پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
سرحدات اضطرار
![سرحدات اضطرار](/web/imgs/16/119/h51tg1.jpeg)
و این شرقی آرام باطمأنینه دوستدار طبیعت و همدل با زمان، كه اصلاً رسیدن برایش نوعی تعلیق بود، مطرح نبود، چه رسد به زودتر رسیدن، موفقیت را در هارمونی می دید نه در به دست آوردن و خوشبختی را همنشینی با طبیعت و نه تسلط بر آن وقتی می رسد به سرحدات اضطرار؛ وقتی مرگ همسایه و هم خانه همیشگی اش می شود و اضطراب مردن در هر لحظه و هر ثانیه، در هر دم و بازدم، هم نفسش می گردد؛ وقتی می بیند زمان بی اراده، بی عقل یا بی عشق او می گذرد؛ برای زنده ماندنش دو راه بیشتر نمی ماند: یا دم غنیمتی می شود، یا عارف. اگر از غنیمت شمردن دم بترسد، استعدادش را نداشته باشد و امكاناتش را، لذت را مسخره بداند و سرخوشی را سبكسری، می شود عارف. و برعكس، اگر عارف را، خسته كننده، هراسان از غیرمترقبه، دلخوش به نسیه و گریزان از نقد ببیند می شود دم غنیمتی. یكی می گوید: مرد كه مرد. دیگری می گوید: همه می میرند. و اینچنین هر دو مضطرب، ترس خورده در نسبتی كه با مرگ برقرار كرده اند معنا پیدا می كنند و نه در تعریفی كه از زندگی دارند. هر دو تن می سپرند به مردن و زندگی می ماند بی متولی. دیگر هیچ كس در تدارك زندگی نخواهد بود. زندگی ای كه بالاخره باید بچرخد یا بر محور عقلانیت یا بر محور معنا. انسان غربی كه تسلط بر طبیعت و زمان را تجربه كرد _ با موشك و هواپیما و بمب هسته ای و راه آهن و...- آمد سراغ اكولوژی، سراغ رنگ سبز. زد به كوه و دشت، سركی حتی می كشد به شرق. اما این «ما»یی كه همه نقاط اتكای باستانی اش را از دست داده، بی آنكه كاملاً بر آن دو همدست قدیمی- زمان و طبیعت- مسلط شود، هر دو در برابرش قد كشیده اند و تمامیت او را تهدید می كنند، چه كند؟ تكنیك را از او باید گرفت یا شرق را؟ عقلانیت قرار است اسباب امنیت امروز مرا فراهم كند و مذهب آرامش فردای مرا. در حال حاضر این دو مشغول یكی به دو كردن بر سر حقوق و وظایف یكدیگرند، تقسیم حوزه مسئولیت: دنیا مال تو؟ آخرت مال من؟ یا اینكه مثلاً: من هر دو را می خواهم. اینكه چه باید كند، امری است. چه می كند؟ تا اطلاع ثانوی آنچه امنیت و آرامش می دهد جادو است. ما فكر این موقعیت های برزخی را نكرده ایم. در برزخ است كه تكلیف پس از آن رقم می خورد. معلوم است: ما در حال گذاریم اما علم تاریخ نشان داده كه حركت انسان در زمان(همان تاریخ) پلكانی نیست (از ساده به پیچیده)، ژنتیكی است. در نتیجه معلوم نیست ما از چه گذشته ایم و برای رسیدن به كجا گام برمی داریم؟ پس از برزخ چه چیز در انتظار ما است؟ در موقعیت های برزخی ما برای تعیین سرنوشت خود سراغ رمال ها، جن گیرها، فال بین ها می رویم و در این میان مذهب و عقل هر دو می شوند دنیاهایی كم تردد. فال بین، صاحب آن فضیلت، آن حكمتی است كه دیگران گمش كرده اند. او پاسخگوی سئوالات روشن و دقیق من است: می روم یا محكوم به ماندنم؟ به دنبالم خواهد آمد یا محكوم به تنهایی ام؟
- خانم، شما را طلسم كرده اند. در غذای شما گردی ریخته شده.
- چشمان حسود به دنبال شمایند و كانون خانوادگی شما را در معرض نابودی قرار داده اند.
- اجنه به دنبال شمایند. ظاهراً یكی از آنها به شما علاقه پیدا كرده و رهایتان نمی كند.
اولی را خطاب به یك پزشك گفت. مخاطب دومین جمله یك حقوقدان و سومی یك ریاضیدان بود. اولی سال ها بود می خواست به قصد تحصیل به هرجا كه اینجا نیست برود. دومی مشكلات خانوادگی پیدا كرده بود و سومی از زندگی بی اتفاق كارمندی خسته شده بود. نطق بالا- بلند در رثای عقلانیت مدرن، ضرورت نگاه علمی- كاربردی و... توسل به جرجیس های عالم علم فایده نداشت. ذكر پی درپی آیاتی چون: ان الله لایغیر القو.....،» و دیگر احادیث نبوی هم افاقه نكرد. رمال البته گفته بود این آیات را بخوان، فوت كن، و... تا طلسم زندگی ات باز شود. مقصود چیست؟ مقصود اینكه: رابطه ما را با اكنون، با اینجا، با زندگی نه جرجیس های عصر مدرن و نه پیامبران عهد عتیق كه رمال ها رقم می زنند. شاید هم هر سه با هم.
حقیقت چیست؟ خیلی معلوم نیست. اما این كه حقیقت- عقل انسانی باشد یا امر قدسی- در دوره های مختلف زندگی اجتماعی ما و توسط آدم هایی چون ما چگونه زیست می شود را باید وارسی كرد. بلایی كه ما بر سر هر یك می آوریم.حقیقت عقل و مذهب هر چه باشد همه علمای علوم انسانی، روشنفكران- دینی یا غیردینی- علمای مذهبی اگر نگران عقلانیت مدرن و یا نگران سرنوشت حقیقت دین هستند باید درباره شرایط زیست آن صحبت كنند. حقوقدان، ریاضیدان و پزشك ما را قانع كنند كه می شود جور دیگری اضطراب های خود را پاسخ گویند وگرنه به چه كار می آیند؟ به چه درد می خورد این همه حرف؟
نسبت من با مذهب زمانی سنتی بود، بعد شد ایدئولوژیك، بعد شد فلسفی، بعد شد سیاسی- قضایی و حال شده است جادویی. تا اطلاع ثانوی ما باید همچنان سوگوار و داغدار بنشینیم و ببینیم ایمان ما چه بر سر عقل می آورد و بی عقلی ما چه بر سر مذهب؟بشر برای نفس كشیدن یك لقمه هوا- امید- می خواهد. این هوا را كه به من خواهد داد؟ عقل (تكنیك)؟ مذهب؟
- این شهر را طلسم كرده اند. این را همان فال بین، همین دیروز می گفت. راست می گفت؟
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست