جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ردپای آمریکا در پروژه طالبانیسم افغانستان


ردپای آمریکا در پروژه طالبانیسم افغانستان

فروپاشی افغانستان نزدیک تر از آنی است که جهان باور دارد قندهار در دست طالبان است یعنی تمام این شهر به جز یک مایل مربع در مرکز آن و اولین پست های ایست و بازرسی طالبان تقریبا در ۱۵ مایلی کابل قرار دارد دولت به شدت فاسد حامد کرزای فاقد قدرت است

فروپاشی افغانستان نزدیک تر از آنی است که جهان باور دارد. قندهار در دست طالبان است - یعنی تمام این شهر به جز یک مایل مربع در مرکز آن - و اولین پست های ایست و بازرسی طالبان تقریبا در ۱۵ مایلی کابل قرار دارد. دولت به شدت فاسد حامد کرزای فاقد قدرت است. اکنون رانندگان کامیونها و تریلی ها پروانه کار صادره توسط طالبان دارند. طالبان در مناطق دوردست برای خود دادگاه هم دارند.

سازمان صلیب سرخ جهانی هشدار داده است که اکنون در مناطق وسیعتری از افغانستان برای انجام عملیات بشردوستانه موانع شدید وجود دارد؛ یعنی بیش از ۴۰۰۰ نفر که دستکم یک سوم آنها غیرنظامی هستند، به‌علاوه نیروهای ناتو و ۳۰ تن از کارکنان سازمان های امدادی، در یازده ماه اخیر در این کشور کشته شده اند.

هم طالبان و هم دولت کرزای تعداد بیشتری از اسرای خود را اعدام می کنند. مقامات دولت افغانستان در ماه میلادی گذشته پنج نفر را به اتهام جرایم مختلف اعدام کردند. یکی از زندانیان که از اقوام دور کرزای بود و همان‌گونه که پیش بینی می شد، در مجازاتش تخفیف دادند. اکنون ۱۰۰ نفر دیگر در زندانهای دولت کابل در انتظار اجرای حکم اعدام هستند.

این کشور آن افغانستان و دموکراتیک، آرام، احیا شده و مراعات کننده حقوق زنان نیست که جهان بعد از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ وعده ایجادش را داد.

یکی از دست اندرکاران امور تجاری در کابل که نمی خواهد نامش برده شود می گوید:”هیچ‌کس نمی خواهد طالبان به قدرت بازگردند، اما مردم از دولت و پارلمان که به امنیت آنان اهمیت نمی دهند، متنفرند. دولت بی خاصیت است. با این همه آواره ای که به کابل سرازیر شده اند بیکاری در این شهر فراوان شده و البته آماری در این باره وجود ندارد.”

وی می افزاید: “بازار آزادی که به راه افتاده بسیاری از ما کسبه را به فاجعه مالی کشانده است. افغانستان فقط یک میدان جنگ ایدئولوژی، تریاک و فساد سیاسی شده است. اکنون این همه مراکز تجاری هستند که برای امور توسعه و بازسازی از نهادهای خارجی پول می گیرند، اما همان ابتدا ۳۰ الی ۵۰ درصد آن‌را به جیب می زنند و بعد پروژه را به شرکتهای زیرمجموعه می سپارند. آنها هم به همین ترتیب سهم خود را بر می دارند و در نهایت تنها ۱۰ درصد برای مردم افغانستان باقی می ماند.

افغانی هایی که برای سازمانهای خیریه و سازمان ملل کار می کنند، به کارفرمایان خود می گویند تحت فشارهای فزاینده ای قرار دارند تا به طالبان اطلاعات بدهند و برایشان خانه های امن تهیه کنند. در مناطق روستایی، کشاورزان در بیم از جانب هر دو طرف جنگ به سر می برند.

یکی از مدیران بسیار رده بالای یک سازمان غیردولتی در کابل، که او هم نمی خواهد نامش فاش شود، “می‌گوید، هم طالبان و هم پلیس مرتب روستاییان را تهدید می‌کنند. مثلا نیمه شب گروهی ۱۵ یا ۱۶ نفره از طالبان در خانه کدخدای روستا می روند و می گویند، غذا و سرپناه می خواهند.کدخدا هم به روستاییان می گوید به آنها غذا بدهند و بگذارند در مسجد بمانند. صبح روز بعد پلیس می آید و روستائیان را متهم به همکاری با طالبان می کند، افراد بی گناه را دستگیر می کند و تهدید می کند مانع رسیدن کمکهای بشر دوستانه به روستایشان شود.بعد خطر حمله هوایی توسط آمریکایی ها به آن روستا وجود دارد.”

در شهر غزنی، طالبان از ترس اینکه مبادا جاسوسان برای لودادن محل استقرار آنها از تلفن همراه استفاده کنند دستور دادند تمام تلفنهای همراه از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ۶ صبح خاموش شود. جنگ تلفن همراه شاید تنها مناقشه ای باشد که دولت افغانستان در آن بر طالبان برتری دارد.

پلیس وزارت کشور افغانستان به کمک آمریکایی ها اکنون می توان محل مبدا هر تماس تلفنی با تلفن همراه را شناسایی کند. حالا بار دیگر آمریکایی ها از لزوم تشکیل “تفنگچی های قبیله ای” برای مبارزه با طالبان سخن می گویند درست مثل کاری که در عراق کردند و همان کاری که مقامات پاکستانی تلاش کرده اند در سرحد شمالی انجام دهند. اما روسها لشکرهای قبیله ای افغانستان را در سالهای دهه ۸۰ میلادی خراب کردند و وقتی دو سال قبل آمریکایی ها سعی کردند این سیستم را تحت عنوان نیروی پلیس کمکی احیا کنند، کار به شکست مفتضحانه ای ختم شد.

افراد شهربانی جدید التاسیس دیگر سرکار نرفتند، اسلحه های سازمانی را دزدیدند و در خدمت جنگ سالاران غیردولتی درآمدند.یکی دیگر از مقامات سازمانهای غیردولتی با ناامیدی می گوید:”اکنون، هربار که یک سفیر غربی جدید به کابل می رسد، مقامات دولتی بر سرش می ریزند و می گویند تشکیل گروههای تفنگچی محلی فکر خوبی است، بیائید این کار را انجام دهیم. اما این کار مشکل را حل نمی کند. این کشور در معرض خطر راهزنان و بی رحمی طالبان و حملات هوایی قرار دارد که افغانی ها را بسیار خشمگین کرده است.”

جامعه بین المللی باید قلب واقعیت و توجیهات را متوقف کند و به فکر کاری اساسی باشد که می بایست چهار پنج سال پیش صورت می گرفت.”

معنی این حرف برای غربی هایی که سالها در کابل زندگی کرده اند ساده است. آیا واقعا افغانی ها آرزوی “دمکراسی” را دارند؟ آیا ایجاد یک حکومت فدرالی قوی در افغانستان ممکن است؟ آیا جامعه بین المللی آماده است تا با جنگ سالاران و سرکرده های تهیه و قاچاق مواد مخدر که در داخل خود دولت کرزای هستند مبارزه کند؟

و مهم تر از همه اینکه: آیا واقعا هدف از توسعه امن سازی این کشور است؟ آمریکایی ها در افغانستان یک ضرب المثل دارند که می گوید:”هرجا که آسفالت تمام شود، طالبان شروع می شود.” اما این واقعیت ندارد. طالبان در همان جاده هایی نوساز هم پستهای ایست و بازرسی علم کرده اند.

وزیر دفاع افغانستان که گرایشاتش مورد تردید است، ۶۵ هزار نیرو در اختیار دارد. او می گوید برای کنترل افغانستان ۵۰۰ هزار نفر لازم دارد. شوروی با اینکه ۱۰۰ هزار نیرو در افغانستان داشت، باز نتوانست با پشتیبانی ۱۵۰ هزار سرباز افغانی این کشور را مهار کند.

همزمان که باراک اوباما خود را آماده می کند تا ۷۰۰۰ سرباز آمریکایی را به گودال افغانستان اعزام کند، اسپانیایی ها و ایتالیایی ها از خروج نیروهایشان از این کشور حرف می زنند و نروژی ها هم ممکن است به زودی ۵۰۰ نیروی خود را از منطقه ای در شمال هرات فرابخوانند. رهبران غربی مکررا می گویند آموزش تعداد بیشتری از افاغنه برای جنگ در ارتش این کشور “کلید” پیروزی است. اما این همان “کلید”ی است که روسها آن‌را امتحان کردند اما به قفل افغانستان نخورد.

“ما” (غرب) در حال پیروزی در افغانستان نیستیم. حرف له کردن طالبان مثل همیشه خیالی واهی است. درواقع، وقتی رئیس جمهور افغانستان تلاش می کند با ملا محمد عمر مذاکره کند که یکی از اهداف آمریکا در جنگ ضعیف الحالش در افغانستان است آدم می فهمد که اوضاع این کشور از چه قرار است. تازه ملامحمد عمر هم نخواست با کرزای مذاکره کند.

جدا سازی خاک افغانستان گزینه ای است که کسی نمی خواهد راجع به آن بحث و گفتگو کند. یعنی دادن قسمت جنوبی افغانستان به طالبان و نگهداشتن بقیه خاک این کشور. اما این کار بحران دیگری را آغاز خواهد کرد که دامن پاکستان را هم خواهد گرفت، چرا که پشتونها، که اکثر طالبان را تشکیل می دهند، در آن صورت تمام خاک مناطقی را طلب خواهند کرد که خودشان “پشتونستان” می نامند.

آن هم شامل اکثر مناطق قبایلی پاکستان می شود.

چنین کاری همچنین مستلزم تکرار “بازی عظیم” و کشیدن دوباره مرزها در جنوب غربی آسیا خواهد بود. تاریخ نشان داده است که کشیدن دوباره مرزها همیشه با خونریزی های بزرگی همراه بوده است.

رابرت فیسک

ترجمه: جمشید سلمانیان



همچنین مشاهده کنید