چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
ایران هزار جزیره
تلویزیون یک گزارش مستند از جزیره قشم منتشر کرد. کارشناس برنامه در باب ساختار زمین شناسی جزیره سخن میگفت و اینکه این جزیره جطور از یک پوسته سطحی بهرهمند است که بسیار سخت است، اما لایههای زیرین آن به هیچ روی استحکام پوسته را ندارند. او نشان میداد که چطور در بخشهایی از جزیره، پوسته همچنان باقی است اما لایههای زیرین را آب به تدریج میشوید و از میان برمیدارد.
سریال مرد هزار چهره تصویری شبیه ساختار زمین شناسی جزیره قشم از جامعه ایرانی عرضه کرد.
جامعه ایرانی از فقدان امنیت به نحو عمیقی رنج میبرد. هیچ کس به آنچه دارد و موقعیتی که احراز کرده مطمئن نیست. در چنین شرایطی، برای هرکس، تطمیع، زور و حیله، ابزارهای مهم و کارآمد برای تثبیت نسبی موقعیت فعلی، و ارتقاء مستمر آن است. در چنین شرایطی آنچه در بدو امر از صحنه بیرون میرود، کارآمدی و اصالت است.
این وضعیت یک ساختار دوگانه به هر یک از ما بخشیده است: محیط در بدو امر، سوژه را تحت فشار شدید قرار میدهد. به هیچ روی او را جدی نمیگیرد. هر کنش او را به سخره میگیرد. او در رنج تجربه هیچ کس بودن زندگی را سپری میکند. زیرزمین و بایگانی اداره ثبت شیراز را به خاطر آورید و کارمند دون پایهای را که برای دستشویی رفتناش مرخصی میگیرد از کسانی که هیچ گاه او را نمیبینند و از وجودش خبر ندارند.
ساختار رقابتی هر فضای خاص تنفس را در میان قلیلی توزیع کرده است و دیگران به ندرت ممکن است سهمی تازه از تنفس در فضای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به دست آورند.
اما فضا بی حساب و کتابتر و تعین نایافتهتر از آن است که آنکس که دیده نمیشود، در قفس تنگ دیده نشدگی باقی بماند. تنها یک تصادف ساده، ممکن است یکباره شما را از زیرزمین بایگانی یک اداره ثبت محلی، به اوج شهرت و محبوبیت برساند. به محض آنکه تصادفاً از تجربه آن شخصیت وانموده شده بهرهمند میشویم، دکهها و منابع گوناگون ثروت و قدرت و سرمایههای سنگین حیله و زور به کار میافتند تا در گوشهای از سفره این وجه وانموده بنشینند و از نان بادآورده امروز خود محروم نشوند. شما را باد میکنند تا با معرکهای که به راه میاندازند، چیزی نصیب خود کنند.
شصت چی علط میکند در آن زیرزمین نمور و آشفته، دعوی وجود کند، دکتر جندقی نیز در اوج محبوبیت و وجاهت غلط میکند که خود وانموده و ثانوی خود را انکار کند.
سوژه اینچنین در یک فضای دوگانه قرار میگیرد. بسیاری از ما در این جامعه کم و بیش در دوگانه مسعود شصت چی و دکتر جندقی زندگی میکنیم. در ترتیبات اولیه یک موجود ضعیف و معلول و شکسته و لنگ هستیم، اما به حسب تصادفاتی در این جامعه یک شخصیت وانموده نیز پیدا کردهایم. از ضعف مفرط دوران شصت چی بودنمان، به قدرت وانموده و غیر واقعی دکتر جندقیمان پناه میبریم. اما گاه نیز از بی بنیادی این وجه وانموده، به همان دوران کنج و نمور شصت چی بودنمان پناه میآوریم.
البته در این رفت و بازگشتهای طاقت فرسا، کم و بیش استعدادهای فردیمان نیز که در آن زیرزمین مهجوریت و سرکوب نادیده گرفته شده بود، شکوفا میشود. یکباره میفهمیم که فریاد هم میتوانیم بزنیم.
البته نه فریادی متعارف، فریادی که اگر برآید، شیشهها به لرزه درمیآیند.
این ساختار دوگانه، علاوه بر سوژه در سطح عام نیز مشاهده میشود. ما ایرانیان تصویری رسانهای شده از خویش داریم، و التبه تصویری در زیر دارد، آنچه در بالاستی.به هر یک از فضاهای جامعه امروزی سر بزنید، با این دوگانگی ویرانگر مواجهید. به هیات علمی و اساتید دانشگاه، به جامعه پزشکان، به هنرمندان، به مراجع قدرت و بازتولید نظم و امنیت، به مراجع بازتولید ارزشهای اخلاقی و معنوی و ....
یک جامعه هزار جزیرهایم با مشخصات جزیره قشم.
هنگامی که آن پزشک حقه باز، با فریادی حماسی و با طنینی وطن پرستانه، دکتر جندقی را فرامیخواند تا از بازگشت به همان کنج شصت چی بودنش منصرف شود و دکتر جندقی باقی بماند، از همین دوگانه در سطح کلان نیز سخن میگفت.
سریال مرد هزار چهره اما، دفاعیهای از موقعیت هنرمند نیز بود. مسعود شصت چی پیش روی دوربین تلویزیون گریست و این صحنه به کلی هنرمند را از نقشی که در یک طنز اختیار کرده بود، بیرون آورد.
این مهران مدیری بود که میگریست.
او در هر یک از مجموعههای پربیننده خود، به یک یا چند مرجع قدرت باج میدهد و از این جهت هدف نقدهای تند و تیز قرار میگیرد. به عنوان هنرمندی که تردیدی در استعدادهای منحصر به فرد او در تولید طنز نیست، با سریال مرد هزار چهره، از کنج انزوای خود به در آمده است، تا منصفانه منتقد خود را به ملاحظه همه چیز در پیرامونش بنشاند منجمله تماشای خودش.
آنگاه در شرافت هر منتقدی باید تردید کرد اگر همراه او در صحنه آخر دادگاه بر روز و روزگار خویش نگریسته باشد.
مدیری نشان داد که در این دوگانهای که همه در آن زیست میکنند، مدیری نیز یک وجه شبیه به دکتر جندقی یافته است که بر سر سفره نام وانمودهاش مراجع قدرتی نشستهاند. چرا همه از مدیری میخواهند که یکسره صفا و درستی و صداقت باشد. چرا همه کاستیهای خود را از او انتظار دارند؟
هنرمندی در استانداردهای مدیری اگر از همین امکانها برای تولید هنری خود بهره نبرد، چه کند؟
او در صحنه آخر گریست و از همه ما خواست تا ما نیز هر یک به سهم خود و بابت باجی که برای بقاء میپر ازیم و لگدی که به ارزشهای اجتماعی و هنجارهای جمعی میزنیم و پایی که هر یک بر شانههای دیگری داریم اشکی بریزیم.
نویسنده : محمدجواد غلامرضا کاشی
زاویه دید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست