سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

چتر بی پولی بر تابستان بچه ها سایه می افکند


چتر بی پولی بر تابستان بچه ها سایه می افکند

تابستان همیشه برای بچه مدرسه ای ها پر از شور و نشاط است اسم تابستان که میآید خاطره گل کوچیک و استخر و اسکیت زنده می شود

تابستان همیشه برای بچه مدرسه ای ها پر از شور و نشاط است. اسم تابستان که میآید خاطره گل کوچیک و استخر و اسکیت زنده می شود. یادش بخیر قدیم ها، به محض تعطیل شدن مدرسه ها، کوچه ها پر از سروصدا و هیاهوی بچه های می شدند. صدای شکستن شیشه همسایه و بوق دوچرخه پسرک اگرچه اعصاب همسایه ها را خورد می کرد اما حالا که فکرش را می کنیم، می بینیم که همان ها هم حال و هوای خودش را داشت. این روزها، اما همه چیز عوض شده فصل تابستان هم برای پدر و مادرها هزینه های خاص خودش را دارد. با پایان یافتن امتحانات بچه ها مشکلات خانواده ها تازه شروع می شود. یادش بخیر آن روزها.

در بین همسایه ها، اعظم خانم از همه بداخلاق تر بود. همه این مسئله را می دانستند و کسی سربه سرش نمی گذاشت. همه به او حق می دادند که این قدر عصبی و بدخلق باشد.

بعد از آن حادثه شوم که او شوهر و دو فرزندش را در تصادف از دست داد دیگر حال و حوصله درست و حسابی برایش باقی نمانده بود. همسایه ها هم حسابی مراعات حالش را می کردند و بااخلاق بدش مدارا می کردند. اما تابستان که شروع می شد بچه های محل یادشان می رفت که اعظم خانم حال و حوصله سروصدا ندارد و بعد از پایان آخرین امتحان بچه ها، کوچه پر از سروصدا و دادوفریاد بچه ها می شد. اما جریان به همین جا ختم نمی شد. سروصدای بچه ها یک مشکل بود و بازی گل کوچیک مشکل دیگر! از آنجائی که حیاط خانه اعظم خانم در تیررس توپ بچه ها قرار گرفته بود، تاکید ویژه پدر و مادرها این بود که بچه ها، بازی گل کوچیک را به کلی فراموش کنند و به جای آن به بازی های دیگر از جمله منچ و ماروپله و این جور بازی های بی سروصدا بپردازند. اما این اصرار پدر و مادرها اصلا تو کت بچه ها نمی رفت و هر روز غروب بساط گل کوچیک را به پا می کردند. اما با احتیاط بازی می کردند که خدای نکرده گذر توپشان به طرف خانه اعظم خانم نیفتد. اما با تمام احتیاطی که بچه ها می کردند سرانجام یک روز که بازی حسابی داغ شده بود این اتفاق افتاد و توپ با شوت محکم علی به هوا پرتاب شد و بعد از چند چرخش، صاف افتاد تو حیاط اعظم خانم. همه نفس ها در سینه حبس شده بود چون بچه ها پیش بینی می کردند که عاقبت کارشان به کجا ختم خواهد شد و آن روز آخرین روز گل کوچیک خواهد بود. طبق انتظار بچه ها، اعظم خانم در حالی که توپ را در دست گرفته بود و با عصبانیت از خانه بیرون آمد و فریاد کشید: "همینو می خواستید؟ شمعدونی نازنینم رو شکستید" بعد توپ را با چاقویی که در دست داشت پاره کرد و آن را به سمت بچه ها انداخت و ادامه داد: "اگه یک بار دیگه این طرف ها بازی کنید قلم پاتونو خورد می کنم" بعد در را محکم بست و وارد خانه اش شد. بچه ها که با ناراحتی توپ پاره خود را که بی صدا روی زمین افتاده بود نگاه می کردند و همه سکوت کرده بودند. هیچ کدام حرفی برای گفتن نداشتند. از فردا بازی تعطیل بود و آن ها هیچ راهی برای پر کردن اوقات فراغت خود نداشتند. ناگهان علی آن سکوت دردناک را شکست و گفت: "بچه ها ناراحت نباشید می تونیم بریم کلا س فوتبال، اون وقت دیگه نگران نیستیم که اعظم خانم از سروصدای بازی ما عصبانی بشه. فکر علی برای بچه ها بسیار جالب بود و همگی با خوشحالی از پیشنهادش استقبال کردند و دوان دوان به خانه های خود رفتند تا مژده این فتح بزرگ را به پدر و مادرهایشان بدهند.

آن هم چه فتحی! اولین کسی که خبر خوش این تصمیم ارزنده را به پدرش داد علی بود! وقتی علی وارد خانه شد، پدر تازه از سر کار آمده بود و مشغول عوض کردن لباس هایش بود. خستگی از چهره پدر می بارید و عرق سروصورتش حاکی از این بود که گرما حسابی کلا فه اش کرده است.

علی که فکر می کرد با گفتن این تصمیم خستگی را از تن پدر بیرون خواهد کرد با خوشحالی گفت: "اگه گفتی قراره چی کار کنیم" پدر که خستگی کار در چهره اش بیداد می کرد با بی تفاوتی گفت: "چی کار؟" و وقتی علی در مورد ثبت نام در کلاس فوتبال با پدر حرف زد ناگهان پدر از کوره در رفت که "تو انگار اصلا متوجه نیستی! نفست از جای گرم بیرون می یاد؟ ۲ ماهه اجاره خونه عقب افتاده و من دارم جون می کنم تا اون عقب افتادگی رو جبران کنم، اون وقت تو برای توپ بازی هم پول می خوای؟"

علی که تازه یادش افتاده بود که پدر با وجود این که دو جا کار می کند اما توان مالی اش آن قدر کم است که خیلی وقت ها در مخارج روزمره و اولیه زندگی هم دچار مشکل می شود چه برسد به این جور جینگیلک بازی ها!

علی که حسابی از مطرح کردن این پیشنهاد با پدر شرمنده بود، حرفش را پس گرفت و اتاق را ترک کرد اما تمام ناراحتی اش از این بود که این پیشنهاد را خودش به بچه ها داده بود و حالا باید با سری افکنده به آنها اعلا م می کرد که نمی تواند همراه آنها به کلا س فوتبال برود. این فکرها علی را در خود غرق کرده بود که ناگهان صدای زنگ خانه او را به خودش آورد. مادر که آیفون را برداشته بود، علی را صدا کرد که دوستش دم در با او کار دارد. اما علی دلش نمی خواست از خانه بیرون برود و خبر مخالفت پدرش را به گوش بچه ها برساند اما چاره ای نبود، حامد بیرون در منتظر او بود.

پس به ناچار پله های سنگی آپارتمان را پایین آمد و دم در رفت. اما چهره حامد هم درهم و ناراحت بود معلوم بود او هم خبر خوبی برای علی ندارد.

حامد بعد از من ومن کردن گفت "علی جون، می دونی چیه! راستشو بخوای من نمی تونم با شماها بیام کلاس فوتبال، آخه... آخه"

حرف حامد تمام نشده بود که علی متوجه شد حامد هم با او همدرد است. پس حرف حامد را قطع کرد و گفت: "آره می دونم، بابای من هم جیبش خالیه. من هم نمی تونم بیام." حرف علی که تمام شد، حامد نفس راحتی کشید و گفت، "پدرام و سیاوش هم همین مشکل رو دارن اما روشون نشد به تو بگن".

علی لبخند تلخی زد و گفت "پس همگی همدردیم! بازی هم که از فردا تعطیل است چون اعظم خانم حسابی از دست ما عصبانی است. پس ما باید تابستان را چکار کنیم."

حامد ادامه داد: "ما که امسال مسافرت هم نمی ریم چون بابام می گه بنزین نداریم، پس باید برای تابستون یک برنامه ریزی بکنیم وگرنه بیچاره می شیم...

با پایان یافتن امتحانات بچه ها مشکلات خانواده ها تازه شروع می شود.

آنهایی که وضع مالی خوب دارند تکلیفشان مشخص است. انواع سفرهای داخلی و خارجی و کلاس های مختلف آموزشی انتظار فرزندانشان را می کشد اما آنهایی که وضع مالی خوبی ندارند و همیشه هشتشان گرو نهشان است با تعطیل شدن مدارس یک مشکل به مشکلاتشان اضافه می شود.

مهشید محمدی مادر دو دانشآموز ابتدایی است، او که در یک آموزشگاه نقاشی مشغول ثبت نام فرزندانش است می گوید: اوقات فراغت بچه ها، برای ما دردسر بزرگی ایجاد کرد. امسال من تصمیم داشتم به جای ثبت نام بچه ها در کلاس های آموزشی خودم در خانه با آنها کار کنم تا هم سرگرم باشند و هم در هزینه ها صرفه جویی کنیم. اما بعد از گذشت مدتی حس کردم بچه هایم دچار افسردگی شده اند چرا که ما در آپارتمان زندگی می کنیم و من به بچه هایم اجازه نمی دهم برای بازی کردن به کوچه بروند، آپارتمان ۶۲ متری ما هم جای زیادی برای ورجه وورجه کردن بچه ها ندارد و آنها ناچارند دایم آرام و ساکت باشند تا مبادا صاحب خانه که در طبقه پایین ما زندگی می کند صدای پای آنها را بشنود و برای تذکر دادن بالا بیاید. برنامه های تلویزیون هم محدود است و کفاف ساعات فراغت بچه ها را نمی دهد. این بود که ناچار شدم از مادرم مقداری پول قرض بگیرم و بچه هایم را در کلاس تابستانی ثبت نام کنم. وی ادامه داد: هزینه کلاس های تابستانی هم به قدری بالاست که امان ما را بریده.

نوجوانان و جوانان در فصل تابستان و بعد از فارغ شدن از امتحانات تمایل دارند تا اوقات فراغت خود را در مراکز تفریحی، ورزشی، اردوهای دانش آموزی و تفریحات دسته جمعی بگذرانند. پرداختن جوانان و نوجوانان به ورزش سالم ترین، مفیدترین و شادی افزاترین تفریح در طول زندگی آنهاست و این مقوله نه تنها برای این قشر بسیار مفید است بلکه راهگشای بسیاری از مشکلات پیش روی جوانان نیز خواهد بود.

با آغاز فصل تابستان حدود دو میلیون دانشآموز و دانشجو در تهران از درس فارغ شده و شمار مراجعان به مراکز ورزشی و از جمله استخرها به حداکثر می رسد.

در شهر تهران حدود ۳۷۰ استخر دولتی و خصوصی فعالیت دارند که بخش دولتی آن با شرایط ویژه در اختیار افراد قرار می گیرد.

بررسی ها نشان می دهد که این دو بخش دولتی و خصوصی که از سوی مراکز ذی ربط مجوز احداث و فعالیت می گیرند، بیشتر با جمعیت مناطق تابعه همخوانی ندارند و این موضوع نیز مشکلا ت را دوچندان کرده است. وقتی صدای پای تابستان به گوش می رسد، ناخودآگاه ذهن به سمت ورزش های آبی، شنا، استخر، کلاس های فرهنگی و هنری و اوقات فراغت می رود. استقبال زیاد از مراکز تفریحی از جمله استخرها ناخودآگاه کیفیت مراکز و وضعیت بهداشتی را کاهش می دهد، برخی از شهروندان از وضعیت بهداشت استخرها و مراکز ورزشی شکوه دارند.

برخی نیز تعیین نرخ های "خودسرانه" در این مرکز و دریافت آن را از جمله مشکلات مطرح، عنوان می کنند و معتقدند که این مشکلا ت در فصل تابستان به اوج خود می رسد.

محمدزمانی که از وضعیت بهداشت استخرها اظهار نگرانی می کند، در این باره می گوید: مسوولان باید تدابیری اتخاذ کنند که پیمانکاران را موظف به رعایت اصول بهداشتی کنند.

این شهروند معتقد است که بهداشت در استخرها به ویژه در فصل تابستان که با ازدحام مراجعان مواجه است، کمتر رعایت می شود و پیمانکاران نسبت به سلامت مردم بی تفاوت و تنها به فکر درآمد بیشتر هستند.

مریم موحد نیز از وضعیت بهداشتی استخرها و مراکز ورزشی ناراضی است و می گوید: وضعیت بهداشتی در این مراکز با نرخ های دریافتی هیچ تناسبی با یکدیگر ندارند.

به گفته این نوجوان اماکن ورزشی که نرخ های ارزان تری دارند بیشتر مراکزی هستند که در مناطق دور از شهر واقع شده اند و کیفیت خدمات ارائه شده در آنها اصلا مطلوب نیست.

یک پیمانکار استخر خصوصی در مورد تعیین نرخ و دریافت آن از مراجعان گفت: اگر چه تعرفه ای در این مورد وجود دارد لکن این تعرفه از سوی بیشتر پیمانکاران رعایت نمی شود.

وی توضیح داد: پیمانکاران پس از برآورد هزینه ها به فراخور زمان و مکان قیمت را تعیین می کنند.

این پیمانکار در مورد اماکن ورزشی دولتی نیز گفت: اجاره بالای مراکز ورزشی، باعث بالا بردن شهریه ها توسط پیمانکاران شده است. در حالی که این مراکز به عنوان پایه ورزش کشور باید با شهریه های پایین برای قشر کم درآمد مورد استفاده قرار گیرند.

علاوه بر مراکز ورزشی، برخی از مراکز تفریحی و آموزشی نیز دارای شهریه های بسیار بالا اما ارائه کیفیت پایین هستند.

مریم عابدی دراین باره می گوید: تابستان ها فرزند ۱۵ ساله ام را در مراکز آموزشی ثبت نام می کنم اما نحوه آموزش آنها به گونه ای است که فرزندم هیچ گونه علا قه ای برای حضور در کلاس ها ندارد.

وی ادامه داد: علا وه بر این با پایان یافتن فصل تابستان هیچ اندوخته علمی کسب نکرده و فقط تابستان خود را سر کلاس هایی که بازدهی برایش نداشته گذرانده است.

نویسنده : مرجان حاجی حسنی