جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
پیام دهکردی, ستاره ایی که از فقر آمد
شنیدن قصههای واقعی و خاطرهها، همیشه جذابیت دارد. امروزه ما در عالم هنر و فرهنگ، چهرهها و سوپراستارهایی را میبینیم که همه، آنها را میشناسند، اما شاید گاهی، ندانیم که از کجا آمدهاند و این راه طولانی را، با چه سختیهایی طی کردهاند. از این به بعد و در همین جایی که توقف کردهاید، ماجرای واقعی ستارگان و موفقهای عالم هنر را که از فقر آمدهاند، از شرایط خیلی سخت، برایتان نقل خواهیم کرد؛ ماجراهایی که شنیدن دارد و شما را به حیرت خواهد انداخت. با ما بیاید به سرزمین داستانهای واقعی چهرهها.
● از بچگی کار میکردم
از همان روزهای بچگی که در شهرکرد زندگی میکردم، با همان بافت و فضای سنتی آن روزهای شهرکرد، تابستانهای من اینطور گذشت که پدرم فرفره درست میکرد و من با یک صندوق آدامس و شانسی مجبور بودم در کوچه بچرخم و اجناسم را بفروشم یا در ساندویچی پسرعمهام کار کنم. کار کردن روی زمین کشاورزی داییها و شوهر عمههایم و باغداری هم جزو اتفاقات آن روزگار بود تا اینکه بزرگ شدم و به اراک آمدم و شدم دانشجوی تئاتر، بعد از آن زندگی سختتر هم شد.
● پول کرایه نداشتم
یادم میآید که در اصفهان شاگرد مرحوم ابراهیم کریمی بودم، همزمان در اراک دانشجوی تئاتر هم بودم و در تهران هم شاگرد استاد سمندریان، خب تامین مخارج این کلاسها و هزینه دانشجویی کار سادهای نبود. آن مبلغ پولی هم که خانوادهام میفرستادند جوابگوی این هزینهها نبود. بیشتر وقتها برای رفت و آمد مجبور میشدم حتی در زمستان تا نیمههای شب کنار خیابان بایستم تا بتوانم با کمترین هزینه رفت و آمد کنم. یک شب که بعد از کلاس مرحوم کریمی میخواستم از اصفهان به اراک بروم تا ساعت ۳ نیمهشب در سرمای زمستان ماندم.
● آنقدر پیاده میرفتم که پینههای پایم هنوز هست
در کل باید با ماهی ۱۱ هزار تومان اموراتم را میگذراندم که ۹هزار تومان آن بابت اجاره خانه میرفت و ۲هزار تومان میماند که باید سویا و پیاز و گاهی نان میخریدم، تازه هزینه حمام عمومی هم بود. برای همین دیگر پولی برای رفت و آمد نمیماند. چیزی حدود یک ترم بود که من حتی نمیتوانستم سوار اتوبوس هم بشوم و از بس پیاده رفته بودم که هنوز پینههای آن روزها برایم به یادگار مانده.
● روزهای مسافرکشی
بعد از اینکه تصمیم به ازدواج گرفتم کلی با پدر کلنجار رفتم که مخارج مراسم عروسی را به خودم بدهد تا بتوانم کاری با آن انجام بدهم. به سختی توانستم پدر را راضی کنم یکی، دو میلیونی را که میخواست خرج عروسی کند بگیرم و با کلی قرض و قوله یک پیکان مدل ۶۲ قهوهای رنگ که نمره خرمآباد هم بود، خریدم. به نوعی همشهری خودم بود؛ خلاصه با همان تاکسی مشغول مسافرکشی شدم.
● شبهای خوابیدن در پارک ملت
در مقطعی از زندگی به چنان بیپولی خوردم که هر کاری میکردم درست نمیشد. شرایط واقعا بدی بود، این مربوط به قبل از داستان مسافرکشی است. من در تهران مانده بودم، نه دوستی و نه آشنایی و نه پولی. پاییز هم بود و چارهای نداشتم جز اینکه شبها در پارک ملت بخوابم. من چند شبی آنجا بودم و زیر مجسمه عطار میخوابیدم، خب هر روز هم باید به مادرم گزارش میدادم که کجا هستم و چه کار میکنم! برای آنکه مادرم نگران نشود به او میگفتم که جایم خوب است و در هتل عطار اتاق دارم!
● یک عشق بیپایان؛ یک عشق سوزان
عشق بیپایان من به رؤیاهایم، به بازیگری و به تئاتر باعث میشد از پس همه آن روزها بر بیایم. تنها رؤیای من آن روزها این بود که بتوانم وارد ساختمان تئاتر شهر شوم، بازی کردن در سالنهای آن برایم یک آرزو بود. این جمله را هنوز و همیشه وقتی خستگی باعث میشود که در تمرینهایم کمکاری کنم، با خودم تکرار میکنم و میگویم دهکردی، فراموش نکن که روزی آرزو داشتی ساختمان تئاترشهر را ببینی!
● سختیهایی که مرا ساختند
در رکاب و روی بوفههای اتوبوسها نشستن یا با کامیون در مسیر اصفهان- اراک رفت و آمد کردن، سویا پلوهایی که آن موقع میپختم و بین بچههای دانشکده به همین معروف شده بودم... اینها همه سرمایههای زندگی من هستند، نمیشود فراموششان کرد و به سادگی از کنارشان گذشت. آن نقصها، آن نبودها، آن نداشتنها اگر بود امروز من به چیزی که میخواستم نمیرسیدم و این اتفاقی که میخواستم در زندگی من رخ نمیداد.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات عراق مجلس شورای اسلامی حسن روحانی دولت سیزدهم حجاب دولت نیکا شاکرمی چین رهبر انقلاب مجلس شهید مطهری
ایران هواشناسی تهران یسنا سیل هلال احمر آتش سوزی روز معلم قوه قضاییه معلم پلیس شهرداری تهران
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا بازار خودرو حقوق بازنشستگان طلا قیمت دلار خودرو بانک مرکزی ایران خودرو ارز سایپا
موسیقی عمو پورنگ تلویزیون سریال لیلا بلوکات ساواک عفاف و حجاب سینمای ایران تبلیغات مسعود اسکویی سینما تئاتر
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال آتیلا حجازی علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال تراکتور لیگ برتر جواد نکونام لیگ برتر ایران رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا
هوش مصنوعی ناسا اپل گوگل اینستاگرام عکاسی تلفن همراه کولر
خواب فشار خون کبد چرب