دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا

هفت دقیقه تا بن بست


هفت دقیقه تا بن بست

نقدی بر فیلم ” هفت دقیقه تا پاییز″

فیلم” هفت دقیقه تا پاییز″ فیلمی است که به مناسبات و روابط در یک جامعه شهری می‌پردازد. فیلم با سکانس عنوان‌بندی خاصی آغاز می‌شود. یک کارگر ، معلق در بین آسمان و زمین، در حال شستن شیشه‌های یک ساختمان است. این ساختمان یک مجتمع قضایی است که هر اتاق آن یک دادگاه است که به بررسی دعاوی و شکایات می‌پردازند. کارگر شیشه‌ها را می‌شورد و به داخل زندگی و روابط آدم‌ها در اتاق سرک می‌کشد و از آن عبور می‌کند. این سکانس، چکیده‌ی این فیلم است. در هر اتاق از این ساختمان، به یک “وضعیت” رسیدگی می‌شود که به بن‌بست رسیده است. داستان این فیلم، داستان وضعیت‌های گوناگون است که در تلاقی با هم، به یک نقطه مشترک می‌رسند.

۱) وضعیت اول، وضعیت زندگی فرهاد و مریم است. فرهاد به دلیل درگیرشدن در یک کلاهبرداری، در زندان است. مریم به دلیل آن‌که با خانواده شوهرش ناسازگاری دارد و از شرایط دشوار مالی، خسته شده‌است، فرهاد را باعث و بانی این شرایط می‌داند؛ بنابراین تصمیم به طلاق از فرهاد را گرفته‌است.

۲) وضعیت دوم، وضعیت زندگی نیما و میترا است. میترا، خواهر مریم، از شوهر سابقش جداشده‌است و با فرزندش سارا، زندگی مشترکش را با نیما شروع کرده‌است. نیما کارش شستشوی شیشه‌ی ساختمان و برج‌ها است. میترا به فیلمبرداری از مجالس عروسی مشغول است. شرایط دشوار مالی سبب شده‌است که میترا مجبور باشد به پیشنهاد‌های خارج از تهران هم ( به دلیل مبالغ بیشتر) پاسخ مثبت بدهد.

۳) وضعیت سوم، وضعیت زن سعید است. سعید همکار سابق نیما، بر اثر سقوط ، هنگام شستن شیشه‌ی ساختمان، فوت کرده است. حال مهمترین ابهام زن سعید، عمدی یا سهوی بودن کار سعید است.

این سه وضعیت، باهم به جلو می‌رود و در برخی اوقات باهم تلاقی پیدا می‌کند.

یک “اتفاق” وضعیت اول و وضعیت دوم را تغییر می‌دهد.

فرهاد حرف‌هایی درباره‌ی زنش از دوستانش می‌شنود. دوستانش می‌گویند زنش برای پس‌گرفتن پول از رفیق کلاهبردارشان، تن به هر کاری داده‌است. این اتفاق، وضعیت اول را بحرانی می‌کند. فرهاد تصمیم به خودکشی می‌گیرد. فرهاد، دلیل کار مریم را درک نمی‌کند و این وضعیت او را به بن‌بست می‌رساند.

حادثه تصادف و مرگ سارا ، وضعیت دوم را به بحران تبدیل می‌کند. میترا دخترش را از دست داده‌است و نیما را مقصر مرگ دخترش می‌داند. میترا اعتقاد دارد که نیما می‌توانسته به جای امین، سارا را نجات بدهد.نیما در صحنه‌ی تصادف، خبری از سوراخ‌شدن باک بنزین ندارد و این‌طور استنباط می‌شود که او انتخابی نکرده‌است. بحران تصمیم‌گیری درباره‌ی نجات سارا یا امین، در فیلم، آن‌چنان که باید، پرداخت نمی‌شود و این امر که بنیان این درام است، عقیم می‌ماند. با فرض پذیرفتن این موضوع، وضعیت جاری، نیما را به بن بست می‌رساند.

وضعیت سوم، حاصل یک رابطه به بن‌بست رسیده‌است. زن سعید می‌فهمد که همسرش خودکشی کرده است .

تلاقی وضعیت اول و دوم، تصویری بدون روتوش از مناسبات طبقه‌ی متوسط در یک جامعه شهری است . نیما و میترا دخترشان را از دست داده‌اند و در همین شرایط ، فرهاد و مریم به کشمکش خود ادامه‌ می‌دهند. هر دو اذعان دارند که باید وضعیت میترا و نیما را درک کنند. نقطه اوج این امر ، زمانی رخ می‌دهد که میترا در سوگ دخترش برای سارا جشن‌تولد گرفته است و فرهاد اصرار دارد از میترا درباره‌ی رابطه‌ی مریم و رفیق کلاهبردارش سؤال کند. شخصیت‌های فیلم فقط به وضعیت خودشان می‌اندیشند و درکی از وضعیت طرف مقابل ندارند . شخصیت‌های فیلم، در کنارهم برای بی‌چارگی خویش می‌گریند و این تصویر آشنای جامعه‌ی ایرانی است.

در سکانس خودکشی فرهاد، صدای زن سعید بر روی پیغام‌گیر و شرح احوالش بعد از خودکشی سعید، سبب مس‌شود فرهاد دچار تردید بشود. در سکانس پایانی هم، نیما در حالی که معلق بین آسمان و زمین است، با موبایلش به خانه زنگ می‌زند تا صدای سارا بر روی پیغام‌گیر را بشنود. موبایل از دستش رها می‌شود و جلوی پای زن‌سعید می‌افتد. این دو سکانس به وضوح به بن‌بست رسیدن نیما و فرهاد در دو وضعیت متفاوت را نشان می‌دهد. البته حذف سکانس پایانی در نسخه‌ای که برای اکران در سینماها در نظر گرفته شده است، به این روایت ضربه اساسی زده است و حضور زن سعید را در فیلم بی‌معنا کرده است.

فیلم با تعریف وضعیت‌های مختلف، تنها یک نقطه پایان برای تمام این وضعیت‌ها نشان می‌دهد. وضعیت‌هایی که در فیلم تصویر شده‌اند، وضعیت عادی و آشنای طبقه‌ی متوسط شهری است. یک اتفاق و حادثه، می‌تواند این وضعیت‌ها را به بن‌بست بکشاند. فیلم، روایت این بن‌بست‌ها است. اگر چه در بیان این روایت، کاستی‌هایی مشاهده می‌شود و سیر روایی که به این نقطه ختم می‌شود، منطقی نیست. به عنوان نمونه برای نیما، این بن‌بست فاقد پرداخت داستانی است و به بن‌بست رسیدن نیما، در خط روایی داستان جایی ندارد .

برخی سکانس‌ها و شخصیت‌ها کارکرد خاصی در فیلم ندارند و بار اضافی به روایت فیلم تحمیل کرده‌اند. شخصیت رضا – شوهر سابق میترا – که در دیالوگ‌ها خلق می‌شود، هیچ کارکرد داستانی ندارد و با اضافه کردن شاخ و برگ اضافی برای روایت، ابهامات را افزایش می‌دهد. شخصیت صاحب‌خانه و حواشی مربوط به او هم در صورت حذف، خدشه‌ای به خط روایی داستان وارد نمی‌کند.

بازی محسن تنابنده در نقش نیما ، بهترین بازی این فیلم است. انتقال حس با میمیک صورت و ایفای نقشش بسیار طبیعی و به دور از اغراق است.

خلق سکانس‌های دراماتیک در این فیلم، یکی ار نقاط قوت فیلم است. صحنه آوردن کیک تولد سارا ، صحنه فوت‌کردن شمع توسط امین و پخش شدن صدای سارا از روی پیام‌گیر از صحنه‌های به‌یادماندنی فیلم است. به خصوص صدای سارا برپیغام‌گیر انگار پیامی از سارا خطاب به تمام حاضرین در جشن تولدش است:

"سلام من نیستم. مامان و بابا هم نیستن. خودتون می‌دونین چی کار کنین. پیغام بگذارید.

سعید احمدی پویا