یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جشنواره ای نیست که از آن جایزه نگرفته باشم


جشنواره ای نیست که از آن جایزه نگرفته باشم

گفت وگو با سیروس همتی

سیروس همتی از بازیگران سینما، تئاتر و تلویزیون است که خلاقیت در اجرای نقش را همیشه مدنظر دارد و همواره می‌توان فرمی از ارائه نقش را از او انتظار داشت که پیش از این تجربه نشده است.

وی این روزها کارگردانی نمایش «مرز» را که در کارگاه نمایش تئاترشهر روی صحنه است، به عهده دارد و متن این اثر را هم خودش نوشته است. او در نمایش «پوتین های عموبابا» هم به ایفای نقش می پردازد. به همین بهانه در مورد ویژگی های این آثار با او گفت وگو کرده ایم.

چرا کارگاه نمایش برای اجرای مرز انتخاب شد؟

دو بار به مدیر سابق تئاترشهر درخواست دادم به دلیل این که پنج بازیگر حرفه ای در کار حضور دارند و دکورمان سنگین است و نیاز به فضای بیشتری داریم، سالن دیگری را برای اجرای این کار در نظر بگیرند و نمایش مرز در سالن سایه روی صحنه برود. به ایشان گفتم که تعریف کارگاه نمایش برای اجرای آثاری است که در جشنواره های مختلف بویژه دانشجویی برگزیده شده اند یا کارهایی تجربی هستند.

در حالی که این هجدهمین اثر من است و شاید اغراق نباشد اگر بگویم هیچ جشنواره ای نبوده که من در آن جایزه نگرفته باشم. از جشنواره بین المللی فجر گرفته تا جشنواره تئاتر ماه. اما هرچه اصرار کردم نتیجه ای نداشت. شورای حمایت که اصلاحیه ای را بر متن کار زده بودند به من گفتند به رئیس سابق تئاترشهر مراجعه کنم و بگویم که شورای حمایت مرکز هنر های نمایشی خواسته که نمایش مرز در سایه اجرا شود و حتی نامه آن را هم هنوز دارم. اما متاسفانه هیچ اتفاقی نیفتاد.

درست است که بخشی از کار جنبه حمایتی دارد و بخشی از هزینه ها هم از طریق گیشه تامین می شود. اما مگر کارگاه نمایش چقدر ظرفیت دارد؟ حتی اگر همه صندلی ها هم هر روز پر شود، به نظرتان چقدر از هزینه های نمایش تامین خواهد شد؟!

متاسفانه سالن های تئاتر نوعی سوگیری را هم در ذهنیت تماشاگر برای اظهار نظر کیفی درباره نمایش ها ایجاد می کنند. حال این سوگیری ممکن است به واسطه آثار ایجاد شده باشد که پیش از این در هر کدام از آنها به اجرا رفته. برای مثال در همین مورد مشخص وقتی در کارگاه نمایش عمدتا کارهایی اجرا می شود که جنبه تجربی دارد یا متعلق به گروه های تئاتری تازه شکل گرفته و نوپاست، قطعا به اجرای شما هم با همان دید نگاه خواهد شد.

من هم با گفته شما کاملا موافقم. این نگاه قطعا در قضاوت تماشاگر راجع به کار هم تاثیرگذار خواهد بود.

پایان نمایش شما با مرگ سرباز توسط ستوان همراه می شود. آیا نمی خواستید ستوان را در طول نمایش کاراکتری منفورتر نشان دهید؟

به نظر من بدمن کردن آدم ها ضرورتی ندارد. حتی شخصیت باج گیر هم در آخر نمایش می گوید اینجا هرکس پایش را از گلیمش بیرون بگذارد، عاقبتش مرگ خواهد بود. اتفاقا رویدادهای نمایشنامه پیش از کشته شدن سرباز، این نگرش را تقویت می کند که همه چیز بخوبی تمام شده است و امضای توافق و تعهدنامه بین سرباز و ستوان نتیجه گیری و پایان خوش داستان است. در حالی که ستوان به کسی رحم نمی کند و حتی سگ را هم قبلا براحتی کشته است. بنابراین هیچ ابایی ندارد که این کار را بار دیگر تکرار کند.

آیا این داستان بر گرفته از واقعیت است؟

منظورتان از واقعیت، برداشت از کتاب یا نمایشنامه ای دیگر است؟

نه مثلا این که این اتفاق در واقعیت هم رخ داده و مصداق بیرونی داشته باشد؟

نه این طور نیست. لحظه ای این ایده به ذهنم خطور کرد که اگر سربازی باشد که زیر پوشش دستورات یک ستوان نرود چه فرجامی برایش خواهد بود.

این نمایشنامه چه زمانی نوشته شده است؟

سه سال پیش نمایشنامه مرز در بازخوانی جشنواره فجر ۸۹ پذیرفته اما در مرحله بازبینی رد شد. به نظر من بازبین ها از نظر کیفی در حق من لطف کردند که آن زمان این کار را قبول نکردند. چون آن چیزی که امروز در نمایش می بینید شاید بیش از ۷۰ درصد با فرم و سر و شکلش در آن سال تفاوت دارد.

این تغییرات به طور مشخص به چه بخش هایی معطوف بوده است؟

طراحی های ما در کار به این صورت نبود. حتی از کسانی که نمایشنامه «فولاد هرگز زنگ نمی زند» را رد کردند هم باید تشکر کنم و بگویم کار بعدی من هم این نمایش خواهد بود. زیرا من به کارم باور دارم و به هر حال به نوعی کارهایم را به اجرا می برم. اگر نمایش من رد شود و کارهای بهتری روی صحنه برود، برایم باعث افتخار است. چون این اتفاق به پیشرفت تئاتر کمک می کند. اما وقتی می بینیم نمایش من رد می شود اما با اجرای نمایش هایی موافقت می شود که کیفیتی کمتر دارند، تحمل شرایط کمی سخت است. من نمی خواهم بگویم نمایش من خیلی خوب است، اما حداقل می توانم بگویم این نمایش بد هم نیست.

اساسا ارزیابی خوب یا بد بودن یک نمایش گذشته از در نظر گرفتن معیارها، بسیار به سلیقه هم وابسته است.

به هر حال سلیقه من را، هم تئاتری ها دوست دارند و هم تماشاگران و بازبین ها. باید توجه داشته باشند اگر در بازبینی گاهی شکاف ها یا خلأهایی دیده می شود، باید به کارگردان و گروه اعتماد کنند. زیرا این خلاها قطعا در فرصت بیشتر برای اجرای عمومی برطرف خواهد شد.

چرا خودتان در این نمایش بازی نکردید؟

دلم نمی خواست این اتفاق بیفتد زیرا وظایفم کمی سنگین می شد. البته هستند در تئاتر آدم هایی که گاهی هر سه بخش نویسندگی، کارگردانی و بازیگری را همزمان بخوبی انجام می دهند. اما اتفاق خوبی که همزمان با اجرای این نمایش رخ داد و باعث شد من بعدها حسرت نخورم که چرا در نمایش خودم به عنوان بازیگر حضور نداشته ام، اجرای نمایش پوتین های عموبابا بود که من در آن بازی دارم. در واقع کار سه سال قبل من و کاری که آقای کرمی سال گذشته آن را در جشنواره به اجرا بردند، با هم همزمان شد.

درباره نمایش پوتین های عمو بابا و نقش تان در این اثر هم بگویید.

خوشبختانه این نمایش یک نتیجه مهم برایم دارد و این به اصطلاح انگ را که سیروس همتی بازیگر طنز است تا حدودی پاک می کند. درست است که من در طنز مهارت بیشتری دارم اما معنی اش این نیست که بازیگر طنز هستم و در این کار می توانم این را به منتقدان تئاتر و از همه مهم تر به تماشاگران ثابت کنم.

در این کار نقشی تراژیک دارم. نمایش پوتین های عمو بابا قصه کسی است که برادرش شهید شده است و مادر خانواده از او می خواهد با همسر برادرش ازدواج کند و برای سرباز هیچ تصمیمی بدتر از این نیست. بنابراین او برای فرار از این موقعیت به جبهه می رود. اما جالب است که در همان فضا از دوری همسر برادر خود دلتنگ می شود. این نقش از جمله نقش هایی است که من خیلی آن را دوست داشتم.

رکسانا قهقرایی