد قدیمی و رفاه عمومی ناپایدار است. چرخهگراها میخواهند وضعیت کنونی را حفظ کنند، اما تغییرات ساختاری در راهند.
نویسنده: دیوید بروکس
مترجم: حسین رحمانی
![](/imgs/no-img-200.png)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست