یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شخصیت و شخصیت پردازی در داستان


شخصیت و شخصیت پردازی در داستان

شخصیت پردازی با آوردن و معرفی شخصیت در داستان کامل نمی شود بلکه نویسنده باید شخصیت را از آغاز داستان تا پایان به آگاهی و شناختی تازه برساند شخصیت باید در پایان داستان با شخصیت آغاز آن تفاوت داشته باشد, زیرا تجربه ای را گذرانده است و پس از این تجربه باید به نوعی بینش و شناخت دست یافته باشد

● شخصیت و داستان

شخصیت پردازی با آوردن و معرفی شخصیت در داستان کامل نمی شود بلکه نویسنده باید شخصیت را از آغاز داستان تا پایان به آگاهی و شناختی تازه برساند. شخصیت باید در پایان داستان با شخصیت آغاز آن تفاوت داشته باشد، زیرا تجربه ای را گذرانده است و پس از این تجربه باید به نوعی بینش و شناخت دست یافته باشد. شخصیت داستانی موقع ورود به داستان از خود هویتی مشخص نشان نمی دهد با پیشرفت داستان شخصیت در حوادث شرکت می کند و در طول زمان دگرگون می شود. فرد با پیشرفت قصه از دودلی ها، نقیضه بافی ها، رنگ به رنگ شدنها، ابهام و تیرگی نجات می یابد و به صورت فردی که هویت خود را به عنوان موجودی بی نظیر یافته است و موقعیتش روشن و انتخاب شده است، در می آید.

شخصیت با مجموعه ای از درون نگری ها و ادراکات ظریف و تدریجی عمق پیدا می کند و این عمق با گسترش ادراک اولیه وی ایجاد می شود. این ادراک هم از درون (از طریق افکار، عواطف و عقاید باطن شخصیت) گسترش می یابد و هم از بیرون (از طریق تاثیر حوادث بیرونی) که البته گاهی این دو نوع گسترش ادارک همزمان و گاهی به طور متناوب اتفاق می افتد. شخصیت هنگامی کم کم عمق پیدا می کند که حوادث بیرونی وی را در راه رسیدن به امیالش تحت فشار بگذارند و نیز وقتی که شخصیت مجبور شود تمایلات اولیه اش را تبدیل کند.

خوانندگان همگی از نویسنده می خواهند که تغییر شخصیت ها را نشان دهد. برای اثبات تغییر شخصیت باید نشان داد که چگونه زندگی شخصیت تحت تاثیر چیزی قرار گرفته است. برای تحقق این امر باید

۱) به شخصیت ضربه ای روحی وارد شود و به خطایش پی ببرد.

۲) میل شدیدی به تغییر پیدا کند.

۳) با کارهایش ثابت کند که تغییر کرده است.

در تغییر شخصیت باید تغییر پذیرفتنی و باور کردنی باشد. شخصیت بد، برای رفتارهای خود دلایل قانع کننده بسیاری چون فقر، مشکل روانی، حس انتقام، بیکاری، و... دارد و اعمالش در سایه انگیزه هایش قابل توجیه است. اما شخصیتی که تنها به فکر نیکوکاری است و دلیل قانع کننده ای برای این کار خود ندارد، اعمالش به نظر خواننده مسخره و باورنکردنی می آید. تغییرات اساسی در شخصیت های داستانی به ندرت ناگهان اتفاق می افتند. در داستان کوتاه تغییر شخصیت خیلی به ندرت اتفاق می افتد و اگر هم بیفتد، تغییری ناچیز است که زمینه آن باید به خوبی فراهم شده باشد. کم بودن فضای داستان کوتاه و محدودیت آن باعث می شود که زمینه برای تغییر فراهم نشود و ایجاد تغییر کاری دشوار است. بدین سبب گفته اند که در داستان کوتاه شخصیت قبلا تکوین یافته و قوام گرفته است و پیش چشم خواننده منتظر، درگیر و دار کاری است که قبلا وقوع یافته اما به نتیجه نهایی خود نرسیده است. گاهی شخصیت پیشتر تغییر کرده یا به حدی از شناخت و بلوغ برای تغییر رسیده است ولی خود از آن خبر ندارد. نویسنده با تشدید فشار و وضعیتی بحرانی، کاری می کند که شخصیت، نکته ای را که قبلا درباره خودش کشف نکرده، درک کند و این افشای درون باعث تغییری در شخصیت وی می شود. اما باید توجه داشت که تغییر شخصیت نباید غیرمعقولانه باشد.

شخصیت های داستانی باید واقعی باشند، یعنی ما را متقاعد کنند که چنین شخصیت هایی را بپذیریم و به رفتار و عواقب آن ها علاقمند شویم. پذیرفتنی و باورکردنی بودن شخصیت عامل مهمی است و یکی از تکیه گاه های اساسی در نقد است.

شخصیت پذیرفتنی و باور کردنی باعث می شود تا خواننده داستان را بهتر بپذیرد و راحت تر قبول کند.

شخصیت هایی که در جهان داستان، هرچند که این جهان غریب باشد زنده و واقعی جلوه کنند.

● شخصیت

آفرینش شخصیت شاید هیجان انگیز ترین وجه داستانی باشد. نویسنده با خلق یک شخصیت گویی به آفرینش انسانی دست می یازد که می تواند مختارانه در ماجرای داستان حضور پیدا کند و تاثیرگذار باشد در واقع همین آفرینش شخصیت، نویسنده را مانند خالقی می سازد و او را دچار تجربه ای غریب اما لذت بخش می سازد.

اگر بخواهیم داستان بزرگی خلق کنیم، باید شخصیت بزرگی داشته باشیم. اگر شخصیت ها خوب کار نکنند، داستان و موضوع به تنهایی نمی تواند خواننده را درگیر کند. به رمان های مهم و یا فیلم های به یادماندنی اگر اندیشیده شود، موفقیت خود را مدیون شخصیت های خوش ساخت خود هستند.

آبرامز می گوید: شخصیت ها، افرادی هستند که در یک نمایشنامه یا اثر روایی دارای ویژگی اخلاقی و آگاهانه پیش شناخته اند. این ویژگی ها در گفتار و عملشان نشان داده می شود. انگیزه و زمینه ای که نویسنده می سازد، حالت و طبیعت اخلاقی شخصیت را برای گفتار و عمل تشکیل می دهد. یک شخصیت ممکن است از آغاز تا پایان اثر از نظر درونی و حالت تغییر نکند .

هر شخصیتی محملی است که حالات و احساسات رمان نویس را در خود متجلی می کند. در هر داستان شخصیت های مختلف حکم رشته هایی به هم بافته را پیدا می کنند و تجربه خواننده از داستان، توسط شخصیت داستان به وجود می آید، همین بس که شخصیت داستان اگر تاثیرگذار باشد، امکان دارد که خوانندگان داستان و یا ببیندگان فیلم از حرکات او تقلید کنند و یا کاملا همانند آن شخصیت رفتار کنند.

● تعریف شخصیت

اشخاص ساخته شده ای (مخلوقی) را که در داستان و نمایشنامه و ... ظاهر می شوند، شخصیت می نامند و یا شخصیت داستانی؛ شبه شخصیتی است تقلید شده از اجتماع که بینش جهانی نویسنده، بدان فردیت و تشخص بخشیده است. شخصیت؛ در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او و آنچه می گوید و می کند، وجود داشته باشد.

نویسنده برای آنکه بتواند شخصیت های زنده و قابل قبولی عرضه کند باید سه عامل مهم را در نظر داشته باشد:

۱) شخصیت ها باید در رفتار و خلقیاتشان ثابت قدم و استوار باشند، آن ها نباید در وضعیت و موقعیت های مختلف، رفتار و اعمال متفاوتی داشته باشند مگر اینکه برای چنین تغییر رفتاری دلیلی وجود داشته باشد.

۲) شخصیت ها برای آنچه انجام می دهند باید انگیزه معقولی داشته باشند، به خصوص وقتی که تغییری در رفتار و کردار آن ها پیدا شود، ما باید دلیل این تغییر را بفهمیم. امکان دارد که در آن بخش از داستان دلیل تغییر رفتار شخصیت یا شخصیت ها را نفهمیم اما به هر حال وقتی داستان را تمام کردیم باید دلیل چنین تغییری را بدانیم.

۳) شخصیت ها باید پذیرفتنی و واقعی جلوه کنند یعنی نباید مطلق باشند، باید ترکیبی از خوبی و بدی باشند و آن ها نباید الگوهایی از پرهیزگاری و نه اهریمن شرارت باشند. شخصیت ها نباید از خصلت های ناهماهنگ ترکیب یافته باشند. مانند داستان های قدیمی که شخصیت های آن ها یا به طور کامل خیر بودند یا شر.

در دگرگونی شخصیت ها، مخصوصا در نوع رمان، که شخصیت های آن در سیر حوادث تغییر پیدا می کنند و تحول می یابند چنین تغییراتی باید باورکردنی و معقولانه به نظر آید، و نیز خواننده متقاعد شود. تغییرات و تحولات شخصیت باید این سه شرط را دارا باشد:

۱) تغییرات باید در حد امکانات آن شخصیتی باشد که این تغییرات را موجب می شود.

۲) تغییرات باید به حد کافی معلول اوضاع و احوالی باشد که شخصیت در آن قرار می گیرد.

۳) باید زمان کافی وجود داشته باشد تا آن تغییرات به تناسب اهمیتش به طور باورکردنی اتفاق بیفتد.

در داستان کوتاه برخلاف رمان و حتی داستان بلند امکان پرداخت شخصیت ها بسیار محدود است. از این رو اغلب در داستان های کوتاه یک یا حداکثر دو شخصیت اصلی حضور دارد. منظور از شخصیت لزوما شخصیتی انسانی نیست. داستان ها می توانند از درخت، حیوان و یا یک شیء به عنوان شخصیت داستانی بهره مند شوند و تنها الزام در این خصوص تفویض وجوه انسانی به آنهاست تغییرات اساسی در شخصیت انسانی به ندرت به طور ناگهانی رخ می دهد.

شخصیت های داستانی را می توان از جنبه های مختلف تقسیم بندی کرد. از جمله این تقسیم بندی ها، گروه شخصیت های ایستا و گروه شخصیت های پویا (متحول) است.

۱) شخصیت ایستا

۲) شخصیت پویا (متحول)

▪ شخصیت ایستا (ساده):Static character

شخصیت ایستا، حول محور خصوصیت واحدی ساخته می شود، طرحی کلی است فاقد جزئیات فردی.

شخصیتی در داستان است که تغییر نکند یا اندک تغییری را بپذیرد. به عبارت دیگر، در پایان داستان همان باشد که در آغاز بوده است و حوداث داستان بر او تاثیر نکند یا اگر تاثیر بکند، تاثیر کمی باشد.

شخصیت ایستا (ساده) یک نوع طرز تفکر یا ایده و کیفیتی روانی دارد، و از آغاز تا پایان داستان ثابت است و از نظر فکری و روحی تغییر نمی کند. همچنین ویژگی شخصیتی او در یک عبارت خلاصه می شود و خوشی و تفریحی ندارد، و عاری از هرگونه شور و شهوت و درد و آلام شخصی است.

باید یادآور شد که شخصیت ایستا (ساده) هم شامل اشخاص فرعی و کم اهمیت داستان می باشد هم شامل شخصیت قهرمان داستان (قصه) می باشد که حوادث بسیاری بر او می گذرد.

▪ شخصیت پویا:Dynamic character

شخصیت پویا، شخصیتی است که یکریز و مداوم در داستان، دستخوش تغییر و تحول باشد و جنبه ای از شخصیت او، عقاید و جهان بینی او یا خصلت و خصوصیت شخصیتی او دگرگون شود. این دگرگونی ممکن است عمیق باشد یا سطحی، پر دامنه باشد یا محدود. ممکن است در جهت سازندگی شخصیت ها عمل کند یا در ویرانگری آن ها، یعنی در جهت متعالی کردن او پیش برود یا در زمینه تباهی او، این تغییر اساسی و مهم است و تغییری نیست که مثلا در سرماخوردگی در حال و وضع آدم ظاهر شود یا در لحظه ای حالت و عقیده شخص را دگرگون کند. این شخصیت باعث توجه خواننده در داستان و یا بیننده در فیلم خواهد شد زیرا می خواهند از شبکه ای در هم تنیده از انگیزه ها و هدف ها و شرایط که باعث رفتار و کنش شخصیت پویا شده است، آگاهی یابند. شخصیت پویا، از نظر خلقیات و انگیزه های رفتاری، موجودی پیچیده است. او با جزئیات پیرامون خود سروکار دارد و مثل یک شخصیت واقعی در زندگی است.

● انواع شخصیت:

▪ «شخصیت اصلی» یا شخصیت محوری، شخصیت مرکزی:

شخصیتی است که مدار داستان برگرد او می گردد. این شخصیت ها با جزئیات بیشتر و مفصل تر تشریح و تصویر می شوند و خصلت های فردی آن ها ممتاز تر از شخصیت های دیگر داستان است. دیگر شخصیت ها (شخصیت های فرعی) ناگزیر سطحی اند و اگر وجودشان در داستان صرفا به منظور نشان دادن قسمتی از خصایل، افکار و رفتار شخصیت اصلی باشد، جز سیاهی لشگر چیزی نیستند. شخصیت اصلی را گاه «قهرمان اول» و شخصیتی را که با او در مبارزه است «شخصیت مخالف» یا «ضد قهرمان» (Protagonist) می نامند و اشخاص دیگری را که در مقابل یا برابر شخصیت های اصلی باشند یا شخصیت های مخالف را بهتر و برجسته نشان دهند «شخصیت های مقابل» (Foil character »می نامند.

▪ شخصیت های قالبی:

نوعی خاص از شخصیت های ساده است که بی آنکه از خود تشخص داشته باشند، نسخه بدل یا کلیشه شخصیت دیگری هستند. آن ها ظاهری آشنا و گفتار و رفتاری قابل پیش بینی و مشخص دارند. این شخصیت ها از آنجا که ریشه در خاک داستان ندارند، به آسانی قابل جابجایی و تعویض اند. شخصیت های قالبی بیانگر این امر هستند که همه اعضای یک گروه (جاهل مسلک ها) وجه مشخصه واحدی دارند. مانند روشنفکرنما، مظلوم نما، مقدس نما، فرنگی نما و... که از رفتار و گفتار آشنای آن ها به خصوصیت های قالبی شخصیت ها پی می بریم. مثلاً شخصیت نوعی لوطی مسلک ها که حرکات خاص خود را دارند و کلمات را با لحن خاصی به زبان می آورند.

▪ شخصیت قراردادی:

این شخصیت ها نه تنها دارای خصوصیات تازه ای نیستند، بلکه خصوصیاتشان سنتی و جا افتاده نیز می باشد. شخصیت «سیاه» و نمایش های سیاه بازی از این نوع است و نیز در قصه های قدیمی جادوگرها، آدم های خسیس، سخی، شخصیت های قراردادی بودند که در توصیف آن ها مبالغه می شد. این نوع شخصیت ها به شخصیت قالبی بسیار نزدیک است و گاه تشخیص این دو از هم دشوار است.

▪ شخصیت نوعی:

شخصیت نوعی یا تیپ نشان دهنده خصوصیات گروه یا طبقه ای از مردم است که او را از دیگران متمایز می کند. شخصیت نوعی نمونه ای است برای امثال خود. این نوع شخصیت را می توان در گفتار آن ها جستجو کرد. شخصیت نوعی که ویژگی های گروه یا طبقه ای از مردم را نشان می دهد بوسیله طرز سخن گفتنش برجسته می شود زیرا طبقات مختلف جامعه، طرز سخن های مختلف دارند Social dialects: زبان جاهلانه (داش مشدی ها)، زبان بازار (تجار و کسبه). مثلاً گفتار یک پزشک با گفتار یک فروشنده دوره گرد تفاوت دارد و این همان خصوصیتی است که گروه یا طبقه ای را از گروه و طبقه دیگر متمایز می کند.

▪ شخصیت های تمثیلی:

- تبلور و تجسم یک ایده، فکر، خصلت و... است که نیابتاً به شخصیتی انسانی یا حیوانی بخشیده می شود. به عبارت دیگر چون آن ایده، فکر، خصلت، و یا... مستقلاً نمی توانند تظاهر مادی به خود بگیرند، جنبه یا جنبه هایی از شخصیت را برای این کار به استخدام می گیرند. شخصیت تمثیلی یک معنای آشکار دارد و یک، یا چند معنای پنهان. شخصیت های حیوانی کلیله و دمنه و به ویژه منطق الطیر در این باره مثال های خوبی هستند.

شخصیت های تمثیلی تک بعدی هستند و کسی انتظار ندارد چند بعدی باشند. ویژگی خاصی را مجسم می کنند که معمولاً مبتنی بر فکرهایی چون عشق، خردمندی، بخشش یا عدالت است. سرآغاز شخصیت های تمثیلی را در تراژدی های یونانی و رومی می توان یافت. خدایان و الهگان به طور عام با یک مشخصه تعریف می شدند. ونوس خدای عشق، نپتون خدای دریاها، و در اساطیر ایران آناهید الهه عشق و باروری، دین (دئنا) ایزد بانویی که مظهر وجدان است و به آدمیان نیرو می دهد که راه اهورایی را برگزینند.

▪ شخصیت تاریخی:

چنانچه از نامش برمی آید بازآفرینی شخصیتی تاریخی است که آنچه را که نویسنده بدو می افزاید یا از او می کاهد فقط برای برجسته کردن بعضی از مختصات وی است.

تقسیم بندی دیگری در مورد شخصیت های داستانی وجود دارد به این صورت است که در این تقسیم بندی افراد داستان در شش دسته گرد هم می آیند و براساس نقشی که در کنش داستانی دارند، مشخص می شوند. بازیگران با توجه به ساختار تعریفی فاعل.مفعول، دهنده.گیرنده، یاری دهنده. مخالف، جدا می شوند. هر یک از این ها می تواند با دیگری سه نوع ارتباط داشته باشد: می توانند مخالف، متناقض و یا مکمل یکدیگر باشند.

۱) قهرمان. ضد قهرمان ارتباط میان این دو شخص از نوع تضاد است. وجود یکی با عدم دیگری همراه است. این دو نمی توانند باهم سازگار باشند.

۲) قهرمان. قهرمان زن: ارتباط میان این دو نوع تناقض است مانند: تفاوت جنس زن و مرد. تفاوت جنسی از نظر معنایی و اجتماعی می تواند وظیفه های متفاوتی را برای شخصیت ها تعیین کند.

۲) قهرمان.یاری دهنده: مناسبت این دو از نوع مکمل است. یاری دهنده فرد و یا نیرویی است که فقط به قهرمان کمک می کند، تا مطلوب خود را بیابد و بنابراین نقش تکمیلی دارد. در داستان امروز این نوع می تواند دارای شکل های مختلفی باشد و یا اصلاً حذف شود، و بجای یک نیروی طبیعی و انسانی، ممکن است اراده مصمم و کارساز شخصیت داستان، نقش یاری دهنده را به عهده گیرد. علاوه بر تقسیم بندی های فوق می توان شخصیت های نمادین، تصادفی، فدایی، واسطه و اشاره ای، آرایشی، منشی، گوش، منتقد، سیاهی لشکر و... را بر این ها می افزاید.

● فرق تیپ و شخصیت

از انواع بحث انگیز و مهم شخصیت که نگاهی نیز به جنبه اجتماعی و واقعی انسان دارد، تقسیم شخصیت به «نمونه نوعی» (Type) و «نمونه فردی» است.

شخصیت اثر، یا تیپ است یا فرد. فرد خصوصیات مخصوص به خود دارد. خلقیات او همگانی نیست. باید با دقت او را شناخت و با حال و روزگار و افکار و اوهام او آشنا شد که شاید در دنیای واقعی هم مصداقی نداشته باشد. اما تیپ، نماینده قشر و صنفی از مردم و جامعه است. یعنی طبقه و گروهی از مردم که همان خلقیات و رفتار را دارند. وقتی او را شناختیم مثل این است که هزاران نفر را شناختیم.

نمونه های نوعی را می توان شاخه ای از شخصیت ها مسطح دانست. اینها افرادی هستند که نشان دهنده یک طبقه یا قشر از جامعه به شمار می روند. بنابراین ویژگی های کلی آن طبقه را با خود دارند. این قهرمانان قدمتی بیشتر از شخصیت های فردی دارند و در داستان های اولیه بیشتر دیده می شوند. مثلاً خیر و شرکه به طور متناوب در داستان ها مطرح شده اند، از همین نوع هستند. یعنی شخصیت «خیر» ویژگی های کلی این نوع از انسان ها را که شامل خوش قلبی و محبت، دوری از مکر و فریب، تحمل سختی، صبر، سرانجام نیک و اندکی ساده لوحی است، با خود دارد.

● رابطه شخصیت با واقع

شخصیت داستانی در داستان به منزله شخصیت واقعی در جامعه تلقی می شود و بعضی آنان را رونوشتی از افراد جامعه می دانند که دارای خصلت های افراد واقعی، اما به گونه ای مختصر و محدودند. تقریباً همه نویسندگان تصریح کرده اند که نمی توان یک نفر خاص را به عنوان منشأ و سرچشمه الهام شخصیت داستان در نظر گرفت. بلکه شخصیت های داستان ترکیبی از ویژگی های مختلفی هستند که از افراد مختلف اخذ شده و با هم تلفیق شده اند و یا این افراد، ابعاد پنهان وجود نویسندگانش به شمار می روند.

عنصر شخصیت غالباً، ترکیبیست؛ نویسنده حتی وقتی که یک شخص حقیقی را الگو قرار می دهد ویژگی های جسمی و روحی او را تماماً و عیناً کپیه برداری نمی کند، بلکه آن ویژگی های جسمی و روحی او را که مناسب شخصیت داستانی خود نمی داند حذف می کند و به جای آن ها ویژگی هایی جسمی و روحی را می گذارد که در اشخاص دیگر مشاهده کرده است. این شخصیت وقتی پا به عرصه هستی می گذارد اساساً مصنوع است.

سلیمان مختاری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.