چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
اخلاق زیستی چیست
اخلاق زیستی بخشی از اخلاق عملی است و معمولا با اخلاق پزشکی (medical ethics) هم معنا شمرده میشود
اما در وسیع ترین مفهوم، به معنای بررسی مسائل اخلاقی، اجتماعی و سیاسی است که زیستشناسی و سایر علوم زیستی آن رابه وجود میآورند و به طور مستقیم یا غیرمستقیم در بهروزی انسان دخیل هستند.
پس اخلاق زیستی (bioethics) میتواند حوزه گسترده تری از اخلاق پزشکی زیستی - پزشکی (biomedical ethics) یا بررسی مسائل اخلاقی ناشی از پیشرفت های نوین در فن آوری پزشکی را داشته باشد.
از جمله موضوعات مهم در این مفهوم گسترده اخلاق زیستی، موضوعات به هم مرتبطی مانند این موضوعات هستند: چه کسی یا چه چیزی منزلتی اخلاقی دارد ؟ چه چیزی توجیه کننده نوع معینی از رفتار با موجود زنده در برابر نوع دیگری از رفتار است؟ و این که اگر موجودی دارای منزلت اخلاقی باشد، آیا می تواند آن را از دست بدهد.
اخلاق زیستی به عنوان بخشی از اخلاق عملی در معرض این مشکلات قرار دارد:
۱) ما در اعتقادات و اصول اخلاقی درباره بسیاری از مواردی که در اخلاق زیستی نقش مهمی دارند، توافق نظر نداریم ؛
۲) ما درباره نظریه های اخلاقی که اصول اخلاقی ما در آن ریشه دارند و به وسیله آن نظریه ها سعی می کنیم این اصول را توجیه کنیم، دچار اختلاف نظر هستیم ؛
۳) ما بر سر آزمون ( های ) صحت که به وسیله آنها اختلاف نظرها در سطح نظریه اخلاقی حل فصل شوند، توافق نداریم.
● مفاهیم اخلاق زیستی
در مباحث معاصر در اخلاق کاربردی، اصطلاح اخلاق زیستی عموما به سه شیوه به کار میرود:
اخلاق زیستی، به طور خاص، به شماری از مشکلات اخلاقی اشاره دارد که پس از پیشرفت های اخیر در بیوتکنولوژی، به خصوص پیشرفت ها در چهار حوزه همپوشان، به وجود آمده اند. این حوزه ها به تکنولوژی های حافظ حیات در شروع و انتهای زندگی، تکنولوژی های تشدید کننده حیات برای اصلاح کیفیت زندگی، تکنولوژی های تولید مثل، تکنولوژی های مربوط به مهندسی ژنتیک و ژن درمانی و کاکربردهای انسانی تکنولوژی به تازگی کشف شده شبیه سازی گوسفند مربوط می شوند.
از لحاظ اخلاقی مشکل است تصمیم گرفت چه هنگام و چگونه این تکنولوژی های گوناگون را به کار برد؛ برای مثال، پیشرفت در توانایی ما برای ارتباط دادن بیماری ها با ژن های خاص ونیز پیشرفت در ژن درمانی و جایگزینی ژن، به وضوح مباحث اخلاقی مهمی را در مورد چگونگی کاربرد و کنترل این توانایی واطلاعات فردی، که آزمون های ژنتیکی به طور فزاینده ای در اختیار ما می گذارند، بر می انگیزند.
اخلاق زیستی به شکلی گسترده تر و بسیار شایع تر، عموما به اخلاق پزشکی و همه مشکلات گوناگون اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مربوط به آن، از جمله مسائل اخلاقی مربوط به رشد تکنولوژی های زیستی اشاره دارد.
تخصیص منابع، رضایت آگاهانه (informed consent) در تحقیقات پزشکی، سقط جنین، اوتانازی (مرگ راحت)، خودکشی به کمک پزشک، مادریٍ جانشین (زنی که از رحم او برای رشد جنین یک زوج استفاده میشود)، رابطه پزشک وبیمار، مهندسی ژنتیک/ تشدید ژنتیکی، همگی جزء محورهای اخلاق زیستی هستند.
اخلاق زیستی، به مفهوم گستردهتر و مطابق با تعریف وی. آر. پاتر (V. R. Potter) به مسائل اخلاقی، اجتماعی وسیاسی اشاره دارد که به طور عام از علوم زیستی منشاء میگیرند و به طور مستقیم یا غیر مستقیم با بهروزی انسان ارتباط دارند.
در این گستردهترین کاربرد، اخلاق محیط زیستی (enviromental ethics) و اخلاق [رفتار با] حیوانات بخش هایی از اخلاق زیستی هستند، گر چه همچنین باید یاد آور شد که متخصصان انگلیسی - آمریکایی اخلاق پزشکی مسائل مربوط به رفتار با حیوانات را در شرح وظایف خود می آورند.
بر این اساس، رشته ای اختصاصی وحود ندارد که آن را اخلاق زیستی بنامیم . برعکس مجموعهها یا رشتههایی از مسائل اخلاقی وجود دارند که از تکنولوژیهای زیستی - پزشکی، و تعامل انسان با حیوانات و محیط زیست ناشی میشوند. ازاین لحاظ که در اخلاق زیستی بر کدام مجموعه از مسائل تاکید شود، میتواند در میان فیلسوفان و متخصصان اخلاق نظرات گوناکونی وجود دارد.
● جایگاه فیلسوفان
کاربرد نظریه اخلاقی در مورد مسائل اخلاقی، اجتماعی، سیاسی از میانه دهه ???? یکی از حوزه های عمده گسترش فلسفه بوده است. البته فیلسوفان همیشه تا حدی به مسائل هنجاری دلبستگی داشته اند، مگر شاید در دوران اوج فلسفه زبان عادی ordinary language philosophy. به هر حال در مجموع آنها کاری جز طرح بعضی از استلزامات یا بعضی نتیجهگیری های مقدماتی بر اساس آشنایی دور با بعضی حقایق تجربی انجام نمیدادند.
این وضعیت اکنون کاملا تغییر کرده است؛ چرا که فیلسوفان خود را در موضوعات مربوط به مسائلی که توجه هنجاری به آن دارند غرق کردهاند، چه این موضوعات از پزشکی و بیوتکنولوژی ناشی شود و چه از تجارت، حقوق و امور اجتماعی وسیاسی زندگی.
فیلسوفان نه تنها نظریههایشان در کانون درک بسیار گستردهتری از چارچوب های تجربی منشاء این مسائل قرار می دهند، بلکه تلاش آنان از جنبه های دیگر هم تغییر کرده است؛ مثال ها از زندگی واقعی فراوان شده و تلاش ها برای توجیه چنین مدعاهایی، شایع هستند. این کارها، که بازبانی کم و بیش غیر فنی بیان می شوند، تا حدی باعث برده شدن فلسفه به حوزه عمومی شدهاند.
در این جا باید بین فیلسوفانی که به رشتهای از علوم تجربی توجه میکنند و متخصصان چنین رشتههایی که به فلسفه روی میآورند، تمایز قائل شد؛ تمایزی که معمولاخود را در مورد اخلاق پزشکی به صورت تمایز میان متخصصان اخلاق پزشکی فلسفی و بالینی نشان میدهد.
متخصصان بالینی اخلاق پزشکی به این مسئله توجه دارند که کارورزیهای آنها در حوزه پزشکی، مسائل اخلافی معینی را بر میانگیزد که لازم است حل وفصل شوند تا آنها دست به عمل بزنند یا به دیگران در مورد چگونه عمل کردن توصیه کنند.
اما وظیفه متخصصان فیلسوف اخلاق پزشکی، حتی هنگامی که مشاور اخلاقی در بیمارستانها باشند، در حوزهای که همیشه وظیفه فیلسوفان بوده است، باقی می ماند؛ یعنی آزمودن استدلالها از لحاظ استحکام .
آنها برای این هدف ابزارها و معیارهای منطق را به منظور دقت در استدلال به کار می برند؛ پرسشها درباره معنا، استلزام، پیش فرض، استنتاج، نسبت وسازگاری را کاوش می کنند؛ به کنجکاوی می پردازند و نیز موارد نقض را، جه به صورت واقع گرایانه و چه به صورت فرضی، مطرح میکنند.
ابزار مهمی که فیلسوفان به کار میبرند، تجزیه و تحلیل مفاهیمی است که در آزمودن استدلال ها به کار گرفته میشوند .
اخلاق عملی در بهترین حالت، فیلسوف را به عنوان عامل یک کشف تجربی دخیل نمیکند. بنابراین شکایت مبنی بر فقدان مهارت یا صلاحیت های حرفه ای در رشته تجربی مربوط، به خودی خود، پذیرفتنی نیستند، بلکه میتوانند عامل استدلالی محکم باشند و بنابراین مورد کاوش وآزمون قرار بگیرند.
● مرتبه اخلاقی و توجیه رفتار
با لحاظ کردن همین کاربرد گسترده اخلاق زیستی به آسانی می توان دید که چگونه این تصویر که فیلسوف به دنبال آن است، خود را درون مباحثه اخلاقی جای میدهد؛ برای مثال در مورد اخلاق زیستمحیطی مسائل مربوط به ارزش، صداقت و رفتار با محیط زیست، از جمله کل بوم زیستها، مورد توجه جدی هستند و ایستارهای نظری، که بر اساس آنها به این تصورات پرداخته می شود، اهمیت پیدا میکنند.
نظریه پردازان سنتی فلسفه اخلاق مانند فایده گرایان و کانتی ها با تمرکز بر مسئله ارزش، نظریههای ارزشی یی را می پذیرند که به طور شاخص انسان محور هستند. دراین جا دلبستگی های محیط زیستی، که از طریق اثر آنها و استلزا ماتشان برای علائق انسانی به تصور در میآیند.
اهمیتی نخواهد داشت که یک نظریه ارزش اساسا انسانمحور به برخی حیوانات گسترش داده شود؛ چرا که چنین نظریه ای به طور شاخص انسان ها (و حیوانات) را بر اساس معیارهایی (مانند قدرت ادراک و ارضای امیال) ترجیح میدهد.
نظریه های سنتی اخلاقی، تمایز بین ارزش ابزاری و درونی را تلفیق میکنند. طبیعت از لحاظ ابزاری ارزشمند تلقی میشود و بعضی وجوه اشخاص ( یا دقیق تر، عوامل ) به صورت درونی، ارزشمند شمرده میشود . در حدی که بعضی از حیوانات در این وجوه مشترکند، در همان حد آنها به صورت درونی ارزشمند محسوب می شوند. اما واضح است که هیچ چیز بیجانی به این صورت مد نظر قرار نمیگیرد.
محیط گرایان متعددی میخواهند که از این نظریه های ارزشی شخصمحور یا عاملمحور جدا شوند و مفهوم ارزش درونی رابه طبیعت بسط دهند.
البته تعبیر " ارزش درونی" مبهم است؛ اما میتوان آن را به این طریق توضیح داد: ظاهرا برخی محیطگرایان مدعی اند که طبیعت به طور مستقل از هر ارجاعی به علائق، حالات ذهنی یا امیال انسان ( یا حیوان) ارزشمند است. بدون توانایی بسط دادن مفهوم "ارزش مستقل طبیعت"، دلیلی واقعی برای تلقیکردن کوهها، جنگلها و خاک به عنوان بخشی از اجتماع بسط یافته اخلاقی نداریم،
البته ممکن است فردی عقیده داشته باشد که ما وظیفه داریم رودخانه ها را آلوده نکنیم، بنابراین حفاظت رودخانه ها را به عنوان نتیجه برخورداری از حفاظت اخلاقی در نظر میگیرند، اما این وظیفه به طور واقعی رودخانهها را به خاطر چیزی مربوط به خودشان مورد توجه قرار نمیدهد. بنابراین به نظر میرسد که ارائه دلیل برای بیان دیدگاهی گستردهتر از اجتماع اخلاقی، به این توافق ما بستگی دارد که ارزشهای مستقلی در طبیعت وحود دارند.
این مسئله که چه کسی یا چه چیزی بخشی از اجتماع اخلاقی است، مسئلهای مهم در اخلاق زیستی در رابطه با جنین های انسانی، افراد همیشه در وضعیت نباتی، اعضای نسلهای آینده و طبیعت بیجان و حیوانات بوده است.
برای مثال اگر (بعضی) حیوانات اعضای اجتماع اخلاقی نیستند، پس انجام دادن آزمایشهای پزشکی و علمی بر روی آنها بدون اشکال به نظر می رسد؛ اگر آنها اعضای اجتماع اخلاقی هستند، پس چرا از حفاظتهایی مشابه با حمایت هایی که از انسان می شود، برخوردار نباشند؟ چرا اگر پیوند قلب برای نجات جان یک کودک ضروری باشد، باید از قلب یک بابون سالم به جای قلب یک نوزاد بیسر استفاده کنیم؟
موضوع دیگر دارای اهمیت آشکاری در اینجا است: آیا ممکن است یک شخص یا یک عامل، که عضو یک اجتماع اخلاقی بوده است، از عضویت در آن خارج شود؟ اگر عضویت به وسیله خصلتهای مشخصی تعیین میشود، پس از دست رفتن آن خصلتها میتواند فرد را از آن اجتماع اخلاقی خارج کند. . . بنابراین مهم به نظر میرسد که بتوانیم این عضویت را حفظ کنیم. اما این کار چگونه شدنی است؟
شخصیت یکپارچهای که اشخاص انسانی را دارای آن میدانیم، ممکن است متلاشی شود و افرادی که در مراحل پیشرفته بیماری آلزایمر هستند، اگر بوسیله علائق افراد دیگر در حفاظت از آنها در این دایره شمول قرار نگیرند، ممکن است در معرض خطر قرار گیرند. با این حال اگر آنها از طریق دیگران جزء جامعه اخلاقی شوند، آیا همچنان، به شخصه، بیاهمیت خواهند بود؟ آنها زنده باقی می مانند، اما آنچه را که شمول آنها را درون جامعه اخلاقی تضمین میکرد، از دست دادهاند.
بنابراین، دلمشغولی اخلاق زیستی معاصر در مورد این باور اخلاقی است: توجیه رفتار و فقدان به شخصه مورد ملاحظه قرار گرفتن.
به نظر می رسد که موارد انسانی مرگ مغزی، نوزادان بی سر و افرادی که به طور دائم در وضعیت نباتی هستند مواردی ازهمین نکته باشند. اگرمجوز استفاده از اندام های این افراد را به دست آوریم، دراین صورت موضوع پیوند از اندام های حیوانات مطمئنا تحت تاثیر قرار می گیرد.
● مسئله عدم توافق
اخلاق زیستی، به عنوان بخشی از اخلاق عملی، در معرض مشکلی قرار دارد که به نظر بنیادی می آید. برداشت استاندارد از اخلاق عملی، کاربرداصول اخلاقی در عمل است و ظاهرا حوزههای موضوعی گوناگون اخلاق زیستی در این برداشت سهیم هستند.
به نظر می رسد که بیشتر اخلاق پزشکی معاصر در عمل استلزامات آن دسته ازاصول اخلاقی را به اجرا میگذارد که فرد اتخاذ میکند تا با قضایای مورد توجهش برخورد کند، و اخلاق زیستمحیطی و [ رفتار با حیوانات] معمولا در وضعیتی مشابه تصویر میشوند.
در حال حاضر تصور عده ای بر این است که این برداشت استاندارد از اخلاق عملی، چیزهایی مانند روابط و احساسات شخصی را به عنوان بخشهای اصلی چگونگی دیدگاه اخلاقی ما از قضایا از نظر دور میدارد، اما دیگران عقیده دارند که میتوان باعث شد که این امور در دائره شمول اخلاق عمل قرار گیرند.
حقیقت این است که ما در اصول اخلاقی مان با یکدیگر توافق نداریم و، به علاوه، اگر ظاهرا چندین اصل در یک مورد خاص، کاربرد داشته باشند، در کاربرد اصولی که به وسیله آنها به سنجش و متعادل کردن اصول متعارض برای تصمیم گیری میپردازیم، دچار اختلاف نظر میشویم، این امر برای همه طرفهای چنین منازعه ای روشن است.
همچنین نمیتوان گفت که ما در حال حرکت به سوی اجماعی در این اصول هستیم؛ برای مثال در موارد سقط جنین، اوتانازی، خودکشی به کمک پزشک، و همجنسگرایی، اختلاف نظر گسترده و عمیقی هم در مورد مجاز بودن چنین اعمالی و هم در مورد اصول اخلاقی که تصو ربر آن است که آنها را مجاز یا پذیرفتنی میکند، وجود دارد.
به علاوه ما در مورد نظریه های اخلاقی، که اصول اخلاقی ما در آنها ریشه دارند و به وسیله آنها این اصول را توجیه می کنیم، موافقت نداریم. کانت گرایی، قراردادگرایی، نظریه فضیلت و غیره به عنوان ملاحظههای فلسفی در مورد اخلاق در اختلاف با یکدیگر باقی میمانند.
با این حال هنوز مشکل عمیقتری وجود دارد؛ چرا که ما حتی نمیتوانیم بر سر آزمون(های) کفایت نظریههای اخلاقی، که اصول اخلاقی درآنها ریشه دارند، توافق داشته باشیم. در واقع موضوع مشخصههای کفایت در نظریه اخلاقی، امروزه به شدت مورد نزاع هستند و حل و فصل آن در گرو توانایی ما در به توافق رسیدن بر سر شماری از امور است .
یکی از این امور این است که الگوی علوم فیزیکی و تعیین کفایت نظری به وسیله آن برای اخلاق چقدر متناسب است؛ به عبارت دیگر آیا اصطلاحات "درست" و "خوب" یکسان هستند و به صورتی کامل براساس خواص طبیعی، خواص تجربی که در دنیای طبیعی رخ میدهند، می توان آنها را درک کرد؟
مسئله دیگر این است که نقش شهودهای اخلاقی ما در سنجش کفایت نظری در اخلاق چیست؟
در مورد این پرسش آخر، هر نوع اعتماد مستقیم بر شهود به وسیله بسیاری رد میشود، در حالی که اعتماد غیرمستقیم از طریق شکلی از "تعادل بازتابی" (reflective equilibriam) چه به طور محدود و چه به طور وسیع به وجود آمده باشد، نیز مورد اختلاف نظر است.
بنابراین از دیدگاه بسیاری اخلاق زیستی به ضعفی مبتلاست که عموما اخلاق عملی را گرفتار میکند: مشکل حل و فصل اموری که به بررسی بیشتر در نظریه اخلاقی نیاز دارند تا در خود اخلاق عملی.
مشکل این نیست که افراد برسر اصول اخلاقی، یا اهمیت چنین اصولی که به وسیله آنها قضایا را مطرح می کنند و در موردشان بحث میپردازد، توافق ندارند؛ مسئله این است که شیوه روشنی برای حل و فصل این اختلاف نظر در سطح نظریه اخلاقی وجود ندارد. . .
نتیجه این است که اخلاق زیستی و اخلاق عملی، بیشتر به مطرح کردن قضایا براساس اصول و نظریههای اخلاقی میپردازند، بدون اینکه راهی برای تصمیمگیری در میان آنها به ما نشان دهد.
مترجم: علی ملائکه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست