چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

نگین انگشتریِ امید


نگین انگشتریِ امید

نامه ی ارگ بم

در دایره قسمت، ما نقطه تسلیمیم

لطف آنچه تو بنمائی، حکم آنچه تو فرمائی

آیا می‌شود با خواست خود زلزله را تجربه کنیم!؟ بلی! امکان دارد. با نگاهی از جان و دل و با هر شدتی که خواستار باشی می‌توانی آن را احساس کنی! باور آن مشکل است اما آن را به روشنی تجربه کرده و به وضوح دیدم. در آغاز ششمین سال آن فاجعه عُظما با هدفی خاص و با گروهی همدل به بم رفتیم. اولین قدم را که به ارگ بم گذاشتم... خدایا چه می‌شود مرا؟! زمین نمی‌لرزد اما درونم به لرزه افتاده زانوانم می‌لرزد و قامتم تکیه‌گاهی را جستجو می‌کند. گام‌هایم به پیش نمی‌رود. آسمان را می‌بینم اما سقف می‌خواهد فرو ریزد. مگر ممکن است این دگرگونی؟ خجالت همراهان می‌خواهد از فروافتادن قطرات اشک جلوگیری کند. جرا خجالت؟ بگذار سرازیر شود. این غوغا و بلوا دیگر چیست؟ گفت‌وگو همراهان نجواگونه است. پس این فریاد و داد و فغان و شیون از کجاست؟ کودکی را نمی‌بینم. پروردگارا این ضجّه کودکانه از کیست؟ خود، توان حرکت ندارم. پس این دست بیرون آمده از خاک، از کدام توانمندی کمک می‌طلبد؟ بادی نمی‌وزد و ابری در آسمان نیست. پس این غبار و گرد و خاک جلوی چشمانم دیگر چیست؟ نگاهم در اوج تپه، به باقیمانده "کلاه فرنگی و حاکم‌نشین" افتاد. ناگهان سکوت، تاریکی محض. ای، وای، در فراوانی هوا نفس به شماره افتاده و تنگی می‌کند. طعم خاک چه ناگوار و بدمزه است. لبها خشکِ خشک. شدت سوزش حلق، راه را بر آب دهان نیز می بندد. حدّت و سرعتِ ضرباهنگ قلب، به حدی است که اگر قفسه سینه سد راه نمی‌شد قلب را در خارج بدن مشاهده می‌کردم. در جستجوی راه علاجی و با تمامی توان خدادادی و به امید شکستن این سکوت، قدم دوم را بر داشتم و به ناگاه همه چیز تمام شد. بازگشتم، همان بود که بود. خدایا، پروردگارا، یعنی زمان زلزله فقط به اندازه گام اول و دوم بود؟! پس چرا مصیبتِ آن، این همه طولانی؟ آیا انصاف است؟ گفتی صبور باشید، اما نگفتی این صبوری تا به کی؟

حق است، این فاجعه را نباید هیچ زمانی به فرامواشی بسپاریم. تا همانگونه که همیشه شاکر بوده‌ایم، شکرگزار نعمتهایت باشیم. اما خداوندا، طاقت نداریم. باز هم یاریمان ده و تحمّل بیشتر را عطا کن. ما را قدرتی ده تا بتوانیم برای ارج نهادن به آنها که رفتند و احترام به بازماندگان و داغداران این فاجعه ملی و جهانی نیز قدم‌هائی کوچک و بزرگ همانگونه که تاکنون برداشتیم با شتابی دیگر برداریم. دادن وامی، ساخت سرپناهی، برپا کردن مغازه و فروشگاهی، سینمائی و ورزشگاهی، پرورشگاهی و دانشگاهی و... و ساختن شهری نه آنگونه که بود، بلکه اینگونه که توانمان می‌رسد و می‌توانیم. وسع و قدرت ما فقط به اندازه چیدن خشت و آجری بر روی هم است، اما برای جایگزینی آن عزیزانی که رفتند و خاطره‌ای به بزرگی یک عمر صبوری باقی گذاشتند، چه باید کرد؟

اگر در ساخت و ساز امساک کرده و در جستجوی تعامل و همکاری بیشتر خود را گرفتار چالش‌های اختلاف‌نظر کنیم، راهی به خطا نرفته‌ایم؟ این خطا که گناهی بزرگ را در پی دارد آیا بخشودنی است؟ آیا "ارگ بم" این نگین انگشتریِ امید و این یادگار پیوند فراموش نشدنی مهربانانِ ملت ایران با بازماندگان جماعتِ رفتگان و داغداران کرامت یزدان را اجازه داریم حتی به اندازه ذرّه‌ای کوچک و مقداری اندک از نظر دور داریم؟ و خدای ناکرده به دنبال تعبیر و تفسیر مسائل جزئی، از هدف اصلی فاصله بگیریم؟ آیا درخواست سرعت بخشیدن به آماده‌سازی ارگ بم برای بازدید مشتاقان ایرانی و خارجی، سخنی به گزاف است؟ بخشایش خداوند شامل حال کسانی باد که قدرشناسند. قدرشناس زحماتی که تاکنون کشیده شده است. پاداش و اجر دنیا و آخرت نصیب کسانی باد که از هیچ کوششی در این راه فروگذار نبوده‌اند. دست یک به یک افرادی را که در این راه قدمی برمی‌دارند می‌بوسیم. از کارگر و معمار تا طراح و مهندس و نقشه‌بردار، از مسئول آن سازمان تا مامور این ارگان، و حتی آن کارشناس غربی و این باستان‌شناس شرقی، همه و همه.

ابتدا می‌گفتند: بازسازی ارگ بم. مدتی بعد گفتند: این را نگوئید، بهتر است عنوان شود: مرمت ارگ بم. پس از مدتی زمانی دیگر باز گفتند: این را هم نگوئید و این بار پسندیده است "مرمت گسترده ارگ بم" بیان شود. هر چند هر یک از این تعابیر از نظر متخصصان و کارشناسان معنای خاص خود را دارد، اما اگر بازدارنده‌ی سرعت عمل باشد و در روند رو به رشد عملیات ساخت و ساز ارگ بم خللی ایجاد کند، آیا معنائی به جز بازی با کلمات و واژه‌ها در آن می‌یابید؟ در حالی که تا چندی پیش روزانه هفتصد نفر در این کارگاه عظیم مشغول به فعایت بودند، چرا اکنون به کمتر از دویست نفر تقلیل پیدا کرده؟ هرچند در این‌گونه موارد بودجه و هزینه حرف اول را می‌زند اما بدون برنامه‌ریزی صحیح، ریال و دلار و دینار نیز کارساز نخواهد بود. آیا این عظمتِ به ظاهر خشت و گل، و در باطن به بزرگی بلندای تاریخ، که با مشاهده‌ی تخریب شده‌اش شکوه و جلال آن را بیشتر و محسوس‌تر می‌توانید تجسم کنید، خود باید به یک آزمایشگاه بزرگ تبدیل شود؟ و یا اینکه به یک آزمایشگاه کوچک در کنار آن باید قناعت کرد؟ آیا با هر روش و تحت هر نام: مرمت، بازسازی، مرمت گسترده و با هرگونه فن‌آوری موجود و در حال اجرا، هیچ‌یک از متخصصان و کارشناسانِ بخش‌های باستان‌شناسی و میراث فرهنگی و استادان دانشگاهی، یارایی و جرأت آن را داشته‌اند که اعلام کنند پس از اتمام کار، تا چه درجه از معیارهای سنجش زلزله، بنای جدید مقاومت خواهد کرد؟ و آیا به یقین، تمامی بر این عقیده هستند که ضمانتی در بقای این بنای جدیدِ مرمت شده، با همان شدتی که زلزله اخیر به وقوع پیوست، وجود دارد؟ و یا تمامی فعالیت‌ها معطوف به این است که در زمان وقوع حادثه‌ی مشابه، در شدت تخریب بنا تأخیری ایجاد کرده و فرصتِ هر چند اندکی را پیش‌بینی کنند به منظور فرار و جستجوی مکانی مناسب برای آنان که در زیر سقف گرفتار شده‌اند؟ و فقط در صورتی می‌توان اطمینانی قابل قبول و ضمانتی محاسبه شده داد، که کلّ بنا خاک‌برداری شود و مجدداً با مصالح جدید و استاندارد، ستونها برپا شده و ساختمانی جدید ساخته شود؟ و این توانائی غیرمنطقی نیز وجود دارد که حتی در مکانی دیگر این بنا را ایجاد کرد!؟

آیا این تفکر صحیح است که برای هر چه بهترشدن کار، با آرامش خاصِّ کاوشگران باستان‌شناس، و صبوری منحصر به فرد آنها، به مرور زمان، تمامی بخش‌های ارگ بم را مرمت و بازسازی کنیم و با جستجوی بیشتر، مکان‌های ناشناخته‌ی دیگر را نیز بیابیم و پس آنکه به یک نقطه ایده‌آل از نظر ایمنی رسیدیم و با این تصور که هیچ مکان ناشناخته دیگری نمانده، آنگاه دروازه را با کلید طلایی بگشائیم و اجازه حضور به بازدیدکنندگان بدهیم؟!

و یا اینکه با مدیریت متمرکز، اولویّت‌بندی، تقسیم کردن کار، فازبندی و زمان‌بندی، ایمن‌سازی نسبی را انجام داده و به نوبت هر بخش را به پایان رسانده و حضور گردشگران و مشتاقان را همزمان ارج نهاده و پذیرا باشیم!؟ و البته در این تقسیم‌بندی و مکان‌یابی،‌ کاوشگری را هم مدنظر قرار داده و آن را مانعی برای بازدید ندانیم؟ کدام طرز فکر و کدام شیوه کار، صحیح‌تر است؟ هیچ‌گاه نباید فراموش کنیم که ارگ بم تنها اثر ثبت شده‌ی بین‌المللی در استان کرمان بوده و برای فرار از صادرات تک محصولی، نبض تپنده اقتصادی بم و کرمان است و یکی از بزرگترین محصولات حقیقی کارخانه بزرگ صنعت گردشگری استان است و با همت دوستدارانش می‌تواند در آینده نزدیک به جایگاه واقعی خود برگردد. می‌دانیم و سخت بر این باوریم که هیچ شهروند بمی و کرمانی و ایرانی نیست که دوستدار میراث فرهنگی و هنری و باستانی و تاریخی چه مادی و چه معنویِ این مرز و بوم باشد ولی ارگ بم را نشناسد و مشتاق دیدار آن نباشد. پس بیائید بار دیگر دست یاری را به سوی مردم دراز کرده و دعای خیر آنها را طالب باشیم و با تعامل بیشتر، تا حدی که اگر اشتباهی کردیم غرور خود را زیر پا گذاشته و از مردم پوزش بخواهیم، با کوششی مضاعف در جهت نجات ارگ بم، تمامی توان خود را به کار گیریم.

جلال رفیع

دوستدارِ دوستداران ارگ بم از دیار کریمان (کرمان) ـ معین