چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
ملت و پسامِلّت در هزاره ی سوم
هنوز ملت و ملیتخواهی برجستهترین وضعیت همبستگی انسانها و بازتولید هویت جمعی بهحساب میآید. اما در نگاهی به تاریخ تمدن انسانی، این وضعیت همیشه شكل و محتوای كنونی را نداشته است، و بهگفتهی اغلب نظریهپردازان، یك ملت با دولتی واحد بهعنوان یك اصل سیاسی مبتنی بر این باور كه واحد سیاسی و ملی باید متجانس باشد (۱۹۸۶:۱ Gellner)، تاریخی نزدیك به دو قرن را پشت سر خود دارد. تقریباً اختلاف چندانی درخصوص مدرنبودن ملت و ملیتخواهی بهمعنایی كه در این دو قرن نمایان شده است، وجود ندارد. اختلاف نظر تنها در آنجاست كه گروهی آنرا متصل و مرتبط با دورهی پیشا-مدرن و عواملی همبستگیبخش چون قومیت میدانند (۱۹۸۶ Smith)، و گروهی دیگرآنرا در وضعیت مدرن و گسسته از وضعیت پیشا-مدرن تعریف میكنند (۱۹۸۶ Gellner.)
نظریهپردازانی كه گذشتهی پیشا-مدرن را در شكلگیری ملت و ملیتخواهی حیاتی میدانند، تأكید میكنند كه این شكلگیری تابع جبری گذشته نیست، اما خارج از محدودههای آن هم نمیتواند بروزكند و یادآوری میكنند كه رهبران ملیتخواه همچون باستانشناسان این امكان را دارند كه با كاوش گذشته، عناصری را بازیابیكنند كه به وحدت ملی و جنبش ملیتخواهی جهت دهد. این نگاه تلاش میكند تا نقش اسطورهها و نمادها و ارزشها و خاطراتی را كه سازندهی هویتهای قومی بوده و در حیات ملتهای نوین زنده است، آشكاركند (۲۲۴ :۲۰۰۰ Smith.) حال آنكه مدرنیستها، كه شاخص آنان ارنست گِلنر است، ملت و ملیتخواهی را گسسته از گذشتهی پیشا-مدرن تفسیر میكنند. در این نگاه، ملیت پدیدهی مدرنی است ناشی از ایدئولوژیهای ملیتخواهانهای كه در بستر جامعهی صنعتی مدرن رشدكرده و بیانگر چنین جامعهای است و خود بیانگر جامعهی مدرن صنعتی است. وضعیت مدرن صنعتی، صورتبندی اجتماعی و نحوهی همبستگی سیاسی نوینی را طلب میكرد. درواقع ملیت و ملیتخواهی نوین از طریق نظام آموزشی عمومی با زبانی معیار، درون یك نظام سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی شكل میگیرد و به جامعه انسجام میبخشد (۱۹۸۶ Gellner.) بندیكت اندرسن، نیز با رویكردی مدرن اما متفاوت از گلنر، بر عنصر برساختگی و مصنوعبودن ملت و ملیتخواهی نوین تأكید بیشتری میكند. او معتقد است كه زمانی فرهنگ مذهبی عامل همبستگی انسانها بود و اكنون یك فرهنگ ملی عامل این همبستگی است. این فرهنگ از طریق سرمایهداری مبتنی بر نشریات چاپی و همهگیر پراكندهشده و گسترش یافته است. در نگاه اندرسن، ملت چیزی نیست جز یك جامعهی سیاسی در پندار انسانها؛ چرا كه اعضای كوچكترین ملتها هم دیگر اعضای خود را نه میشناسند و نه با آنها ملاقات میكنند و نه حتی از آنها خبر دارند، و تنها این اعضا در ذهن جماعت وجود دارند (۱۹۹۴ Anderson.) این تعریف و برداشت مدرن، خود میتوانست بهنحوی حمایتكنندهی تحولات بعدی در نظریات ملیتخواهی باشد، كه عمدتاً بر افول آن تكیه دارد.
در سالهای آخر قرن بیستم، متأثر از مباحث و گرایشات پسا-مدرن و در متن تحولاتی چون فشردگی زمان و مكان، و اهمیتیافتن هویتهای فرهنگی در زمینهی جهانیشدن، بسیاری از نظریهپردازان از افول ملت و ملیتخواهی و بهسرآمدن این شكل از همبستگی انسانی خبر دادند (برای نمونه نگاهكنید به )۱۹۸۶ (McNeill . آنان دورهی افول ملیتخواهی را دورهی پسا-ملیتخواهی نام نهادند. مباحث پسا-ملیتخواهی این منطق را پیش مینهد كه همانگونه كه در دورهی پیشا-مدرن، ملت و ملیتخواهی بهگونهای كه در حالحاضر آن را درك میكنیم، در مخیلهی جوامع انسانی نمیگنجید، در آینده شاهد افول ملت و ملیتخواهی خواهیم بود. درونمایهی مباحث پسا-ملیتخواهی، حاكی از مهاجرتهای وسیع، چندگانگی فرهنگی، جنبش زنان، همراه با واگرایی ملی، تمركز بر حقوق شهروندی در مقیاس جهانی و واقعیتیافتن پدیدهای قدرتمند بهنام امرِ جهانی است.
زمانی ارنست گلنر به موضوع توجهبرانگیزی درمورد ملیتخواهی اشارهكرد كه در وضعیت كنونی میتواند محرك طرح مباحثی مهم درمورد ملیتخواهی باشد. او در بحثی راجع به اخلاق ملیتخواهی، به دو نوع اخلاق افلاطونی و كانتی در دو وضع اجتماعی اشاره میكند كه یكی با جماعت در دورهی پیشا-مدرن و دیگری با جامعه در دورهی مدرن مشخص میشود. در اولی اخلاق ناشی از نظام هستی است و حكایت از موقعیت وظیفهی انسان در یك نظم ارگانیك دارد و در دومی اخلاق درمورد همهی انسانها عمومیت دارد و ناشی از ماهیت خرد و در انسان امری درونی است. گلنر میگوید اخلاق ناسیونالیسم نه متناسب است با جامعهی ارگانیك افلاطونی و نه متناسب است با جامعهی لیبرال جهانی كانتی. در این میان یك احساس رُمانتیك در میان این دو نوع اخلاق و گذار از یك جماعت به یك جامعه بهوجود میآید كه نه اخلاق ارگانیك افلاطونی را برمیتابد و نه عمومیت و جهانیشدن همهی انسانها را. ملیتخواهی از یكسو اخلاق و وظیفه را برحسب موقعیت نمیپذیرد، اما بههرحال موقعیت و ریشهای جدای از موقعیت و ریشهی همسایگان و دیگران برای خود قایل است و از سویی، در درون یك خودِ هویتیافته كه در مرز خاكی مشخصی وقوع مییابد، به اخلاقی عام و انسانی واحدی تكیه میكند (۱۹۹۵ Gellner.) شاید اگر گلنر زنده میبود و مسیر حوادث را در ساحت نظریه جای میداد، میتوانست بحث خود را درمورد ملیتخواهی و اخلاق متناسب با آن بهسمت اخلاق كانتی سوق دهد و عرصهای را برای بحث درمورد وضعیت پسا-ملیتخواهی بگشاید.
دکتر مسعود پدرام
پینوشتها:
- Anderson, Benedict, (۱۹۹۴) Imagined Communities. London: Verso
- Gellner, Ernest, (۱۹۸۳) Nations and Nationalism. Oxford: Basil Blackwell
- Gellner, Ernest, (۱۹۹۵) “Introduction”, in Nations of Nationalisms, Periwal, Sukumar, ed. London: Central European University Press
- Habermas, Jurgen, (۲۰۰۱) Postnational Constellation, Translated by Max Pensky. Cambridge: The MIT Press
- McNeill, William, (۱۹۸۶) Polyethnicity and National Unity in World History. Toronto: University of Toronto Press
- Smith, Anthony, (۲۰۰۰) Nationalism and Modernism, London: Rutledge
- Smith, D. Anthony, (۱۹۸۶) The Ethnic Origins of Nations. Oxford: Basil Blackwell
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست