سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

الامثال السائِرهٔ


الامثال السائِرهٔ

ضرب المثل های عربی

● مقدمه

گستردگی دامنه لغات و اصطلاحات در هر زبان به حدی است که گردآوری همه آنها در یک مجموعه امری بس دشوار است . این کار با تمام مشکلاتش ، نقش بسزایی در فراگیری زبان خارجی ، به خصوص تکلم به آن زبان ، ایفا نمی کند ، بلکه امر مهمی در فراگیری هر زبان ، شناخت ساختار جملات و عبارات و ضرب المثل ها و ممارست در استعمال صحیح آنها است .

در این مجموعه سعی ما بر آن است تا ضمن آموختن چگونگی ساختن جملات و عبارات در زبان عربی ، دانش آموز و دانشجو با لغات و اصطلاحات روزمره مورد نیاز ، آشنا گردد .

دراین تحقیق سعی شده تا با ارائه ضرب المثل های زبان عربی راهی را برای آشنایی بهتر با فرهنگ غنی عرب بر روی علاقه مندان بازکنیم .

● الامثال السائِرهٔ

ضرب المثل های معروف عربی

آفَهُٔ الجُودِ الاِسرافُ: افت جود و بخشش اسراف و زیاده روی است.

آفَهُٔ الحَدِیْثِ الکَذِبُ: آفت سخن گفتن دروغگویی است.

آفَهُٔ العِلْمِ النِسْیانُ: آفت وبلای علم ودانش فراموشی است.

آفَهُٔ المُرؤَهِٔ خُلْفُ الْوَعْدِ: آفت جوانمردی خلف وعده است.

آکَلُ مِنَ الرَّحَی: خورنده تر از آسیاب.

آکَلُ مِنَ السُوْسِ: خورنده تر از بید یا موریانه.

آکَلُ مِنْ حُوْت: پر خورتر از نهنگ.

اَبْخَرُمِنْ اَسَد: گنده دهان تر از شیر.

اَبرَدُمِنْ عَضْرَس: سرد تر از تگرگ و برف.

اَبصَرُمِن عُقاب: تیزبین تر از عقاب.

اَبصَرُمِنْ نَسْر: تیز بین تر از کرکس.

اَبْعَدُمِنْ مُناطِ العَیُّق: دورتر از ستاره عیوق.

اَبْقَی مِنَ حَجَرِ: ماندگار تر از سنگ.

اَبْکَرُمِنَ غُراب: سحرخیزتر از کلاغ.

اَبْهَی مِنَ القَمَرَیْنِ: درخشان تر از ماه و خورشید.

اُتْرُکِ الشَرَّ یَتْرُکْکَ: بدی را رها کن بدی تو را رها میکند.

اَثْبَت مِنَ الوَشْمِ: پایدارتر از خال در بدن.

اَثْقَلُ مِنْ رضْوَی: سنگین تر از کوه رضوی.

اَجبَنُ مِن نَعامَهٍٔ: ترسوتر ازشتر مرغ.

اَجْدَی مِنَ الغَیْثِ فِی اَوایهِ: نافع ترازباران در فصل بارندگی.

اَجْفَی مِنَ الدَهْرِ: خشن تر وجفا کار تر از روزگار.

اَجمَعُ مِنْ نمْلهٔ: ذخیره کننده تر از مورچه.

اَجوَدُمِن حاتِم: سخاوتمند تر از حاتم.

اَحْرَسُ مِنْ کَلْب: نگهبان تر از سگ.

اَحرَصُ مِن نَملَهِٔ: حریص تر از مورچه.

الاِحسانُ یَقْطَعُ اللِسانَ: احسان ونیکی کردن زبان راقطع می کند.

اَحقَد مِنْ جَمَل: کینه توز تر از شتر.

اَحقَرُ مِنَ التُّرابِ: بی ارزش تر از خاک.

اَحکَمُ مِن لُقْمانَ: حکیم تر ازلقمان.

اَحْکَی مِنْ قِرْد: تقلید کننده تر از میمون.

اَحَلُّ مِنْ لَبَنِ الأُمَّ: از شیر مادر حلال تر.

اَحْلَی مِنَ العَسَلِ: شیرین تر از عسل.

اَخْتَلُ مِن الذِّئبِ: نیرنگ باز تر از گرگ.

اَخَفُّ مِنَ النَّسِِیْم: سبکتر از نسیم.

اَخَفُّ مِنْ رِیشَهٔ: سبکتر از پر.

اَخْیَلُ مِنْ دِیْکَ: متکبر تر از خروس.

اَخْیَلُ مِنْ غُراب: متکبر تر از کلاغ.

اَدَقُّ مِنَ الکُحْلِ: نرم تر از سرمه.

اَدَقُّ مِنَ الهَباءِ: نرم تر از گرد و غبار.

اَدَقُّ مِنْ حَدَّ السَیْفِ: نازکتر از لبه شمشیر.

اَدْنَی مِنْ حَبْلِ الْوَرِیْدِ: نزدیک تر از رگ گردن .

اَرْخَصُ مِنَ التُّراب: از خاک ارزان تر.

اِرقَ عَلَی ظَلْعِکَ: پایت را از گلیم خودت دراز تر نکن.

اَسْرَعْ مِنَ الْبَرْقِ: تند تر از برق.

اَسْرَعُ مِنَ اللَمْحِ: سریع تر از چشم به هم زدن.

اِسْمَعْ و لا تُصَدِّقْ: بشنو و باور مکن.

اَشْجَعُ مِنْ أُسامَهٔ: شجاع تر از شیر.

اَشْکَرُ مِنْ کَلْب: سپاسگزار تر از سگ.

اَصْفَی مِنَ الدَّمْعَهِٔ: صاف تر از اشک چشم.

اَظْلَمُ مِنْ لَیْل: تاریک تر از شب.

اَعْدَلُ مِنْ مِیزان:عادل تر از ترازو.

اَغَرُّ مِنْ سَراب: فریب دهنده تر از سراب.

اَسْهَرُ مِنَ النَّجْمِ: شب زنده دار تر از ستاره.

اَرْوَغُ مِنْ ثُعالَهٔ: نیرنگ باز تر از روباه.

اَفرَطَ فَأسْقَطَ: زیاده روی کرد پس سقوط کرد و افتاد.

اَقْسَی مِنْ صَخْر: سخت تر از سنگ.

اِقْلَعْ شَوْ کَکَ بِیَدِکَ: کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

اَکْثَرُ الظُنُونِ مُیُون: بیشتر گمانها دروغ است.

اَکْذَبُ مِنْ یَلْمَع: دروغگو تر از سراب.

اَکْرَمُ مِنْ حاتِمِ طَیّ: سخاوتمند تر از حاتم طایی.

اِمّا هُلْکٌ و اِمّا مُلْکٌ: یا نابودی یا پیروزی.

اَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ: تلخ تر از حنظل.

اَمْضَی مِنَ الرِّیْحِ: رونده تر ازباد.

اَمْنَعُ مِنْ عُقابِ الْجَوِّ: دور از دسترس تر از عقاب هوا.

اِنَّ البَلاءَ مُوَکَّلٌ بِالمَنْطِقِ: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد.

اِنَّ الطُّیُورَ عَلَی أشْکالِها تَقَعُ: کبوتر با کبوتر باز با باز،کند همجنس با همجنس پرواز.

اِنَّه نَسِِیْجُ وَحْدِهِ: او تافته جدا بافته است.

اَوَّلُ الغَیثِ قَطْرٌ: آغاز باران قطره است.

اَوْهَنُ مِنْ بَیتِ الْعَنْکَبُوتِ: سست تر از خانه عنکبوت.

بِاکِرْ تَسْعَدْ: سحر خیز باش تا رستگار شوی.

العِلْمُ فِی الصُّدُورِلا فِی السُّطُورِ: علم در سینه هاست نه در سطر های کتاب.

الاِنْسانِ عَبْدُ الاِحْسانِ: انسان بنده احسان و نیکی است.

الاَنامُ فَرائِسُ الأیّامِ: مردمان طعمه های روزگارند.

البِطْنَهُٔ تَأفِنُ الفِطْنَهَٔ: پر خوری و امتلاء،عقل و هوشیاری را فاسد می کند.

بَلَغَ السِّکِیْنُ العَظْمَ: کارد به استخوان رسید.

بَیْضَهُٔ الیَوْمِ خَیْرٌ مِنْ دَجاجَهِٔ الغَدِ: سیلی نقد به از حلوای نسیه است.

التائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ: توبه کننده از گناه مثل کسی است که گناه نکرده است.

تاجُ المُرُوَهِٔ التَواضُعُ: تاج جوانمردی تواضع و فروتنی است.

التَّدْبِیرُ نِصْفُ المَعِیشَهِٔ: اداره درست زندگی نصف معیشت است.

تَرْکُ الجَوابِ عَلَی الجاهِلِ جَوابٌ: جواب جاهل خاموشی است.

الجَزاءُ مِنْ جِنْسِ العَمَلِ: از مکافات عمل غافل مشو.گندم از گندم بروید جو ز جو.

الجَهْلُ شَرُّ الْأصْحابِ: نادانی بدترین همنشین ها است.

الحَرِیْصُ مَحْرُوْمٌ: کسی که حرس می ورزد محروم می ماند.

خالِصِ الْمُؤمِنَ و خالِقِ الْکُفّارَ: با دوستان مروّت بادشمنان مدارا.

خالِفْ تُذْکَر: مخالفت کن تامعروف ومشهور شوی.

الخَلَّهُٔ تَدعُوإلَی السَّلَّهِٔ: فقر باعث دزدی می شود.

خَیْرُ الْأمُورِ أوْساطُها: اندازه نگهدار که اندازه نکوست.

خَیْرُالْخِلالِ حِفْظُ الّلِسانِ: بهترین دوستی ورفاقت حقظ زبان است.

خَیْرُ الغِنَی القُنُوعُ: قناعت توانگر کند مردرا.

خَیْرُ الفِقْهِ ماحاضَرْتَ بِهِ: بهترین دانش ها آن است که در وقت نیاز به یاد تو باشد.

خَیْرُ الْکَلامِ ما قَلَّ ودَلَّ: بهترین سخنها سخنی است که مختصر ومفید باشد.

خَیْرُ الْمالِ ما نَفَعَ: بهترین دارائیها آن است که مفیدو مورد استفاده باشد.

خَیْرُ سِلاحِ الْمَرْءِما وَقاهُ: بهترین اسلحه ی انسان آن است که او را از خطر حفظ کند.

خَیْرُ مالِکَ ما نَفَعَکَ: بهترین مال تو مالی است که به تو نفع دهد.

دواءُ الدَّهْرِ الصَّبْرُ عَلَیْهِ: داروی روزگار صبر بر آن است.

ذَلَّ مَنْ لا سَیْفَ لَهُ: کسی که شمشیر ندارد خوار و ذلیل است.

ذَهَبَ أمْسِ بِما فِیْهِ: دیروز با هر چه در آن بود گذشت.

رُبُّ أخٍ لَمْ تَلِدْهُ والِدَهٌٔ: چه بسا برادری که مادر انسان او را نزاییده است.

رُبَّ أمْنِیَّهٍٔ جَلَبَتْ مَنِیَّهًٔ: چه بسا آرزو و تمنایی که مرگی در پی بیاورد.

رُبَّ سُکُوتٍ أبْلَغُ مِنْ کَلامٍ:چه بسا سکوتی که رسا تر از سخن گفتن است.

رُبَّ طَرْفٍ اَفْصَحْ مِنْ لِسانٍ: چه بسا نگاهی که از زبان گویاتر است.

رُبَّ عَیْنٍ أنَمُّ مِنْ لِسانٍ: چه بسا چشمی که سخن چین تر از زبان است.

رُبَّ کَلِمَهٍٔ سَلَبَتْ نِعْمَهًٔ: چه بسا سخنی که باعث نابودی نعمتی می شود.

رُبَّ مَلُومٍ لاعُذْرَ لَهُ: چه بسا ملامت شده ای که عذری ندارد.

رَمَی الْکَلامَ عَلَی عَواهِنِهِ: بدون توجه و نسنجیده سخن گفت.

ساقِیَهُٔ لاتُعَکِّرُ بَحْراً: یک جوی آب دریایی را گل آلود نمی کند.

السُّکُوتُ أخُو الرِّضا: سکوت علامت رضایت است.

السِرّ أمانَهٔ: راز و سری که به تو می گویند امانت است.

شَرٌ مِنَ الشَّرِ‌فاعِلُهُ: بد تر از کار بد انجام دهنده آن است.

الصَبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَجِ: صبر و استواری کلید فرج و گشایش است.

صُدُورُ الْأحْرارِ قُبُورِ الْأسْرارِ: سینه های آزادگان مخزن اسرار است.

ظُلْمُ الْمَرْءِ یَصْرَعُهُ: ظلم باعث نابودی می شود.

ظَنُّ العاقِلِ خَیْرٌ مِنْ یَقِیْنِ الجاهِلِ: گمانِ آدمِ عاقل بهتر است از یقین آدمِ جاهل.

عَثْرَهُٔ الْقَدَمِ أسْلَمُ مِنْ عَثْرَهِٔ اللِّسانِ: لغزش پا سلامتیش بیشتر است ازلغزش زبان.

العَجْزُرَیْبَهٌٔ: عجز و ناتوانی عدم اعتماد به نفس است.

العُذْرُ عِنْدَ کِرامِ الناسِ مَقْبُولٌ: عذر خواهی نزد مردمان بزرگوار مورد قبول واقع می شود.

عِشْ تَرَما لَمْ تَرَ: زنده بمان می بینی آنچه را که ندیدی.

عِشْ قَیْعاً تَکُنْ مَلِکاً: قناعت توانگر کند مرد را.

عِنْدَ الرِهانِ تُعْرَفُ السَوابَقُ: به هنگام مسابقه پیشتازان معلوم می شوند.

عِنْدَ الشَّدائِدِ تَذْهَبُ الأَحْقادُ: هنگام سختی ها و گرفتاری ها کینه ها از بین می رود.

عِنْدَ الغا یَهِٔ یَعْرَفُ السَبْقُ: در پایان مسابقه پیروزی معلوم می شود.

العِیانُ لایَحْتاجُ إلَی الْبَیانِ: آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است.

الغِیْبَهُٔ جُهْدُ العاجِزِ: غیبت و بدگویی تلاش آدم عاجز است.

غَیْصٌ مِنْ فَیْضٍ: اندکی از بسیار.

فَضْلُ الْقَوْلِ عَلَی الفِعْلِ دَناءَهٌٔ: بیشتر از کردار،گفتار داشتن پستی و فرومایگی است.

قَلَبَ لَهُ ظَهْرَ المِجَنِّ: سپر را برای او وارونه کرد.کنایه از این که به او خیانت کرد.

کَالراقِمِ عَلَی الْماءِ: مثل کسی که روی آب می نویسد.

کَصَفِیْحَهِٔ الْمِسَنِّ تَشْحَذُ ولاتَقْطَعُ: مانندسنگ سمباده است که تیزمیکنداماچیزی رانمیبرد.

کُلِّ آتٍ قَریْبٌ: هر آیینه ای نزدیک است.

کُلُّ جِدَّهٍٔ سَتُبْلِیْها عِدَّهٌٔ: هر چیز نووجدیدی را شب و روز (روزگار)کهنه می کند.

کُلُّ شاهٍٔ تُناطُ بِرِ جْلَیْها: هر گوسفندی با پاهای خودش آویزان می شود.

کُلُّ کَلْبٍ بِبابِه نَبّاحٌ: هر سگی بر در خانه (صاحبش)پارس می کند.

کُلُّ مَبْذُولٍ مَملُولٌ: هر چیزی که زیاد شد بی ارزش می شود.

کُلُّ هَمٍّ إلَی فَرَجٍ: پایان شب سیه سفید است.

کَما تَدِیْنُ تُدانُ: همچنانکه قرض بدهی به تو قرض داده می شود.

کَما تَزْرَعُ تَحْصُدُ: همانطور که می کاری می دروی.

لا اَصْلَ لَهُ و لافَصْلَ: نه اصل و حسب دارد و نه زبان گویا و برنده.

لا تَبِعْ نَقْداً بِدَیْنٍ: نقد را به نسیه نفروش.

لا تَقْتَنِ مِنْ کَلْبِ سُوْءٍ جَرْواً: از سگ بد،توله نگهمدار.

لا قُرْبَهَٔ کَحُسْنِ الخُلْق: هیچ پیوند و قرابتی مثل خودش اخلاقی نیست.

لا یَبِضُّ حَجَرُهُ: نم پس نمی دهد.کنایه از بخیل است.

لایُثْمِرُ الشَّوکُ العِنَبَ: درخت خار انگور نمی دهد.

لایُجْمَعُ سَیْفانِ فِیْ غِمْدٍ: دو شمشیر در یک نیام جای نمی گرد.

لا یَعْرِفُ الحَیَّ مِنَ الّلَیِّ: حق را از باطل تمیز نمی دهد.

لا یَعْرِفُ الهِرَّ مِنَ الْبِرِّ: گربه را از موش تمیز نمی دهد.

لِکِلِّ ثَوْبٍ لابِسٌ: برای هر لباسی پوشنده ای است.

لِکُلِّ خَطابٍ جَوابٌ: هرخطابی پاسخی دارد.

لِکُلِّ عالِمٍ هَفْوَهٌٔ: برای هر دانشمند لغزشی است.

لِکُلِّ غَدٍ طَعامٌ: برای هر فردایی غذایی است.

لِکُلِّ کَلامٍ جَوابٌ: برای هر سخن جوابی است.

لِکُلِّ مَقامٍ مَقالٌ: هر سخن جایی و هر نقطه مکانی دارد.

لَیْسَ الخَبَرُ کَالْمُعایَنَهِٔ: شنیدن کی بود مانند دیدن.

لَیْسَ الفَرَسُ بِجِلِّهِ: (ارزش) اسب به پالانش نیست.

لَیْسَ المُخاطِرُ مَحْمُوداً وَلَو سَلِما: آدم متهور ستوده نیست هر چند ازخطر برهد.

ما أقْصَرَ اللَیْلَ عَلَی الراقِدِ: شب چه کوتاه است بر آدم خوابیده.

ما حَکَ جِلْدَکَ مِثْلُ ظِفْرِکَ: کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

ما کُلُّ فَرْصَهٍٔ تُنالُ: هر فرصتی به دست نمی آید.

ما لَهُ ثاغِیَهٌٔ ولا راغِیَهٌٔ: او نه میشی دارد ونه شتری.

مِثْلُ النَعامَهِٔ لا طَیْرٌ ولاجَمَلٌ: مثل شتر مرغ که نه مرغ است ونه شتر.

المَرْءُ مِرْآهُٔ أَخِیْهِ: انسان آیینه ی برادرش است.

المَعاذِیْرُ قَدْ یَشُوْبُها الکَذِبُ: عذرها وبهانه ها گاهی با دروغ آمیخته می شود.

مَنِ اسْتَرْعَی الذِئْبَ ظَلَمَ: کسی که گرگ را شبان کند ظلم کرده است.

مِنَ الشَّوْ کَهِٔ تَخرُجَ الْوَرْدَهُٔ: گل از خار بیرون می آید.

مِنَ القَلبِ إلَی القَلْبِ: از دل که برخیزد بر دل نشیند،دل به دل راه دارد.

المَنایا وَلا الدَّنایا: تن به مرگ ها دادن آری اما تن به پستی ها دادن هرگز.

مَفْتَلُ الرَجُلِ بَیْنَ فَکَّیْهِ: آدمی میان دو فلک است.(زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد.)

مَنْ أجْمَلَ قِیْلاً سَمِعَ جَمَیْلاً: کسی که سخن نیکو بگوید سخن خوب می شنود.

مَنْ تارَکَ الشَّهواتِ عاشَ حُرَاً: کسی که از شهوات دست کشید آزاد زندگی میکند.

مَنْ نَأ نَّی أدْرَکَ ما تَمَنَّی: جوینده یابنده است.

مَنْ جالَ نالَ: جوینده یابنده است.

مَن جَدَّ وَجَدَ: کوشنده یابنده است.

مَنْ حَفَرَ حُفْرَهًٔ وَقَعَ فِیْها: کسی که گودال می کند در آن فرو می افتد.

مَنْ خانَ هانَ: هر کس خیانت کند خوار می شود.

مَنْ سابَقَ الدَهْرَ عَثَرَ: کسی که با روزگار مسابقه دهد می لغزد.

مَنْ سَعَی رَعَی: کسیکه کوشیدبرخورداروبهره مند شد.

مَنْ صارَعَ الْحَقَ صَرَعَهُ: کسی که با حق ستیزه کند،حق او را به زمین می زند.

مَنْ صارَ نَعْجَهًٔ أکَلَهُ الذِّئْبُ: کسی که میش شد گرگ او را می خورد.

مَنْ صَبَرَ ظَفَرَ: کسی که صبر کندپیروز می شود.

مَنْ عَزَّ بزَّ: کسی که غلبه یافت و پیروز شد غارت می کند.

مَنْ لَمْ یُرِدْکَ فَلا تُرِدْهُ: برای کسی بمیر که برایت تب کند.

مَنْ هابَ خابَ: کسی که بترسد زیان می بیند.

المِنَّهُٔ تَهْدِمُ الصَّنِیْعَهَٔ: منت گذاشتن احسان و نیکویی را از بین می برد.

المَنِیَّهٔ و لاالدَّنِیَّهُٔ: مرگ آری اما تن به پستی و خواری دادن هرگز.

المُؤْمِنُ مِرآهُٔ المُؤْمِن: مؤمن آیینه مؤمن است.

الناسُ عَبِیدُالإحْسانِ: مردم بندگان احسان و نیکی هستند.

الناسُ مَجْزِیُّونَ بِأعْمالِهِمْ: مردم به کرده خویش پاداش داده می شوند.

نِعْمَ المُؤَدِّبُ الدَّهْرُ: بهترین ادب کننده روزگار است.

وکُلُّ إناءٍبالَّذِیُ فِیْهِ یَرْشَحُ: از کوزه همان برون تراود که در اوست.

وَمَنْ طَلَبَ العُلا مِنْ غَیْرِ‌کَدًّ سَیُرِکُهاإذاشابَ الغُرابُ: نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

وهَلْ یُخْفَی عَلَی النّاسِ القَمَرُ: آیا ماه از دید مردم پنهان می ماند.

هَذا یَصِیْدُ وهَذا یَأکُلُ السَّمَکَهَٔ: این صید می کند آن دیگری ماهی را می خورد.

الهَوَی مِنَ النَّوَی: دوری ودوستی.

یَأکُلُ التَّمْرَ واَرجَمُ بُالنَّوَی: خرما را می خورد و هسته اش را به سوی من پرتاب می کند.

یأکُلْنِی سَبُعٌ و لا یأکُلِنی کَلْبٌ: حیوان درنده مرا بخورد اما سگ نخورد.

یَأکُلُهُ بَضِرْسٍ و یَطِأهُ بِظِلْفٍ: آن را با دندان می خورد و با پا لگدکوب می کند.

یَبْنِی قَصْراًویَهْدِم مِصْراً: کاخی را می سازد و شهری را ویران می کند.

یَحْمِلُ التَّمْرَ إلَی البَصْرَهِٔ: خرما به بصره می برد.

یَدُکَ مِنْکَ و إنْ کانَتْ شَلاّء: دست تو از تو است اگر چه چاق باشد.

یَرَی الشّاهِدُملا یَرَی الغائِبُ: شنیدن کی بود مانند دیدن.

یُقَدِّمُ رِجْلاً ویُؤخِّرُ اُخْرَی: یک پاپیش می نهد و یک پابه عقب بر می گردد.(آدم دو دل).

یَوْمُ السُّرُوْرِ قَصِیْرٌ: روز شادی کوتاه است.

● متداولترین ضرب المثل های عربی

۱) إمامٌ فَعّالٌ خیرِ مِن إمام قَوَّالٍ

ترجمه: « رهبر فعال ( کاری ) بهتر از رهبر سخنور است. »

۲) اِبدَءَ بِنَفسِکَ

ترجمه: « از خود آغاز کن»

مترادف فارسی : « اول خویش سپس درویش»

۳)أبصَرَ مِن زَرَقاء الیَمامَۀ

ترجمه: « دوربین‌تر از زرقاء»

تمثیل: « ای خداوندی که گر روی تو اعمی بنگرد// از فروغ روی تو بیناتر از زرقا شود» ) قطران )

شرح: زرقاء نام زنی از عرب است که از مسافتی بعید می‌دیده ‌است. امثال و حکم – ( دهخدا )

۴) أبصَرَ مِن غُرابِ

ترجمه: « دوربین‌تر از کلاغ»

۵) اَبقَضَ الاَشیا عِندی‌الطُلّاقِ

تمثیل : « تو برای وصل کردن آمدی// نی برای فصل کردن آمدی» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

مشابه: « بود سوزن به‌از تیغ برنده// که این دوزنده آمد آن درنده»

۶) اَتِقَ شَرِ مِن اَحسَنتُ اِلیهِ

ترجمه: از زیان و آسیب آن‌که بدو نیکویی کرده‌ای پرهیز کن. امثال و حکم – ( دهخدا )

تمثیل: « گفت حق است این ولی ای سیبویه// اتق شر من احسنت الیه» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

مشابه: « سزای نیکی بدی است. »

مشابه: « با هرکه دوستی خود اظهار می‌کنم// خوابیده‌دشمنی است که بیدار می‌کنم»

۷) اِتَّقوا فِراسَهٌٔ ‌المؤمِنَ

ترجمه: « بپرهیزید از تیزمغزی مؤمنان» امثال و حکم – ( دهخدا )

تمثیل: « تو اگر مؤمنی فراست کو// ور شدی مؤتمن حراست کو// فال مؤمن فراست نظر است// وین زتقویم و زیج ما بدر است// مؤمن از رنگ چهره برخواند// هرچه دانا زدفترش داند// دل مؤمن بسان آینه است// همه نقشی در آن معاینه است» ( اوحدی )

۸) اِتَّقوا مِن غَضَبِ الحَلیمِ

ترجمه: « از خشم بردباران پرهیز کنید»

مترادف فارسی : « از آن مترس که های و هو دارد// از آن بترس که سر بتو دارد»

تمثیل: « بگاه صلح سبک‌روح‌تر زحلم شجاع// به‌روز حرب گرانمایه‌تر زخشم حلیم» ( رونی )

۹) اِتَّقوا مِن مَواضِعِ التهمِ

ترجمه: « از بهتان‌گاه‌ها اجتناب ورزید» امثال و حکم – ( دهخدا )

مترادف فارسی : « جایی منشین که چون نهی پای// تهمت‌زده خیزی از چنان جای// صوفی که رود به‌مجلس می// وقتی بچکد پیاله بر وی// چون شهره شود عروس معصوم// پاکی و پلیدیش چه‌معلوم» امیرخسرو

مترادف فارسی : « چو من خلوت‌نشین باشم تو مخمور// زتهمت، رأی مردم که شود دور» ( نظامی )

۱۰) اِجَع کَلبَکَ یتعبکَ

ترجمه: « سگ خویش گرسنه دار تا از دنبال تو آید» امثال و حکم – ( دهخدا )

مشابه: « اسب فربه شود، شود سرکش» ( سنائی )

تمثل: « آلت اِشکار جز سگ را مدان// کمترک انداز سگ را استخوان// زان‌که سگ چون سیر شد سرکش شود// کی سوی صید و شکاری خوش رود» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

۱۱) اِحذَر مُباسِطَهٔ‌الملوکَ

ترجمه: « از بساط پادشاهان دوری کن»

مترادف فارسی: « از صحبت پادشه بپرهیز// چون پنبهٔ نرم زآتش تیز» ( نظامی )

۱۲) أحذر مِن غُرابِ

ترجمه: « ترسنده‌تر از کلاغ» امثال و حکم – ( دهخدا )

تمثیل: « بودم حذور همچو غرابی برای آنک// همچون غراب جای گرفتم در این خراب» ( مسعود سعد )

۱۳) اَحسَنَ‌ الشِعرُ ، یا اِعذَب‌ الشِعرُ اَکذَبَه

ترجمه: « شعر هرچه به‌دروغ نزدیک‌تر زیباتر»

تمثیل: « در شعر مپیچ و در فن او// چون اکذب اوست احسن او» ( نظامی )

۱۴) اُحْسِن اٍلی مِن اساء

ترجمه: « با آن‌که بدی کرده نکویی میکن» امثال و حکم – ( دهخدا )

مشابه: « بَدان ‌را نیک دارید ای عزیزان// که خوبان خود عزیز و نیک‌روزند» ( سعدی )

تمثیل: « بدی را بدی سهل باشد جزا// اگر مردی احسن الی من اسا» ( سعدی )

۱۵) اَحمَق مِن هَبَنقه

ترجمه: « احمق‌تر از هبنقه»

شرح: هبنقه از حمقای مشهور عرب است که وقتی گردن‌بندی به‌خود آویخت. پرسیدند: این تورا به‌چه‌کار است؟ گفت: تا با دیگران عوض نشوم.»

۱۶) أخوکَ مَن صَدَقَکَ النَّصیحَهَٔ

ترجمه: « برادر تو آن‌کس باشد که تورا پند دهد»

مترادف فارسی : « برادر تو آن‌کس باشد که عیب تو از تو نپوشد» امثال و حکم – ( دهخدا )

۱۷) اَدَبِ ‌النَّفسُ خَیرِ مِن اَدَبِ ‌الدَّرسُ

ترجمه: « ادبی که در نهاد مرد باشد نیکوتر از ادبی است که از راه درس‌خواندن کسب شود.»

مشابه: « بربسته دگر باشد و بررسته دگر»

تمثیل: « ملک بربسته چنان باشد ضعیف// ملک بررسته چنان باشد شریف» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

معنی: فطری و طبیعی از مصنوعی بهتر است.

۱۸) اُدخُلوا البُیوتَ مِن اَبوابُها

ترجمه: « از در خانه‌ها وارد منازل شوید»

مشابه: « کار را از راه درست انجام دهید»

تمثیل: « گر همی جویید دُر بی‌بها// ادخلوالابیات من ابوابها» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

معنی: هرکاری را باید از راه و طریق مخصوص به‌خود آغاز نمود.

۱۹) إذازَلِ العالِمُ زُلَّ بِزِلَّتُهُ العالَمُ

ترجمه: « پای‌لغز دانشمندان پای‌لغز جهان است» امثال و حکم – ( دهخدا )

مشابه: « هرچه بگندد نمکش می زنند// وای به‌وقتی که بگندد نمک»

۲۰) إذا ساءَ فَعَلَ المَرء ساءَت ظُنونهِ

ترجمه: « تبه‌کاران بدگمان باشند» امثال و حکم – ( دهخدا )

۲۱) أرسَلَ حَکیما ولا توصهِ

مترادف: « حکیم را به‌وصیت‌کردن حاجت نیست» ( قرهٔ‌العین )

۲۲) أشأمُ مِن طُوِیسٍ

ترجمه: « بدشگون‌تر از طویس»

تمثیل: «بلی شوم‌تر از طویسی که فعلت// همی رخنه در حکم فرقان نماید» ( ادیب پیشاوری )

شرح: طویس نام مخنثی از عرب است که به‌شومی و نافرخندگی مشهور بوده‌و او خود می‌گفته‌است، ای مردمان مدینه تا من زنده باشم خروج دجال و دابه را چشم دارید و چون بمیرم دل آسوده کنید... ساعتی که مادر مرا بزاد پیامبر خدای از جهان بشد و گاهی که از شیر بازگرفت ابی‌بکر فرمان یافت. و بدان روز که به‌حد مردان رسیدم عمر را بکشتند. و در شب کدخدایی من عثمان به‌قتل رسید. امثال و حکم – ( دهخدا )

۲۳) أضیقَ‌ الأمرُ أدناهَ اِلی‌الفَرجِ

ترجمه: « هرچند کار تنگ‌تر به‌‌گشایش نزدیک‌تر»

مترادف فارسی: « تا پریشان نشود کار به‌سامان نشود»

مشابه: « کی شود بستان و کشت و برگ و بر// تا نگردد نظم آن زیر و زبر» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

مشابه: « نروید هیچ تخمی تا نگندد// نه‌کاری برگشاید تا نبندد» ( نظامی )

۲۴)اُطلُبوا العِلمِ مِنَ المَهدِ إلَی‌اللَّحدِ

مترادف فارسی: « زگهواره تا گور دانش بجوی»

۲۵) اُطلُبوا العِلمِ ولَوء بِالصینِ

ترجمه: « دانش را اگرچند در چین باشد بجویید»

اقتباس: « در پی علم دین بباید رفت// اگرت تا به‌چین بباید رفت» ( اوحدی )

تمثیل: « هست آن پر در نگارستان چین// اطلبوا العلم ولو بالصین ببین» ( عطار )

۲۶) إعطَ القَوسِ باریها

ترجمه: « کمان را به‌کمانگر ده»

مشابه: « نان را بده نانوا یک نان هم بالاش»

۲۷) اَعقُلُها وتَوَکَّلَ

ترجمه: « به‌هوش باش و توکل کن»

اقتباس: « گفت پیغمبر به‌آواز بلند// با توکل زانوی اشتر ببند» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

۲۸) أعلَمَهُ الرَّمایهُٔ کُلُّ یوم// فَلَمّا أستَدَ ساعِدُهُ رَّمانی

مشابه: « کس نیاموخت علم تیر از من// که مرا عاقبت نشانه نکرد» ( سعدی )

۲۹) اِقتِلوا الموذیَ قَبلِ أن یوذی

ترجمه: « جانوران موذی را پیش از این‌که آسیب رسانند نابود سازید»

۳۰) إنَّ الحَیاهُٔ عقیدهُٔ وجَهادُ

ترجمه: « زندگی یعنی عقیده و کوشش در راه آن»

۳۱) إنَّ الشَبابُ والفِراغُ والْجِدَهُٔ// مُفسِدهُٔ للمرءُ أی مُفسِدهٔ «ابوالعَتاهیه»

ترجمه: « جوانی و بیکاری و توانگری باعث انحراف و مایه تباهی است»

۳۲) أوَّلُ الحَزمُ المشورهُٔ

ترجمه: « پایه دوراندیشی بر مشورت است»

مشابه: « اوفتد بر گردن او کاندیشهٔ تنها کند»

مشابه: « اول استشاره پس استخاره»

۳۳) ألغَضبُ أوَّلهُ جُنونَ وآخرهُ نَدم

مترادف فارسی: « خشم، اولش دیوانگی است و آخرش پشیمانی.»

۳۴) أولی الناسُ بِالعَفوِ أقدَرَهُم عَلی العُقوبَهِٔ

ترجمه: « آن‌کس که به‌کیفر و بادافراه تواناتر باشد گذشت و بخشایش از او پسندیده‌تر و سزاوارتر است» امثال و حکم – ( دهخدا )

۳۵) إیاکَ عَنّی واِسمِعی یا جارَهًٔ

مترادف فارسی: « در به‌تو می‌گویم، دیوار تو بشنو»

مترادف فارسی: « دختر به‌تو می‌گویم، عروس تو گوش‌کن»

۳۶) بُعدُالدٌار کَبُعدِالنَسَب

ترجمه: « دوری خانه مانند دوری نسب است.»

۳۷) التَأ نّی مِن الرَحمنِ والعَجَلَهُٔ مِن الشَیطانِ

ترجمه: « آهستگی از خدا و شتاب از اهریمن است.»

مترادف فارسی: « شتاب است دیو و فرشته درنگ (خوی کبک صلح و خوی باز جنگ...)» ( ادیب پیشاوری)

مترادف فارسی: « شتاب و بدی کار اهریمن است// پشیمانی و رنج جان و تن است» ( فردوسی )

۳۸) التَّجرُبَهُٔ العِلمُ الکَبیرُ

ترجمه: « تجربه بزرگترین دانش است.»

۳۹) تُعاشِروا کَالإخوانَ وتُعامِلوا کَالأغرابَ

ترجمه: « با هم مثل برادر باشید ولی مثل غریبه کار کنید.»

۴۰) ثمرهُٔ‌العجبِ‌المقتُ

مترادف فارسی: « ثمره خودپسندی مبغوض عامه شدن است.»

۴۱) ثوُلوُلُ جَسَدِه لایُنزَع

ترجمه: « خال میخکی (گوک) بدنش کنده نمی‌شود.»

مترادف فارسی: « اصلاح‌پذیر نیست.»

مترادف فارسی: « درخت کج را نمی‌توان راست کرد.»

۴۲) الجارُ قَبلِ الدارُ

ترجمه: « همسایه قبل از خانه.»

مترادف فارسی: « همسایه را بپرس، خانه را بخر.»

مترادف فارسی: «تا ندانی که کیست همسایه// به‌عمارت تلف مکن مایه// مردمی آزموده باید و راد// که بنزدیکشان نهی بنیاد» ( اوحدی )

تمثیل: « پس تو هم الجار ثم‌الدار گوی// گر دلی داری برو دلدلر جوی» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

۴۳) جَزاءُ سنمارُ

توضیح: « نام مهندس و معمار رومی که به‌امر نعمان قصر خورنق را در نزدیکی کوفه برای بهرام کور ساخت. پس از اتمام بنای کاخ، او را به‌فرمان نعمان از بالای همان قصر سرنگون و هلاک کردند تا نظیرش را برای دیگری نسازد. جزای سنمار در زبان عربی مثل است.»

۴۴) الجِنَّهُٔ تَحتِ أقدامَ الأمهاتِ

مترادف فارسی: « بهشت زیر پای مادران است.»

۴۵) جَندَلَتانِ اصطَکٌتا

ترجمه: « دوسنگ به‌هم خورند.»

معنی: « کنایه از دونفر هم‌شأن و هم‌زور است که به‌هم درآویزند و یا با هم ضدیت کنند.»

۴۶) الجوع الکافِرُ

مترادف فارسی: « آدم گرسنه ایمان ندارد.»

۴۷) الحُبُّ أعمی

مترادف فارسی: « عشق کور است.»

۴۸) حُب الوطنُ مِن الإیمانِ

ترجمه: « میهن‌پرستی از ایمان است.»

۴۹) حِبرُ عَلی وَرَقِ

ترجمه: « جوهر روی کاغذ.»

مترادف فارسی: « دلیل مستند.»

توضیح: « برای بیان اعتبار و وضوح چیزی گویند، مانند: نقش سیاه روی کاغذ سفید.»

۵۰) حَبلُ الکذبُ قصیرٌ

ترجمه: « ریسمان دروغگو کوتاه است.»

مترادف فارسی: « دروغگو تا در خانه‌اش.»

۵۱) الحَرِکَهُٔ بَرِکَهٌٔ

مترادف فارسی: « برکت در حرکت است.»

۵۲) الحُسودُ لا یَسُودُ

مترادف فارسی: « حسود هرگز نیاسود.»

۵۳) الحُمْقُ داءُ وَلا دواءَ لَهُ

ترجمه: « حماقت را دارویی نیست .»

۵۴) خَیرُ الأشیاءُ جَدیدُها

ترجمه: « بهترین چیزها جدیدترین‌هاست.»

مشابه: «نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار.»

۵۵) خَیرُ الأصدقاءُ مَن تَرَکَ المِزاحُ

ترجمه: « بهترین دوست کسی است که شوخی را ترک کند .»

۵۶) خَیرُ الکَلامُ ما قَلَّ ودَلَّ وَ لاتَمَلَ

مترادف فارسی: « سخن هرچه کوته بود خوش‌تر است (بگویم گرت هوش اندر سر است...)» ( ادیب پیشاوری )

۵۷) دَواءُ الدَهرُ اَلصَّبرَ عَلَیهِ

ترجمه: « دوای روزگار صبر بر آن است. »

۵۸) اَلدُّ نیاءُ سَجُنَ المُؤمِنُ وَجَنَهٌٔ الکافِرُ

ترجمه: « جهان، زندان مردم با ایمان و بهشت کافران است.»

تمثیل: « کافران چون جنس سجین آمدند// سجن دنیا را خوش‌آیین آمدند» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

۵۹) رَجَعَ بِخَفی حَنینَ

ترجمه: « بازگشت با کفش حنین .»

مشابه: « دست از پا درازتر برگشتن.»

منشأ: « یکی از مردمان بادیه در بلده حیره به‌دکان حنین نام کفشگری رفته جفتی موزه (کفش) بگزید و پس از تشویش و مماکسه (چانه زدن) فراوان بنهاد و برفت. کفشگر کین او در دل گرفت و موزه‌ها را برداشت و به‌صحرا شد و یکتای آن در رهگذر اعرابی افکند و لنگهٔ دیگر نیز در جایی دورتر، هم در معبر او بینداخت و خود در مَکمَنی (کمین‌گاه) بنشست. اعرابی چون بر تای نخستیـن گذر کرد از شباهت آن به‌موزه دکان «حنین» در شگفتی مانده و گفت افسوس طاق است وگرنه برگرفتمی. و پس از طی مسافتی تای دیگر را دیده، برگرفت و راحله(شتر) آن‌جا بگذاشت و به‌طلب لنگهٔ اولین شتافت و چون از راحله دور شد «حنین» از کمین‌گاه در آمد و راحله او با زاد ببرد. وقتی مرد بازگشت راحله را ندید و ناچار با همان جفت موزه به‌قبیله باز آمد. امثال و حکم – ( دهخدا )، جلد دوم، ص. ۸۶۴

۶۰) اَلسُّکوتُ عَلامهٌٔ الرِّضا

ترجمه: « سکوت علامت رضا است.»

مترادف فارسی: « خاموشی، هم‌داستانی است.»

مترادف فارسی: « خاموشی نشان رضا است.»

۶۱)اَلسَّماءُ لا تَمطَرُ ذَهَباً وَلا فِضَّهٌٔ

ترجمه: « از آسمان طلا و نقره نمی‌بارد.»

۶۲) اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَجُ

مترادف فارسی: « صبر کلید کارها است.»

تمثیل: « صبر کن، کالصبر مفتاح الفرج (ما نمی‌گفتیم کم نال از فرج...)» ( جلال‌الدین محمد بلخی )

۶۳) ظَنٌُ‌العاقِلِ خَیر مِن یَقینِ‌الجاهِلِ

ترجمه: « گمان دانا از یقین نادان بهتر است.»

۶۴) اَلعاقِلُ لا یَبطِلُ حَقّا ولا یَحِقُّ باطِلاً

ترجمه: « عاقل حق را باطل نمی کند و نه باطل را حق می کند. »

۶۵) اَلعَدلُ أساسٌ الْمُلْکُ

ترجمه: « عدالت ، پایه فرمانروایی است. »

۶۶)اَلعَقلُ أشرَفَ الأحبابُ

ترجمه: « عقل بزرگترین دوستان است. »

۶۷) اَلعَفوُ عِندَ المُقَدَّرَهُٔ

ترجمه: « بخشش در نزد قدرتمندان است. »

۶۸) عَبدُ غَیرِکَ حُرٌ مِثلکَ

ترجمه: « بنده دیگران نسبت به تو مانند تو آزاد است.»

۶۹) عِصفورُ فی الیَد خَیرُ مِن عَشَرَهُٔ عَلی الشَجَرَهِٔ

ترجمه: « یک گنجشک در دست بهتر از ده گنجشک روی درخت است.»

مترادف فارسی: « سرکه نقد به‌از حلوای نسیه.»

مترادف فارسی: « سیلی نقد به‌از عطای نسیه.»

مترادف فارسی: « نقد موجود به که نسیه موعود.»

مترادف فارسی: « جگرک امروز بهتر از دنبه فردا.»

مترادف فارسی: « گنجشک نقد به از طاووس نسیه.»

تمثیل: « ما درخورصید تو نباشیم ولیکن// گنجشک به‌دست است به‌از باز پریده» ( سعدی )

تمثیل: « بدسـت آوریده خردمند سنگ// به‌نایافته‌دُر به‌ندهد زچنگ» ( اسدی )

تمثیل: « به‌نسیه مده نقد اگــر چند نیز// به‌خرما بود وعده و نقد خار» ( ناصرخسرو )

۷۰) عِلمٌ بِلا عَمَلٍ کَشَجَرَ بِلا ثَمَرٍ

ترجمه: « علم بی‌عمل درخت بی‌ثمر است.»

مترادف فارسی: « علم بی‌عمل زنبور بی‌عسل است.» ( سعدی )

تمثیل: « بار درخت علم نباشد مگر عمل// با علم اگر عمل نکنی شاخ بی‌بری» ( سعدی )

تمثیل: « علم چندان‌که بیشتر خوانی// چون عمل در تو نیست نادانی» ( سعدی )

تمثیل: « علم داری عمل نه، دان که خری// بار گوهر بری و کاه خوری» ( سنایی )

تمثیل: « علم کز اعمال نشانیش نیست// کالبدی دارد و جانیش نیست» ( امیرخسرو )

۷۱) اَلعُلَماءُ وَرَثَهٌٔ الأنبیاءُ

ترجمه: « دانشمندان وارث پیامبرانند.»

۷۲) عَمّی العِینُ وَلا عَمّی القَلبُ

ترجمه: « از چشم کور باش، نه از قلب.»

۷۳) اَلعِینُ بِالعِینُ وَالسِنُّ بِالسِنُّ

ترجمه: « چشم به‌ازای چشم، دندان به‌ازای دندان .»

تمثیل: « محتسب خم شکست و من سر او // سن بالسن والجروح قصاص » (حافظ )

۷۴) اَلکِتابُ یَقرَأ مِن عُنوانِه

ترجمه: « کتاب را از عنوانش می خواند. »

۷۵) کَلامٌ اللَّیلُ یَمحوهُ النهارُ

ترجمه: « سخن شب، تا ظهر از بین میرود .»

تمثیل: « هیچ دانی که باد هست امروز// رأی عالیت را کلام‌اللیل» ( انوری )

تمثیل: « گفتم ای‌جان وعده دوشین خود را کن وفا// گفت نشنیدی کلام‌اللیل یمحوه‌النهار؟» (خواجه نظام‌الملک )

۷۶)لَیسَ لِلحاسَدُ إلّا ما حَسَدَ

ترجمه: « برای حسود چیزی نیست جز آنچه به آن حسادت می کند. »

۷۷) لا یَشکِرُ النّاسُ مَن لا یَشکِرُ اللهُ

ترجمه: « مردم از کسی که خدا را شکر نمی کند ، تشکر نمی کنند. »

۷۸) لا نارَ بِدونِ دُخّانِ

مترادف فارسی: « هیچ آتشی بدون دود نیست.»

۷۹) لا تُؤَجِّلُ عَمَلَ الیَومَ إلی الغَدِّ

مترادف فارسی: « کار امروز را به‌فردا میفکن .»

۸۰) لا راحَهٌٔ لِحَسودٌ

مترادف فارسی: « حسود هرگز نیاسود.»

۸۱) مُعَظَّمٌ النّارُ مِن مُستَصغَرُ الشَرَّرِ

ترجمه: « بزرگی آتش جهنم از کوچک شمردن بدیهاست . »

۸۲) المالُ یَجلُبُ المالُ

ترجمه: « سرمایه ، سرمایه جلب می کند. »

مترادف فارسی : « پول ، پول می آورد . »

۸۳) مِن صَبرٌ ظَفَرٌ

مترادف فارسی: « گر صبر کنی زغوره حلوا سازی .»

۸۴) النّاسُ أتباعُ مِن غَلبْ

ترجمه: « مردمان، پیروان چیره‌شدگان و پیروزی‌یافتگانند .»

۸۵) النّاسُ أعداءُ ما جَهَلوا

ترجمه: « مردمان، هرآنچه را ندانند دشمن گیرند .» منسوب به ( علی ابن ابیطالب )

۸۶) النّاسُ عَلی دینٍ مُلوکِهُم

ترجمه: « مردمان، به‌آیین پادشاهان خود گروند.»

۸۷) نَعمٌ حاجِبٌ الشَّهَواتُ غَضَّ البَصَر

ترجمه: « با حجاب (پرهیزکار ) چشم هایش را بر بدیها شهوات می بندد. »

۸۸) النَدمُ عَلَی السُّکوتِ خَیرَ مِن النَدمُ عَلَی القولِ

ترجمه: « پشیمانی برای سکوت بهتر از پشیمانی برای صحبت است. »

۸۹) النِّظافَهُٔ مِن الإیمانِ

ترجمه: « نظافت از ایمان است.»

مترادف فارسی: « تمیزی نشانهٔ ایمان است .»

۹۰) نومَهٌٔ أهلٌ الکَهَفُ

ترجمه: « خواب اصحاب کهف.»

۹۱) وَما خَیرَ لَّیلُ لَیسَ فیهِ نُّجومٍ

ترجمه: « شبی که آسمانش ستاره ندارد ، برکت ندارد . »

۹۲) وَأفضَلَ أخلاقٌ الرِّجالُ التَّصَبُّرُ

ترجمه: « و بهترین اخلاق مردان صبر کردن است. »

۹۳) وَخَیرُ جَلیسَ فی الزَّمانِ کِتابٍ

ترجمه: « بهترین همنشین اوقات کتاب است.»

مترادف فارسی: « بهتر زکتابخانه جایی نبود.»

۹۴) الوَّقتُ مِن ذَهَبَ

مترادف فارسی: « وقت طلاست .»

۹۵)هُوَ مِن أهلُ الجَنَهُٔ

ترجمه: ـ« او از اهالی بهشت است. »

مترادف فارسی: « او حلال زاده است. »

۹۶) یَصطادُ فِی الماءِ العَکرِ

مترادف فارسی: « از آب گل‌آلود ماهی گرفتن .»

۹۷) یا طالِبُ الرِّزقُ إنَّ الرُّزقُ فی طَلَبُکَ

ترجمه :« ای که طلب روزی می کنی ، همانا روزی، در طلب توست .»

۹۸) یُساعِدُ اللهُ اَلَّذینَ یُساعِدونَ أنفُسِهِم

ترجمه : « خداوند کمک می کند کسانی را که کمک می کنند نفسهایشان را . »

۹۹) عَن المَرءُ لا تَسألُ وَسِلَّ عَن قَرینَهُ

ترجمه: « از خود انسان سوال نکن بلکه از چشمانش سوال کن. »

مترادف فارسی: « عقل مردم به چشمانشان است. »

۱۰۰) غَضَبَ الجاهِلُ فی قَولَهِ وغَضَبَ العاقِلُ فی فِعلَهِ

ترجمه: « نادان ، خشمش را در حرفش نشان می دهد و عاقل در عملش. »

اُطْلُبِ الْعلمَ ولاتَکسَلْ فما أبْعَدَ الْخیرَ علی أهلِ الْکَسَلْ!

علم را طلب کن وتنبلی نکن وخوبی چه دور است از انسانهای تنبل.

مجتبی بایگانی

منابع و مآخذ :

۱- مکالمه روزمرّه عربی اَلعَربیّهُٔ فی السفَرِ (عربی در سفر )

( ترجمه وتألیف : حسن اشرف الکتّابی انتشارات استاندارد )

۲- المُحادَثهُٔ العَربیَّهُٔ اُسلوبٌ حدیثٌ فی تعلیمِ المحادثَهِٔ بِاللُّغهِٔ العَربیهِٔ

( تالیف: الاُستاذ ناصِر علی عبدالله )گفتگو و روش نوینی در آموزش مکالمه عربی تالیف ناصر علی عبدالله (استاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی) چاپ دوم ۱۳۷۱

۳- http://www.wikiquote.org

۴- کتاب تطبیق متداولترین ضرب المثل های عربی، فارسی، انگلیسی

( نویسنده : فرزانه واعظی چاپ اول تاریخ نشر: ۳۰/۰۲/۱۳۸۲ شابک: ۲-۸۵-۶۱۰۱-۹۶۴ISBN )

۵- امثال و حکم و فرهنگ ( دهخدا )

۶- نهج البلاغه ( ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی چاپ دوازدهم ۱۳۷۷)