جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ویژگی های افول یك امپراتوری


كرك پاترك در مقاله «ویژگی های افول یك امپراتوری» در یك تحقیق علمی و تاریخی جالب دلایل فروپاشی امپراتوری های سابق را بررسی كرده است

در همین راستا وی روند امپراتوری آمریكا را نیز آنتروپیك و رو به افول می داند. وی در انتهای مقاله به تحقیقات جرد دایموند اشاره می كند كه معتقد است؛ آمریكا می تواند از «تجربه محتوم» امپراتوری های گذشته بهره گیرد و راه افول و سقوط را طی نكند. ولی نویسنده مقاله برخلاف دایموند بر این باور است كه آمریكا با پارادوكسی رودررو است كه نمی تواند راه افول را نپیماید. دلیل وی این است كه آمریكا دارای ۵ ارزش بسیار بنیادی است كه باعث عینیت یافتن آمریكا است، ولی از آن به بعد باعث افول آن خواهد شد و این درحالی است كه مردم آمریكا حاضر به از دست دادن آن ارزش ها نیستند. این پنج ارزش عبارتند از: سرمایه داری، فردگرایی، ملی گرایی، عشق به تكنولوژی و انسان گرایی به مفهوم سلطه بر طبیعت. تنها یك دهه پس از مطرح شدن ایالات متحده به صورت یك امپراتوری جهانی و پذیرفته شدن آن توسط شرق و غرب و حتی سخن گفتن صریح در مورد این امپراتوری، نشانه های مختلفی از ناتوانی آن در ادامه حیاتش به چشم می خورد. حال به جرأت می توان در مورد فروپاشی آن به تأمل و بحث پرداخت.البته شكی نیست كه محافظه كاران جدید كه این روزها در واشینگتن به قدرت رسیده اند و تاكنون با خوشحالی از حكومت بلامنازع آمریكا پس از فروپاشی شوروی سخن گفته اند، از پذیرفتن افول و سقوط این امپراتوری سر باز زنند. همان طور كه چشم خود را بر حقایق موجود در عراق، گوانتانامو و ابوغریب بسته اند. ولی به اعتقاد من لازم است كه روند رو به افول سیستم ایالات متحده به طور جدی بررسی شود. روندی كه نه تنها در نهایت باعث سقوط امپراتوری جهانی آن خواهد شد بلكه در داخل این كشور نیز تغییرات چشمگیری به وجود خواهد آورد.حقیقت این است كه تمامی امپراتوری ها روزی سقوط خواهند كرد: سومری ها، بابلی ها، نینوا، آشور، ایران، مقدونیه، یونان، كارتاژ، روم، مالی، سونغای، مغول، خمر، اینكا، آزتك، اسپانیا، هلند، عثمانی، اتریش، فرانسه، بریتانیا و شوروی. خودتان هم می توانید به این فهرست چند نام دیگر نیز بیفزایید ولی واقعیت این است كه تمام آنها بالاخره سقوط كردند و بیشترشان تنها در طول چند صد سال. دلایل سقوط آنها هم در واقع چندان پیچیده نیست. هر امپراتوری متشكل از یك سیستم حكومتی است كه بنابر طبیعت ساختاری خود ناگزیر از تكرار اشتباهات پیشین است و بی اختیار به دلیل گستردگی، پیچیدگی، دسترسی نداشتن به تمام قلمرو، اختلاف طبقاتی، همسان نبودن اجزا، سلطه جویی، طبقه بندی اركان قدرت و نابرابری از كار بازخواهد ایستاد. در تحقیقات خودم در مورد تاریخ امپراتوری ها چهار دلیل اصلی برای توضیح علل سقوط آنها یافته ام.جرد دایموند(Jared Diamond) نیز در كتاب جدیدش با عنوان سقوط(Collapse) فهرستی از دلایل سقوط سیستم های اجتماعی را برشمرده كه تا حدی با دلایل من همخوانی دارد. هر چند كه وی در مورد سیستم های اجتماعی سخن می گوید و نه امپراتوری ها به طور اخص- اجازه دهید این دلایل را در اینجا در ارتباط با امپراتوری آمریكا برشمرم:

۱- تخریب منابع طبیعی: اغلب امپراتوری ها پس از به كارگیری بی رویه زمین و منابع آب كه برای ادامه وجودشان حیاتی بود از بین رفتند. دلیل این تخریب ها اغلب چیزی جز كشت و زرع بی رویه نبوده است. امپراتوری ما نیز از این امر مستثنا نیست، هر چند كه ابعاد وخیم و عوارض حمله ما به طبیعت هنوز آشكار نشده است. دانشمندان بر این عقیده اند كه تمامی شاخص های اكولوژیك مهم در حال افول هستند و این روندی است كه طی چند دهه گذشته نیز ادامه داشته است: فرسایش لایه های قابل كشت و زرع خاك، ماهیگیری بی رویه، از بین رفتن جنگل ها، كاهش منابع آب جاری و زیرزمینی، آلودگی های آب و خاك و هوا و غذا، شورشدن خاك ها، افزایش جمعیت، مصرف بی رویه، كاهش ذخایر نفت و مواد معدنی، پیدایش بیماری های جدید و احیای بیماری های قدیمی، شرایط اقلیمی نامناسب، ذوب یخ های قطبی و افزایش سطح آب های آزاد، انقراض انواع و استفاده بیش از اندازه انسان از ظرفیت فتوسنتتیك كره زمین. در این رابطه ای.او.ویلسون زیست شناس دانشگاه هاروارد پس از مطالعات دقیق بر تأثیرات حیات انسان بر كره زمین می گوید: «رد پای انسان بر كره زمین بسیار بیشتر از حدی است كه این سیاره قابلیت تحمل آن را داشته باشد و هر روز نیز بر تأثیرات مخرب حیات ما بر آن افزوده می شود.» یكی از طرح های مطالعاتی وزارت دفاع آمریكا در سال گذشته «تغییر ناگهانی اقلیم» را در دهه آینده محتمل دانسته و نتیجه آن را كاهش «فاجعه آمیز» منابع آب و انرژی، «درگیری و خرابی های» گسترده، وقوع جنگ هایی كه صرفاً جهت «تضمین بقا» صورت می گیرد و «كاهش قابل توجهی» در توانایی كره زمین برای تحمل جمعیت كنونی برآورد كرده است. بدون شك شاید بتوان پایان امپراتوری كنونی را پایان تمدن به حساب آورد.

۲- افول اقتصادی: امپراتوری ها همواره متكی بر استفاده بیش از حد از منابع بوده اند، منابعی كه معمولاً از مستعمره هایی بسیار دورتر از مركز آنها تأمین می شدند و در نهایت هنگامی كه به دلیل كمبود منابع دسترسی به آنها جز توسط شمار اندكی امكان پذیر نبود، سقوط می كردند. این دقیقاً همان راهی است كه ما می پیماییم- برای نمونه پیش بینی می شود كه حداكثر میزان بهره برداری از منابع نفتی در یكی دو سال آینده رخ دهد - و سیستم اقتصادی ما مبتنی بر مصرف تولیدات دیگر ملت های جهان است (تولیدات داخلی آمریكا تنها ۱۳درصد تولید ناخالص آن را تشكیل می دهند). در حال حاضر كسری تراز تجاری ما با دیگر كشورهای جهان به ۶۳۰ میلیارد دلار می رسد. (این رقم از سال ۱۹۹۳ تاكنون یك جهش باورنكردنی ۵۰۰ میلیارد دلاری داشته كه ۱۸۰میلیارد دلار آن پس از به روی كار آمدن جورج بوش بوده است) و برای پرداخت این هزینه باید هر روز حدود یك میلیارد دلار از دیگر كشورهای جهان به آمریكا وارد شود. این درحالی است كه میزان درآمد آمریكا در سال گذشته از دیگر كشورهای جهان به نصف كاهش یافت. برطرف ساختن این كسری ممكن نیست. بخصوص وقتی كه متوجه می شویم این كار بدون حمایت یك امپراتوری جهانی دیگر یعنی چین امكان پذیر نیست، آن هم از طریق ۸۳ میلیارد دلار وام به خزانه آمریكا.به همه اینها سیستم اقتصادی را اضافه كنیم كه با حدود ۵۰۰ میلیارد دلار كسری بودجه فدرال دست و پنجه نرم می كند. كل بدهی ملی آمریكا در پاییز گذشته چیزی حدود ۷۰۴ تریلیون دلار بوده است. همچنین نباید فشار نیروهای نظامی كشور با حداقل هزینه سالانه ۵۳۰ میلیارد دلار را از نظر دور داشت كه تازه این مبلغ شامل هزینه عملیات اطلاعاتی نظامی نمی شود، چرا كه از این هزینه ها هیچ گونه اطلاعی در دست نیست. دیگران نیز معتقدند كه جبران این كسری ها ممكن نیست و به همین دلیل است كه دلار در سراسر دنیا ارزش خود را از دست داده است دلار از سال ۲۰۰۰ تاكنون نسبت به یورو ۳۰درصد كاهش ارزش داشته است و جهانیان اطمینان خود برای سرمایه گذاری در آمریكا را از دست داده اند. من روزی را پیش بینی می كنم كه دلار آن قدر ارزش خود را از دست بدهد كه كشورهای صاحب نفت دیگر با این واحد پولی فعالیت نكرده و یورو را جایگزین آن كنند و همچنین چین نرخ یوان در برابر دلار را شناور سازد كه در این صورت آمریكا به كشوری ورشكسته تبدیل خواهد شد و كنترل حیات اقتصادی در داخل و حتی بیشتر در خارج خاك خود را از دست خواهد داد.

۳- گستردگی نظامی بیش از حد: از آنجا كه امپراتوری ها بنابر طبیعت شان استعمارگر هستند، همواره مجبورند قدرت نظامی شان را آن قدر افزایش دهند تا از آن در برابر مستعمره هایی كه با آنها همكاری نمی كنند استفاده كنند. این روند تا جایی پیش می رود كه خطوط ارتباطی ضعیف شوند، نیروهای نظامی غیرقابل اطمینان شوند و ملت های تحت سلطه به مقاومت و در نهایت شورش دست بزنند. امپراتوری آمریكا كه مدت ها پیش از روی كار آمدن بوش پسر، گسترش خود را آغاز كرده بود، هم اكنون ۴۴۶ هزار نیروی نظامی فعال و ۷۲۵ پایگاه در حداقل ۳۸ كشور جهان (این میزان رسمی است، از تعداد نیروهای مخفی آمریكا در كشورهای دیگر مسلماً اطلاعاتی در دست نیست.) داشته و علاوه بر آن در ۱۵۳ كشور در تمام قاره ها به جز قطب جنوب حضور نظامی رسمی دارد و همچنین تقریباً دوازده ناو هواپیمابر در تمام اقیانوس های جهان. حال با توجه به این حقیقت كه ایالات متحده تنها ۵درصد از جمعیت جهان را به خود اختصاص داده است، می توان به گستردگی نظامی بیش از حد این امپراتوری پی برد و هم اكنون بوش «جنگ علیه تروریسم» را به جای جنگ علیه القاعده كه راه حل قابل دسترس تری بود اعلام كرده است. تاكنون هزینه شبكه نظامی آمریكا فرونپاشیده، ولی همان طور كه تجربه عراق نشان داد نیروی نظامی ما نتوانسته ملل دیگر را مجبور به اطاعت از ما و حفظ منابع مورد نیازمان سازد و همین طور كه احساسات ضدآمریكایی در حال گسترش و وخیم ترشدن در كشورهای مسلمان، بخش وسیعی از اروپا و آسیا است و كشورهای زیادی هم از قبول «اصلاحات ساختاری» پیشنهادی سازمان های جهانی ما به رهبری صندوق بین المللی پول سر باز می زنند، می توان انتظار داشت كه اجزای امپراتوری ما شروع به مقاومت علیه آمریكا كنند و حتی اگر نیاز باشد از توان نظامی استفاده كنند. این درحالی است كه به رغم امیدهای پنتاگون برای توانایی در درگیرشدن در دو جنگ همزمان متوجه شده ایم كه حتی توانایی انجام یك جنگ را نیز به خوبی نداریم.

۴- نارضایتی و اغتشاش داخلی: امپراتوری های سنتی معمولاً همان طور كه در برابر حملات خارجی قرار دارند، ممكن است مورد نارضایتی و خشم داخلی نیز واقع شوند. البته میزان نارضایتی داخلی در آمریكا هنوز به نقطه شورش و ناآرامی نرسیده است كه دلیل آن هم چیزی جز افزایش ترسی به نام ترس از امنیت كشور به علاوه تركیب منحصر به فردی از مذهب، انواع سرگرمی، ورزش، تلویزیون، بازی های اینترنتی، مصرف گرایی، مواد مخدر و مشروبات الكلی نیست. تركیبی كه به طور موثری باعث فرورفتن عامه مردم در رخوت شده است. ولی تاكتیك های به كار گرفته شده توسط بوش پسر، نشان از ترس دولت وی از بروز خشونت خانگی است تا حدی كه برای جلوگیری از آن از یك سو بدنه گروه های حمایت از محیط زیست، حقوق شهروندی و گروه های پیشرو را نادیده گرفته است و همزمان از سوی دیگر حاضر به رشوه دادن به سران این گروه ها برای خواباندن سروصدای آنها است. مردم آمریكا متشكل از افرادی هستند كه بنابر آمارگیری بنیاد گالوپ در سال ۲۰۰۴ ، ۶۱ درصدشان معتقد بودند كه «مذهب تمامی یا بیشتر مشكلات دنیای امروز را پاسخگو خواهد بود.» طبق آمار مشترك سی ان ان و تایم در سال ۲۰۰۲ ، ۵۹ درصد از آنها اعتقاد به نزدیك بودن آخرالزمان طبق پیش بینی كتاب مقدس دارند و هرگونه تهدید یا فاجعه ای را نشانه اراده خداوند می دانند. در عین حال نیز نمی توان پذیرفت كه چنین جامعه ای كه اركان اصلی آن اعم از احزاب سیاسی، استادان دانشگاه، شركت ها، دلال ها، حسابداران و دولت تا این حد فاسد بوده و متكی بر سیستمی است كه در آن نابرابری در تصاحب درآمد و اموال تا حد غیرقابل تحملی افزایش یافته است، بتواند مدت طولانی این چنین دوام آورد. فزایندگی گفتارهایی مبنی بر جدایی طلبی پس از انتخابات نوامبر ۲۰۰۴ كه برخی از آنها آن قدر جدی بود كه در بیشتر ایالت های طرفدار دموكرات ها انجمن هایی به همین منظور تشكیل شد، نشان دهنده این واقعیت است كه حداقل اقلیتی از مردم آمریكا به «تغییر یا براندازی» رژیم حكومتی فكر می كنند كه آن را در تضاد اساسی با خود می بینند. به عقیده من چهار دلیل اصلی یادشده، برای سقوط امپراتوری ها را می توان بدون شك به امپراتوری حاضر آمریكا نیز تعمیم داد. همچنین فكر می كنم كه تركیب همه یا چند تا از آنها در ۱۵ سال آینده یا چیزی در همین حدود باعث سقوط آن خواهد شد. جرد دایموند در آخرین كتاب خود كه در آن به راه های سقوط فروپاشی جوامع اشاره كرده، گفته است كه جامعه آمریكا یا به طور كلی تر تمدن صنعتی پس از آگاهی از خطرات موجود در راه در پیش گرفته شده كنونی می تواند از شكست های گذشتگان درس گرفته و دچار آینده محتوم آنها نشود. ولی به نظر من این اتفاق هرگز نخواهد افتاد و دلیل آن را حتماً خود جرد دایموند هم می داند. همان طور كه در تحلیل جامعه نوردیك در گرینلند كه در اواخر قرن ۱۵ میلادی سقوط كرد می گوید: «ارزش هایی كه مردم تحت شرایط نامناسب شدیداً در حفظ آنها تعصب دارند، همان ارزش هایی است كه بیشتر باعث بزرگ ترین پیروزی های آنها در برابر دشمنانشان شده است.» اگر این گفته وی را درست فرض كنیم، همان طور كه مثال هایی كه وی آورده صحت این گفته ها را ثابت می كند، می توانیم ارزش هایی كه باعث پیروزی آمریكا در گذشته شده و ما اكنون به هر قیمتی حاضر به حفظ آنها هستیم را برشمریم. این ارزش ها عبارتند از: الف- سرمایه داری ب- فردگرایی ج- ملی گرایی د- عشق به تكنولوژی ه- انسان گرایی (به مفهوم سلطه جویی انسان بر طبیعت اطرافش.) به جرأت می توان گفت كه دست كشیدن از این ارزش ها، هر چقدر هم خطر پیش روی مان جدی و مخرب باشد، برای جامعه ما ممكن نیست و از این رو جلوگیری از فروپاشی امپراتوری ناممكن خواهد بود.