جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آنارشیسم ایده ای مبتنی بر خیال


آنارشیسم ایده ای مبتنی بر خیال

نگاهی به مکتب آنارشیسم و نفی حکومت و اقتدار مرکزی

آنارشیسم جنبش و جریانی است که پیدایش آن به اواخر قرن هجدهم و به دنبال انقلاب فرانسه بر می گردد، ولی ریشه های لغت و اندیشه های آن به دوران باستان و کلاسیک و نظریات رواقی گری در اندیشه های غرب یا تائوئیسم در اندیشه شرق بر می گردد. واژه آنارشیسم در اصل ترکیبی از واژه های‎ an-archos ‎است، ‏archos‏ به معنای تمرکز، سر و رئیس است و با آوردن ‏‎ an‎‏ در اصل واژه بار منفی و سلبی به خود گرفته است. منظور از سر و رئیس در این واژه حکومت و تمرکز قدرت می باشد، با این معنا آنارشیسم، نوعی اعتقاد به بی حکومتی و دولت و مخالفت با اقتدار و تحکم سیاسی در جامعه است.

البته آنارشیست ها حکومت را مجری نظم و اداره امور جامعه نمی دانند و اعتقاد دارند که بدون حکومت نیز می توان در جامعه امنیت و نظم را ایجاد نمود، به این ترتیب می توان نتیجه گرفت آنارشیسم با ‏government‏ که معادل "سازمان اداره کننده" است مخالفتی ندارد، بلکه با ‏‎ state‎‏ که نوعی تحکم و اجبار نهفته را دارد، ناسازگار است.‏

آنارشیسم بر خلاف دیگر مکاتب که پژوهشگران و دانشگاهیان طرفدار آن هستند و در نوشته ها و آثار اندیشه ورزان و نظریه پردازان مورد بحث و نقد قرار می گیرد، بیشتر مورد توجه مردم عامی، غیر دانشگاهیان و نویسندگان داستانی است به نحوی که بسیاری از کتاب های داستانی نویسندگان اروپایی چون داستایوفسکی در کتاب تسخیر شدگان، زولا در کتاب شهر آفتاب و کنراد در کتابی به نام "از چشم غربی" را به خود اختصاص داده است، از این رو این داستان ها تصویر مورد نظر را در اذهان مردم ایجاد نموده اند، به طور کلی آموزه های آنارشیسم در دیدگاه عامه مردم مترادف با هرج و مرج طلبی است.

از مهم ترین داعیان جنبش آنارشیسم می توان وودکاک را نام برد که در نوشته ها و آثار خود همواره آموزه ها و دیدگاه آنارشیستی را تبلیغ و ترویج نموده است، تعریفی که وی از آنارشیست بیان می کند چنین است: "هر کس اقتدار را انکار کند و با آن به ستیز برخیزد، آنارشیست است." ولی اولین کسی که خود را آنارشیست نامید پرودن فرانسوی بود که در دو اثر خود با نام "مالکیت" و "فلسفه فقر" دیدگاه و نظریات خود را بیان کرده است.

باید در نظر داشته باشیم که تفاسیر آنارشیستی از ضرورت حکومت، یکی یا ترکیبی از عوامل جهل، آز و زور است. به این معنا که منشا حکومت ها یکی یا آمیزه‌ای از عوامل یاد شده است که در این میان نقش زور اهمیت خاصی دارد. از دید آنها انسان‌ها در طول تاریخ از روی ناآگاهی و تصور اشتباهی که از حکومت به عنوان مجریان صلح و نظم در جامعه داشتند، تن به پیروی از حکومت داده اند و پس از آن هم نتوانسته اند جز لحظاتی کوتاه و در میان جمعیت هایی معدود از جریان این نهاد به ظاهر ضروری رهایی یابند.

جامعه مطلوب آنارشیستی، پیش از هر چیز جامعه‌ای خالی از تحکم، زور و اجبار است. در چنین جامعه‌ای اختلاف ها به طور عمده بر اساس کدخدا منشی حل و فصل می شود و در مواقع کاملاً اضطراری نیروی داوطلب مردمی با به کارگیری حداقل زور به مقابله با شرارت با تجاوز می پردازد. نفی هر گونه سلطه در جامعه آرمانی آنارشیستی به حدی است که برخی مخالف سازوکاری مانند رای گیری هستند. البته رای گیری به مفهوم حاکمیت اکثریتی بر اقلیتی از جامعه مورد انتقاد آنارشیست هاست.

گرچه آنارشیسم مخالف سرسخت هر گونه حکومتی است، این مخالفت فقط به حکومت محدود نمی شود. آنارشیسم با دیگر نهادهایی هم که بتوانند مانند حکومت بر انسان ها سیطره پیدا کنند مخالفت می‌ورزد، از جمله مهم ترین این نهادها کلیساست که به عنوان سازمانی متمرکز دارای نیرو و حاکمیت اجباری بر مردم باشد و آموزه ها و اعتقادات خود را به صورت مذهب بر چهره جامعه تحمیل کند.

از دید این جنبش، دستیابی به جامعه ای بدون حکومت و قدرت مرکزی به دو شیوه صورت می‌گیرد: برخوردهای براندازانه و خشونت بار که بیشترین توجه آنارشیست ها را به خود جلب کرده است و روش مسالمت آمیز و مبتنی بر گفتگو، تبلیغ و ترغیب.علاوه بر مسائل سیاسی و حکومتی آنارشیسم نظریاتی نیز در باب برخی مسائل مرتبط با اجتماع و انسان دارد. در جامعه آنارشیستی، کار مایه شادی و خوشبختی جامعه محسوب می شود و باید انتخاب کار متناسب با علاقه و استعداد افراد باشد و هر کسی در جامعه متناسب با مهارت و انگیزه هایی که دارد شغل مورد نظر خود را انتخاب کند و نباید کار وسیله ای برای تحکم بر انسان و آمال او باشد بلکه ابزاری برای خرسندی و رضایت فرد در اجتماع باشد.‏

جنبش آنارشیستی در قرن حاضر، بیشتر در جنبش‌های مدافع صلح یا طرفداران حفظ محیط زیست یا سیاست های سبز جلوه گر شده است. البته منظور این نیست که تمامی مبانی و اصول آنارشیستی در این جنبش ها دیده می شود بلکه برخی از نظریات و دیدگاه های خود را از آنارشیسم الهام گرفته‌اند.

شاید بتوان مهم ترین خیز علنی آنارشیسم در دهه های اخیر را در جنبش ماه می ۱۹۶۸ پاریس دانست.‏

آنارشیسم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم جهت اعمال اهداف خود، موفقیت های چندانی نداشته است. با این حال بیشترین اوج آنارشیسم را در اسپانیا توسط گروه های جمهوریخواه، طی جنگ های داخلی این کشور در سال های ۱۹۳۶ الی ۱۹۳۹ می توان دید که علی رغم تلاش ها و مبارزات مستمر با شکست نیرو های جمهوریخواه، در حقیقت آخرین و در عین حال گسترده‌ترین حرکت آنارشیستی در نیمه اول قرن بیستم پایان یافت. از این رو سال ۱۹۳۹ از دید بسیاری از نویسندگان و نظریه پردازان به عنوان سال شکست عمومی آنارشیسم محسوب می شود. پیش از آن وجود حکومت های توتالیتر در آلمان، ایتالیا و بخشی از کشورهای اروپای شرقی و همچنین مارکسیسم در روسیه شوروی منجر به سرکوبی و انزوای آنارشیست ها شده بود. در آمریکا نیز، با وجود برخی از تحرکات آنارشیستی، سرانجام، محاکمه و اعدام دو مهاجر ایتالیایی به اتهام ثابت نشده سرقت مسلحانه، خبر از پایانی شوم برای آنارشیست‌ها در این سرزمین می داد.‏با توجه به تمامی جوانب باید اذعان داشت که در واقع آموزه ها و نظریات آنارشیستی فاقد مبانی و شالوده نظری علمی و واقع گرایانه است و نمی توان برای آن چارچوب و بنیان عینی و منطقی را بیان نمود، به نحوی که بسیاری از نظریات آن امکان تحقق خارجی در جوامع را ندارد و هرگز جامعه ای مدرن و انسان مدار را با اصول و آرمان‌های آنارشیستی نمی توان تصور نمود. همین امر سبب شده که به آنارشیسم به شکل خیال و تصور نگریسته شود که امکان تحقق و عینیت را نداشته و بر نفی استوار است. ‏

علاوه بر آن آنارشیسم به علت مخالفت با اقتدار و تمرکز که بیشترین جلوه خود را در شکل نهاد "حکومت" عرضه می کند، برای عامه انسان ها دور از واقعیت است. این مکتب با همه انتقاداتی که به نهاد حکومت روا داشته و جامعه ایده آل را بدون آن تصور می نماید، هیچ راه حل و نظریه ای برای برقراری نظم و امنیت و اجرای قوانین در اجتماع را بیان نداشته این در حالی است که حکومت امری مسلم و عینی است که در تمامی سرزمین ها و دوران‌ها دیده شده است و در نهایت، زندگی و جامعه بدون حکومت امری غیر ممکن می باشد، به این اعتبار، شعار آنارشیسم فقط دعوت به یک آرمان شهر یا ناکجا آباد نیست بلکه معادل ناواقع گرایی و تخیلاتی است که امکان وقوع ندارد.‏

در حالی که یکی از آموزه های آنارشیسم، مبارزه با تمرکز قدرت و زور در جامعه است و از آن جهت با وجود حکومت در جامعه مخالفت می کردند که با نوعی اجبار و زور ناخواسته همراه است، آنارشیست ها خود بر خلاف نظریات و دیدگاه خود عمل می‌‌کردند، چرا که بسیاری از جریان های آنارشیستی در قرن نوزدهم، سعی می کرده اند با اعمال زور و ایجاد رعب نهاد حکومت را واژگون سازند و به این ترتیب زور را با زور نابود کنند. در واقع آنارشیست ها برای عملی ساختن نظریات خود در جامعه و ترویج آن در میان افراد، به اقدامات و عملیاتی مخالف آموزه‌ها و اصول دیدگاهی خود متوسل شدند. ‏

آنارشیست ها هر گونه اقدام جنایت یا شرارت آمیز را برای نیل به اهداف خود موجه دانسته و تشکیل گروهک‌هایی را برای دفع خطراتی که سازمان و مقاصد آن را تهدید می کند مشروع می دانند، با این تفاوت که این گروه ها به یک نهاد دائمی همچون پلیس یا نیروی نظامی تبدیل نشود. به این ترتیب آنارشیسم نوعی نیروی داوطلبانه و غیر دائم مردمی برای امور دفاعی در داخل و خارج را می پذیرد، در حالی که آنارشیسم مخالف تحکم و اجبار اعمال قدرت در جامعه است. علاوه بر آن آنارشیسم وجود برخی دیگر از سازمان های عهده دار خدمات اجتماعی - اقتصادی یا سیاسی را به شرط تبدیل نشدن به نهادهای حکومتی و تحکم‌کننده می پذیرد، ولی باید یادآور شد که اصول و قوانین این سازمان ها بدون وجود حکومتی مقتدر و داشتن نظامی سازمان یافته هرگز نمی تواند ضمانت اجرایی داشته باشد، به این ترتیب مشاهده می شود که بسیاری از مبانی نظری و آموزه های آنارشیستی متناقض و مخالف واقعیت های اجتماع است.‏

محمد امین نعمتی

منابع:

اندیشه های سیاسی در قرن بیستم، دکتر حاتم قادری، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۸۹.

آنارشیسم، هانری اورن، ترجمه علی اصغر شمیم، انتشارات فریدون علمی.‏

آنارشیسم، جورج وودکاک، ترجمه هرمز عبداللهی، تهران، معین.‏

Goodin،‎ Robert . and Philip pettit (۱۹۹۷)‎؛‎ contemporary political philosophy‎؛‎ Blackwell‏.‏