جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

در ستایش بازی


در ستایش بازی

نگاهی به فیلم «مخمصه» ساخته محمدعلی سجادی

بالاخره پس از گذشت چندین و چند ماه که پرده سینماها به تسخیر انواع دل های شکسته و ناشکسته و خواستگاران محترم و نامحترم در آمده بود با فیلمی روبه رو شده ایم که سینما را دوباره به یادمان می آورد. مهم ترین نکته ای که پس از دیدن هر فیلم ساخته سجادی به ذهن خطور می کند احترام گذاشتن به تصور مخاطب است ‎/ یعنی اگر پوستر ، عکس ها و آنونس فیلم او خبر از یک تریلر می دهند، بیننده روی پرده با یک تریلر مواجه خواهد شد نه یک اثر معناگرا و یا اگر یک فیلم اکشن ساخته است با وعده کمدی مخاطب را فریب نمی دهد البته این حرف به این معنا نیست که او عیناً همان تصور مخاطب را به او تحویل می دهد بلکه همواره در عین حفظ مؤلفه های آشنایش می کوشد تا یک برگ برنده و نادیده را نیز رو کند ‎/ منظور از برگ برنده تنها عناصر متمایز و تمهیدات ویژه سینمایی نیست بلکه نوعی نگاه خاص اجتماعی نیز در لایه های پنهان آثار او دیده می شود.

«مخمصه» نیز از این قاعده مستثنی نیست و این ساختار دو لایه ای را به خوبی ارائه می دهد. پس اجازه بدهید ما هم به روال خود فیلم را از لایه اول یعنی داستان آغاز کنیم. داستان فیلم، داستان آشنای دزد و پلیس یا همان بازی جذاب موش و گربه است. جالب آن که خود کاراکترها هم منطق این بازی را گردن نهاده اند: یاشار - یکی از خلافکاران - همیشه گروه خودشان را ( گربه ها ) خطاب می کند و امیرخان - سرکرده باند خلافکاران - با قرار دادن اسباب بازی در صحنه سرقت ها و جنایت هایشان نشان می دهد که آدمی اهل بازی است ‎/ در آن سوی میدان سرهنگ و یکی از افسران - اردلان - هم چنین رویه ای دارند ‎/ اولی مدام از حکایات ملانصرالدین نقل قول می کند و دومی هم مرتب سرگرم ارسال پیامک های خنده دار است ‎/ پس مخمصه واقعی گریبان دو کاراکتری را می گیرد که قواعد بازی را نمی شناسند و نمی دانند بازی سر شکستن هم دارد ‎/ این دو کاراکتر - سروان رضا شمیرانی و یلدا - و شکل خاص رابطه شان همان برگ برنده ای است که از آن صحبت کردیم ‎/ شاید رد پای کاراکتر رضا شمیرانی که پلیسی تنها و همسر از دست داده است را در چند فیلم دیگر ایرانی نیز بتوان جست وجو کرد اما یلدا بی شک از معدود کارآکترهای سینمای جنایی ایران است ‎/ برای این که این دو کاراکتر قوام بیابند و قابل باور جلوه کنند، سجادی خود بازی دیگری را با ما شروع می کند ‎/ این بازی عبارت است از تلفیق درست کلیشه ها با خلاف عادت ها و نتیجه آن ایجاد شوک که اکسیر هر فیلم پلیسی است ‎/ مرور کنیم: فیلم با یک صحنه تعقیب و گریز نفسگیر و پر ضرب آغاز می شود ‎/ فقدان دیالوگ بر بار تنش این سکانس ده دقیقه ای افزوده است. دزدها در نهایت از چنگ پلیس می گریزند ‎/ این سکانس ضد کلیشه است ‎/ اما در صحنه بعد کلیشه حاکم می شود: یکی از سارقین به چنگ پلیس می افتد ولی باز در سکانس بعد کنشی غیر کلیشه ای شکل می گیرد : یاشار برای سر به نیست کردن سارق لو رفته و شناسایی شده وارد عمل می شود و در همان اقدام اول موفق می شود که او را بکشد. این مسیر متناوب جایگزینی حوادث آشنا با اتفاقات غیر قابل حدس تا به انتهای فیلمنامه ادامه می یابد اما این مسیر محدود به فیلمنامه نیست ‎/

سجادی در انتخاب بازیگران هم این الگو را رعایت کرده است : انتخاب مسعود رایگان به عنوان سرکرده باند خلافکاران کاملاً غیر کلیشه ای است زیرا مخاطب ایرانی در حافظه بصری خود همواره او را فردی موقر و در قالب یک پدر دیده است. ظرافت کار سجادی در این است که این وقار و حالت پدرانه را در پرسونای رایگان حذف نمی کند بلکه آن را در نقشی متفاوت از عادات ما به کار می گیرد. در برابر این انتخاب غیر کلیشه ای، انتخاب شهرام حقیقت دوست به عنوان یک دزد نوعی کلیشه آشنا در جهت ارتباط بر قرار کردن با مخاطب است زیرا حقیقت دوست نه تنها در سایر فیلم هایش که در اغلب فیلم هایی که با همین کارگردان کار کرده است نیز چنین نقشی را عهده دار بوده است ‎/ این گفته دلیلی بر ندیدن ریزه کاری ها و ظرافت های خاصی که حقیقت دوست در این نقش به کار گرفته است، نیست بلکه مقصود بیان این نکته است که همواره یک فکر نو باید از مسیری آشنا ارائه گردد نه این که از اساس همه بنیان ها را واژگون کنیم.

در گروه پلیس ها نیز این امر مشاهده می شود : فرهاد بشارتی نقش یک پلیس شوخ طبع و شیرین را بازی می کند و امیر رضا دلاوری نقش پلیسی را که مشکوک و مرموز است اما در پایان این بشارتی است که خاطی و اهمال کار شناخته می شود ‎/ بی گمان سرآمد این کلیشه شکنی ها انتخاب لاله اسکندری برای نقش یلدا است و انصافاً اسکندری خوب از پس دیالوگ های تند و تیز این کاراکتر برآمده است. با وجود تمام ظرافت هایی که ذکر شد مخمصه بیشتر فیلم اجرا و کارگردانی است تا فیلمنامه و ساختار محکم دراماتیک.

در این فیلم روابط عاطفی و انگیزه های روان شناختی شخصیت ها خوب از کار در آمده است اما روابط علت و معلولی استحکام لازم را ندارد. مثلاً نگاه کنیم به کارمند خاطی بانک - زهری - که کاملاً اضافه است ولی در عوض کاراکتر شوهر یلدا غایب است و نحوه آشنایی او و یلدا با امیر خان گنگ و مبهم است. این ابهام فرق دارد با ابهام دوست داشتنی رابطه امیر خان و یاشار که گویی نه دو همکار که پدر و پسر هستند ‎/ دیگر اشکال فیلمنامه مخمصه معلق ماندن سرنوشت کاراکتر ساقی است ‎/ حضور دزد سوم - جوانی که گیتار می زند - نیز به رغم حضور طولانی نکته خاصی به فیلمنامه اضافه نکرده است. گرچه این کاراکتر به خودی خود جذاب است زیرا به خاطر جذابیت کار خلاف به این گروه پیوسته است نه کسب ثروت اما در پیشبرد درام نقش خاصی ندارد. تلفیق درست نشانه های متعارف سینمای پلیسی با نو آوری های خاص سجادی باعث می شود تا کمتر کسی - لااقل در حیطه مخاطبان عام - بافت ایرانی و عمق اجتماعی فیلم را درک کند ‎/ با این نگاه ، دیگر ماجرا یک بازی موش و گربه ساده نیست ‎/

این بار مخمصه تصویر دقیقی است از تهران امروز ، شهروند امروز تهران و صفحه حوادث روزنامه های امروز تهران: مردی که در بانک مورد تهدید سارقین واقع شده ، مقاومت می کند اما نه از سر شهامت بلکه به دلیل نفرت از زندگی. او می خواهد کشته شود تا راحت شود. خلافکاران مخمصه در کافی شاپ و نمایشگاه ماشین قرار می گذارند نه در کوچه های پا منار، سبیل چخماقی ندارند، قهقهه های احمقانه نمی زنند و بی دلیل کلمات رکیک به کار نمی برند.

پلیس این فیلم هم گرچه در نهایت پیروز است اما شرلوک هولمز نیست. او به زنی دل می بندد که قاعدتاً در هر فیلم دیگری در همان پلان اول کشته می شد! او فریب می خورد اما تا آخر فیلم نه خود و نه بقیه همکارانش متوجه این فریب نمی شوند و در نهایت یکی از خلافکاران راز آن حیله را فاش می کند.

بر خلاف مجموعه «سر نخ» که فقط نیمی از این عبارت یعنی وجه ایرانی بودن را خوب عرضه کرده بود و گره افکنی ها و گره گشایی ها را به شکلی کاملاً سردستی برگزار می کرد. تحلیل مخمصه بی اشاره به طراحی صحنه دقیق آن که بخشی از هویت شخصیت ها را معرفی می کند ناقص خواهد ماند: خانه سنتی سروان شمیرانی، روحیه سنتی و شرقی او را بازتاب می دهد و دلبستگی او به همسر از دست رفته اش را توجیه می کند ‎/

خانه مدرن و لخت و بی روح امیر خان نو کیسه بودن و فرار او از گذشته پائین شهری اش را بر ملا می سازد و خانه یلدا که ترکیبی از چیدمان اشیای مدرن و سنتی است کاراکتر آونگ وار و سرگردان او را توضیح می دهد. فیلمبرداری جذاب و تدوین هوشمندانه فیلم یادداشت دیگری را طلب می کند که در حوصله این نوشته نیست. بنابراین با این جمله تمام می کنم که مخمصه فیلمی است از جنس سینما و زیبنده پرده سینما. حیف است که به انتظار دیدن آن در سینمای خانگی بمانیم.

[مهرداد فراهانی



همچنین مشاهده کنید