چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
گرفتار مارپیچ فقرمی شویم
دکتر وحید محمودی نخستین بار با ترجمه کتاب «توسعه به مثابه آزادی» اثر آمارتیاسن در ایران شناخته شد، دغدغههای او نسبت به مقولههای فقر و نابرابری در سالهای پایانی دهه ۷۰ او را به وزارتخانههای بازرگانی و سپس به وزارت رفاه کشانید.
بخش عمدهای از مباحثات جدید پیرامون فقر، توسعه و سیاستهای کلان کشورهای در حال توسعه و نیز ایران حاصل نگاه او و همگنان اوست. او اینک به هنگامترین استاد توسعه و مدیریت در دانشگاه تهران است.
محمودی این سالها عمده فعالیت خود را صرف مطالعه و تحقیق میکند اما نام او در لیست ۵۷ اقتصاددان که هفته گذشته نسبت به برنامههای اقتصادی دولت نهم انتقاداتی داشتند برای بسیاری حاکی از وضعیت بحرانی کشور بود.
▪ رفع محرومیت از سیمای كشور هم جزو اهداف آرمانی و ارزشی ماست و هم جزو اهداف برنامهای. اما در طول سالهای گذشته بهرغم تلاش به این مهم دست پیدا نكردهایم. مشكل در كجاست؟
ـ در ابتدا باید فقر و نابرابری تعریف شود و بیان شود كه چگونه اندازهگیری میشود، چه راهكارهایی برای رفع آن موثر و چه معیارها و شاخصههایی برای ارزیابی آن مناسب است. اصولا ابتدا باید مفاهمهای در باب واژه «فقر» داشته باشیم. به عبارتی تعریف روشنی از این مفهوم داشته باشیم چون به قول اینشتین ۷۰ درصد هر پاسخ مسالهای به فهم دقیق آن مساله برمیگردد.
یكی از مشكلات اساسی كه ما در كشور با آن مواجه هستیم این است كه برداشت دقیق و همگنی از مفاهیم نداریم و به تبع آن در سیاستگذاری هم به راه خطا میرویم و بهرغم برخورداری از انگیزههای بالا، تلاش زیاد و صرف هزینههای بالا به نتایج ملموس و دلخواه دست پیدا نمیكنیم. چون استراتژیها، راهكارها و ابزارهای مورد استفاده تابعی از تعریف و فهم شما نسبت به اصل یا صورتمساله است.
در ادبیات اقتصادی هم هر زمانی بحث از نابرابری و فقر میشود فوری ذهنیت، ابزارهای اندازهگیری، ادبیات ما معطوف به فقر درآمدی یا نابرابری درآمدی میشود.
فقر درآمدی یعنی فقر به مثابه محرومیت از درآمد. فقیر را كسی میدانیم كه درآمد او از یك حدی پایینتر است. پس با دیدن فقر بهمثابه محرومیت از درآمد پایه ارزیابی ما یا به عبارتی پایه اطلاعاتی ما درآمد خواهد بود. فقر درآمدی به دو دسته تقسیم میشود؛ فقر مطلق و فقر نسبی، فقر مطلق شامل افرادی است كه از اساسیترین نیازهای زندگی محروم است و این را بر مبنای یك مبلغ مشخصی از درآمد در نظر میگیریم.
فقر نسبی شامل افرادی كه درآمدشان از نصف میانه یا میانگین درآمد جامعه پایینتر است. زمانی كه نگاه معطوف به این دو تعاریف شد طبیعتا بهدنبال راهكارهایی میرویم كه بتوان افراد را به بالای خط فقر منتقل كرد؛ لذا جامعه هدف افرادی هستند كه زیر خط فقر هستند یا به كمك مالی، یارانهها و انتقالات درآمدی آنها را به بالای خط فقر برسانیم.
▪ چقدر این نوع نگاه میتواند راهكارهای ملی برای فقر ارائه دهد؟
ـ خیلی كم. چون در این نوع نگاه كمتر به علل فقر توجه میكنیم و بیشتر بر معلولها تكیه میشود. به همین خاطر باید به این سوال پاسخ دهیم كه: فقرچیست و چگونه حادث میشود؟ فقر معلول یكسری شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است كه در جامعه حادث شده است.
بنابراین در سیاستگذاری كاهش فقر، توجه دولت معطوف میشود به اینكه چنین اتفاقی رخ داده و تعدادی از افراد جامعه به دلایل مختلفی مانند شكست بازار، شكست دولت و دلایل جزئی دیگر زیر خط فقر هستند و ما باید سعی كنیم كه سطح درآمد این افراد را افزایش دهیم.
اما اگر علتشناسی شود، به علت فقر برگردیم دیده میشود كه الزاما درآمد نمیتواند یك پایه اطلاعاتی كاملی برای ارزیابی فقر باشد. درآمد یكی از ابزارهای خوب زندگی كردن افراد است. اگر دامنه نگاه از درآمد به انسان ارتقا یابد و مشخص كنیم كه چه مولفههایی میتواند به انسان كمك كند كه زندگی مناسبی داشته باشد، درآمد یكی از ابزارها برای خوب زندگی كردن انسان است.
لذا ما مفهوم دیگری كه به آن میرسیم فقر قابلیتی است یا فقر به مثابه معلولیت از قابلیتها. فقیر كسی نیست كه درآمدش از یك سطح حداقلی كمتر است، بلكه كسی است كه از قابلیتهای پایه برای نقشآفرینی در جامعه محروم است؛ كسی است كه نمیتواند از وضعیت فقر خارج شود یا اینكه به شدت تحت مخاطره است و از دهكهای بالای درآمدی به زیرخط فقر كشیده میشود.
درآمد صرفا یكی از عوامل محرومیت است، فرد با درآمد بالا، اما محروم از مشاركتهای سیاسی، آشكارا فقیر محسوب میشود، یا برای مثال فردی كه با ۸ ساعت كار روزانه در تهران ۲۰ هزار تومان به دست میآورد، اگر به دلایل شرایط تورمی میزان ساعات كار خود را افزایش دهد، یعنی شغل دوم انتخاب كند كه بتواند قدرت خرید خود را حفظ كند، چون مجبور شده است كار دوم استراحت كند عملا از استراحت، مشاركتهای اجتماعی و سیاسی و تعالی فردی محروم میشود و این فرد عملا فقیر است، در صورتی كه به لحاظ درآمدی این مساله نشان داده نمیشود.
بنابراین فقدان قابلیت برای كسی كه در وضعیت فقر درآمدی قرار ندارد نیز حائز توجه است. بدین دلیل كه او هم ممكن است آسیبپذیر باشد و همواره در معرض غلتیدن به دامن فقر است. اگر هر بحرانی اعم از بحرانهای طبیعی، مصنوعی و... شرایط اقتصادی به وجود آید امكان ایجاد وضعیت نامناسب برای انسان وجود دارد. بنابراین، اینكه فرد در چه وضعیتی قرار دارد خود به خود منبع ارزیابی و مقایسه رفاه بین فردی نیست و میتواند ارزیابی گمراهكنندهای باشد.
برای مثال اگر دو نفر را در نظر بگیریم كه دچار سوء تغذیه شدهاند اولی به خاطر فقر و دومی به علت اعتصاب غذا، این دو با هم تفاوت دارند از این نظر كه امكان رهایی از فقر برای اولی ممكن نیست و برای دومی امكانپذیر است. اینگونه مقایسه در فقر درآمدی خود را نشان نمیدهد.
یا فردی را در نظر بگیرید كه درآمد او بالای خط فقر است اما دچار مشكل سوء تغذیه است یعنی به دلایل مختلف ضعف دانش تغذیه، تبعیض جنسیتی و سایر مسائل دیگر اساسا این مقدار درآمد تبدیل به انژری لازم برای سلامت افراد نمیشود. اگر در درون خانواده نابرابری جنسیتی وجود داشته باشد این سطح درآمد تصویر واقعی از فقر را نشان نمیدهد.
برای مثال در مناطق روستایی مكانهایی است كه در فقر و محرومیت بسر میبرند. اول پدر و پسر و بعد دختر و مادر غذا میخورند. در جامعه ما این نوع نابرابری وجود دارد. اما فراتر از این مساله رفاه ذهنی و امنیت ذهنی است و با توجه به مشكلاتی كه بیان شد درآمد الزاما به با سوادی منجر نمیشود اما باسوادی میتواند موجب درآمد بیشتر شود.
به طور كلیتر برای اینكه فرد قدرت مشاركت در عرصه جامعه را داشته باشد باید برخوردار از یكسری قابلیتهای پایه باشد. قابلیتهای پایه شامل قابلیتهای فردی- محیطی است برای دسترسی به قابلیتهای پایه یا سبد قابلیت پایه نیازمند دانش، مهارت، تجربه، سواد و آموزش و در انتها درآمد هستیم اگر نگاهمان را به سبد قابلیت معطوف كنیم، دیده میشود كه انسان باید واجد شرایطی بشود كه خودش بتواند راه خودش را انتخاب كند، قدرت انتخاب داشته باشد، سرنوشت خود را تعیین كند، بتواند در حوزههای مشاركتی حضور داشته باشد و ایفای نقش كند.
بنابراین مشخص میشود كه معیار ما از فقر این است كه فرد محروم از قابلیت پایه باشد. محرومیتی كه امكان مشاركت را از فرد سلب میكند. حال این مشاركت هم فردی، هم محیطی است. ممكن است فردی در دهك هشتم درآمدی باشد و بخواهد با هواپیما به شیراز سفر كند اما بهخاطر فرسودگی ناوگان هواپیمایی این قدرت انتخاب در عمل در شرایط محیطی ازآن فرد سلب میشود در این مثال درآمد موجود است اما قدرت انتخاب نیست.
یا تفاوت بین یك فرد فقیر گرسنه با روزهدار. درست است روزهدار به قصد قربت و چشیدن طعم گرسنگی میخواهد حال گرسنه را درك كند ولی به واقع روزهدار هیچوقت نمیتواند به طور واقعی حال گرسنه را درك كند. چون روزهداری محصول انتخاب است و «گرسنگی ناشی از فقر» محصول اجبار. افراد ممكن است كه از یكسری ظرفیتهای پایه برای پرواز كردن و حركت كردن برخوردار باشند، اما اگر شرایط محیطی مهیا نباشد قابلیتها به كاركرد و عمل تبدیل نمیشود.
موانعی وجود دارند كه اجازه نمیدهد قابلیتها به عمل تبدیل شود و اینها موانعی هستند كه افراد را فقیر و مهجور نگاه میدارند و بسیاری از مهجوریتها توسط دولتها به اسم حمایت از فقرا صورت میگیرد. فقیر كسی است كه مفهوم ریسك اقتصادی را با دیوانگی اشتباه میگیرد.
بنابراین اگر بخواهیم با نگاه درآمدی فقرزدایی كنیم كسانی را مورد هدف قرار میدهیم كه زیرخط فقر هستند اما جامعه هدف به لحاظ قابلیتی هم، افراد زیرخط فقر هم بالای خط فقر است و همه این افراد جزء فقر قابلیتی هستند به عبارتی بخشی از افرادی كه به لحاظ درآمدی بالای فقر هستند به لحاظ قابلیتی فقیر محسوب میشوند.
▪ آنچه در سیاستگذاری كلان باید موردتوجه قرار گیرد، چیست؟
ـ در سیاستگذاری وظیفه اصلی این است كه انسانها را توانمند كنیم تا با دانش اقتصاد و حداقل رفتارهای اقتصادی آشنایی پیدا كنند، تا ناگهان شخصی نیاید تعداد كثیری از افراد را به زیرخط فقر ببرد و دولت متكفل تامین این افراد شود.
▪ پس مهمترین مساله در فرآیند فقرزدایی نگرش مناسب به مفهوم فقر است؟
ـ درست است. در رویكردهای رایج علت فقر كمبود درآمد است و علت كمبود درآمد در دو عنصر خلاصه میشود
۱) رشد اقتصادی اندك
۲) توزیع نامتعادل درآمد.
بنابراین تلاش میكنیم
۱) از طریق باز توزیع درآمدها
۲) از طریق افزایش نرخ رشد اقتصادی بتوانیم به فقرا كمك كنیم.
▪ اصولا در سیاستگذاریهای كلان چه رویكردی میتواند بیشتر مطمحنظر باشد؟
ـ در رویكردهای كلان اقتصادی دو نوع رویكرد كلی در مسائل اقتصادی و توسعه داریم كه میتوانیم نام آنها را رویكردهای رشدگرا و حمایتگرا بنامیم. رشدگراها به آینده وعده میدهند. آنها میگویند كه اگر در اقتصاد دخالتی وجود نداشته باشد، اجازه داده میشود كاركرد اقتصادی بهطور معمول عمل كند.
نهایتا به ثروتی دست پیدا میكنیم و زمانی كه به آن ثروت میرسیم آن ثروت میتواند بین فقرا باز توزیع شود. حمایتگران هم میگویند كه نمیتوان قبول كنیم كه تعداد كثیری از افراد زیر چرخ رشدگرایی له شوند و بعد ما آنها را به آینده حواله دهیم. به گفته كینز«در بلندمدت همه ما مردهایم» و باید با دخالت دولت این بازتوزیع ثروت و درآمد را انجام دهیم.
مجید یوسفی:
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست