سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

اقتصاددان درون‌تان را کشف کنید


اقتصاددان درون‌تان را کشف کنید

● کارلوس لوزادا
● مترجم: حسن افروزی
«حال ما همه کینزین هستیم.» این جمله را رییس‌جمهور سابق، نیکسون، در سخنرانی خود برای اعلام نامزدی ریاست‌جمهوری در سال ۱۹۷۱ گفت.
این سخن وی، …

کارلوس لوزادا

مترجم:

حسن افروزی

«حال ما همه کینزین هستیم.» این جمله را رییس‌جمهور سابق، نیکسون، در سخنرانی خود برای اعلام نامزدی ریاست‌جمهوری در سال ۱۹۷۱ گفت.

این سخن وی، نشان‌دهنده‌ تاثیر عمیق جان مینارد کینز، اقتصاددان مشهور انگلیسی، بود که دهه‌ها قبل ادعا کرده بود که دولت‌های باهوش می‌توانند با دستکاری مالیات‌ها و مخارج، اقتصاد کشورشان را بهبود بخشند و آن را از رکود‌های بزرگ و فاجعه بار دور کنند. به هر حال، این روزها، تئوری‌های بزرگ اقتصادی، قدری قدیمی به نظر می‌رسند. چرا باید نگران تورم، بیکاری یا کسری بودجه بود؟ آن هم هنگامی که می‌توان از اقتصاد برای توصیف دلیل گرانی مینی بار هتل‌ها استفاده کرد! یا اینکه چرا مردم برای عضویت در باشگاه‌های ورزشی که خیلی کم از آنها استفاده می‌کنند، هزینه پرداخت می‌کنند؟ یا چه اسمی می‌تواند آینده‌ شغلی نوزاد شما را تضمین کند؟

شاید ما روزی همگی کینزین بودیم، ولی زمانه عوض می‌شود. امروزه ما همه «Freakonomist» هستیم.

کتاب پرفروش استیون دی. لویت و استفان جی. دابنر، با نام «Freakonomics» خوانندگان را با توضیح مسائل بغرنج و پیچیده‌ زندگی روزانه با استفاده از اقتصاد، شیفته‌ خود ساخته است. برای من هیچ وقت مهم نبوده که چه شباهتی بین معلمان مدارس و کشتی‌گیران سامو وجود دارد، یا اینکه چرا فروشندگان مواد مخدر با مادران خود زندگی می‌کنند. ولی می‌توانم بگویم که لویت و دابنر باعث شدند که این چیزها برایم اهمیت پیدا کنند. به زودی کتاب‌های دیگری از این نوع وارد بازار شد. «اقتصاددان نهان» از تیم‌هارفورد، «طبیعت گرای اقتصادی» از رابرت اچ. فرنک و حالا «اقتصاددان درونتان را کشف کنید» از تیلور کوئن.

کتاب‌ها شباهت‌های زیادی با هم دارند، مانند تشبیهات روی جلدشان که همه از مواد خوردنی استفاده کرده‌اند. Freakonomics روی جلد خود سیبی را نشان می‌دهد که از وسط نصف شده و درونش به شکل درون یک پرتقال است (پیام؟ چیزی را انتظار داشته باشید که غیر منتظره است.) اقتصاددان درونتان را کشف کنید یک هویج آویزان را نشان می‌دهد (انگیزه‌ یعنی همه چیز!) و طبیعت‌گرای اقتصادی یک قسمت از یک نمودار دایره‌ای را کنار یک تکه کیک نشان می‌دهد (تئوری تبدیل به عمل می‌شود!)

ولی از جلد‌ها که بگذریم، تفاوت‌ها بسیار محسوس‌اند. اقتصاددان درون شاید منظم‌ترین یا زیباترین از نظر نوشتار، نباشد، ولی از همه بهتر می‌‌تواند کارآیی را نشان دهد، مخصوصا اگر شما همان علاقه‌هایی را داشته باشید که نویسنده دارد. یک استاد اقتصاد در دانشگاه جورج میسون، کوئن، کتابی نوشته و در آن از هنر و امثال آن سخن گفته است و جالب اینکه نوشته‌اش برای خوانندگان بسیار جذاب و درگیر کننده است. به نظر کوئن، کلید کشف اقتصاددان درون، این است که بتوانید انگیزه‌های حقیقی افراد را تشخیص دهید، انگیزه‌هایی که معمولا خیلی بیشتر از پول هستند. فرض کنید می‌خواهید دخترتان را تشویق کنید تا در شستن ظرف‌ها در خانه کمک کند. آیا باید برای این کار به او پول بدهید؟

به نظر کوئن، این ایده، ایده‌ بسیار بدی است. اگر برای دخترتان توضیح دهید که شستن ظرف‌ها یکی از مسوولیت‌های وی در قبال خانواده است، شاید او همیشه از آن تبعیت نکند، ولی حداقل اندکی احساس مسوولیت خواهد کرد. ولی وارد کردن پول به این قضیه نتیجه‌ای جز تغییر انگیزه‌ وی نخواهد داشت. با این کار شما این عمل را به‌ یک معامله بازار تبدیل می‌کنید و به نقل قول از کوئن: «والدین به جای اینکه افرادی سزاوار صداقت و وفاداری باشند، تبدیل به رییس می‌شوند.»

اگر شما در حال بازدید از یک موزه‌ هنر باشید، باز هم راهی برای تقویت مهارت اقتصاددان درونتان وجود دارد. وارد هر اتاقی که می‌شوید، فکر کنید که اگر قرار بود تابلویی را از این اتاق بدزدید، کدام تابلو را می‌دزدیدید؟ کوئن می‌گوید: «این باعث می‌شود ما یاد بگیریم که چگونه در مورد تابلو‌ها طرز فکر انتقادی داشته باشیم.» اگر تصور دزدیدن را دوست ندارید، فرض کنید قرار است یکی از این تابلو‌ها را بخرید (فرض کنید تابلوها فروشی باشند). هر چه بودجه‌ فرضی شما کمتر باشد، بیشتر از تابلوهای گران و معروف دوری خواهید کرد و بیشتر تابلو‌های گمنام و ارزان‌تر را جالب خواهید یافت.

کوئن همچنین تکنیک‌هایی را برای سفارش غذا در رستوران‌های لوکس ارائه می‌دهد. در این گونه رستوران‌ها مردم به اشتباه بیشتر غذاهایی را سفارش می‌دهند که به آسانی در خانه می‌توانند آنها را بپزند. به نظر کوئن: «چیزی را سفارش دهید که فکر می‌کنید کمتر می‌خواهید.» نتیجه این خواهد بود که سورپرایز خواهید شد و از غذا لذت خواهید برد.

کوئن مردم را تشویق می‌کند تا هزینه‌های به اصطلاح صرف شده – پول یا زمانی که ما صرف چیزی کرده‌ایم – را نادیده بگیریم و تصمیم‌های خود را بر مبنای دورنمای آینده اتخاذ کنیم. اگر یک گارسون نمی‌داند که چه غذایی را به شما پیشنهاد دهد، از رستوران خارج شوید. اگر یک فیلم حوصله سر بر بود، دست از تماشایش بردارید. اگر کتابی که در حال خواندنش هستید، بهترین کتابی نیست که در حال حاضر می‌توانید بخوانید، کتاب بهتری پیدا کنید. به نظرم، این تصمیم‌ها، تصمیم‌های بسیار خوبی هستند. ولی اگر پیدا کردن پارکینگ برای یک رستوران دیگر چند ساعت از وقت شما را تلف کند، چه؟ اگر شما برای تماشای آن فیلم همراه با نامزد خود باشید، چه؟ اگر کتابی که می‌خوانید، مثلا، «اقتصاددان درونتان را کشف کنید» باشد، چه؟

شاید بهترین نتیجه‌ پدیده‌ Freakonomics واکنش شدیدی باشد که ایجاد کرده است. در ماه آوریل، نشریه‌ New Republic مقاله‌ای را منتشر کرد به این مضمون که همه‌گیری اندیشه‌ این نوع کتاب‌ها باعث افزایش تحقیقات اقتصادی پر اهمیت شده است. با این حال، کینز همچنان آموزنده است. ستایش نیکسون، مصادف با زمانی شد که محبوبیت کینزینیسم سنتی شروع به افول کرده بود. تورم بالا و بیکاری مزمن در طول دهه‌ ۱۹۷۰ باعث کاهش نفوذ این تفکر شد که دولت می‌تواند ثبات اقتصادی را تضمین کند و بدین ترتیب راهکار‌های جایگزین اقتصادی، حداقل برای مدتی، غالب شدند.

شاید جنون Freakonomics هم در حال فراگیر شدن باشد. مطمئنا، استفاده از اقتصاد برای توصیف اتفاقات روزمره بسیار مفرح باشد، ولی محققان در حال پیشرفت اند. آنها با استفاده از ابزار‌های روانشناسی و نوروساینس در تلاش برای توصیف رفتار‌های اقتصادی‌اند و سعی می‌کنند با استفاده از تکنولوژی ساختار‌های مغز را درک کرده و نحوه‌ تصمیم‌گیری ما را برای سرمایه‌گذاری، خرید و پس‌انداز توضیح دهند.