شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
درک و لذت بردن از موسیقی

موسیقی این هنر زیبا، که از ابتدای پیدایش تمدن انسان با وی زیسته و در وی تکامل یافته هنری است که مستقیما از احساس خالق خود به وجود میآید، و تاثیرش را بر شنونده میگذارد.هنر راهی بس طولانی به قدمت تاریخ بشری پیموده و آدمی را در این سفر یاری داده است.
انسان اولیه در ابتدا از قدرت خلاقیت خود توانست آگاهی یابد و ناخواسته پی برد که با ضربه زدن با چوبی بر تنهی خالی درختی صدای قوی ایجاد میشود. و یا میتواند طرحی از اشیاء را بر سنگ و دیوارها ترسیم کند.
هنر اولیه فاقد برداشت هنرمند در ارتباط با انگیزههای زیباشناسی است یعنی هنرمند ابتدایی به منظور مهار کردن نیروهای طبیعت و ترس از رویارویی با عوامل ناشناخته در پی آفرینش هنر بوده است که در ابتدا این هنر در خدمت و به مصرف دین و جادو درآمد۰ هنر اولیه دارای عناصر اجتماعی و بیغرض بود. لذت آفرینش تصویرهای گوناگون و به وجود آوردن صداهای هیجانانگیز و غیرمعمول که بعدها در طی روند تفکیک مراحل نخستین، از جادو جدا و مستقل شدند و به راهی دیگر رفتند و هنر در طی این مراحل در واقع نمودار ستایش انسان از دین و به ارضای نیازهای جمعی دینی پاسخ میداده و همواره هدفی را بیرون از خود دنبال میکرده است. هدف هنر در این مرحله آفرینش زیبایی نیست یعنی آفریننده به منظور خلق تصویر یا ساختمانی زیبا دست به آفرینش نمیزده است بلکه نیازهای دینی را پاسخ میداده است.
رشد این هنر را کم و بیش تا قرن پانزدهم شاهد هستیم که در خدمت نیازهای جمعی دینی انجام میشده است.
و پس از گذار از این مرحله است که بخشی از هنر همچنان در خدمت نیازهای دینی اما بخش بزرگتر آن مستقل میشود و به نیازهای شخصی و مستقل انسانی وابسته میگردد. و هنرمند به دنبال دستیابی به جنبههای متفاوت بینشی چشماندازهای دیگری را جستجو میکند که باعث گشوده شدن دنیایی دیگر در عرصهی هنر میگردد و موسیقی با حمایت دینی است که تا قرن هیجدهم به اوج خود میرسد که باعث شد آثاری خلق گردند که تا امروز تمدن بشری چنین شکوفایی را به خود ندیده باشد.
عصارهی ناب احساس است و این هنر از بارزترین و پرمحصولترین رشتههای هنری تمدن بشری بوده است!
زمانی که سخن از هنری جهانی به میان میآید، ناگزیر به شناخت دیگر فرهنگهای هنری پیشرفته هستیم. به امید آنکه پیوندهای فرهنگی، ناپیوستگیهای روند آفرینش این هنر در فرهنگ ما را که معلول عوامل مختلفی بوده است با حفظ عناصر اصلی به سطحی درخور برساند و به غنای هنری بیفزاید. آنچه که دیروز واقعیت بود، امروز جای خود را به حقیقتی دیگر میدهد و آنچه که امروز حقیقت است، فردا مبدل به حقیقتی بزرگتر خواهد شد.
پس حقیقت همراه با حرکت بیوقفهی واقعیت پیوسته در جریان آفرینش است. و میکوشیم در زمان حال به یاری حقایق گذشته، حقایق آینده پیشبینی شوند و پیش از گام برداشتن راه خود را ببینیم و هموار سازیم.
همزمان با مقطع تاریخی که اسلام با سقوط سلسلهی ساسانیان به ایران وارد شد و هنرها از جمله موسیقی، پیکرتراشی، و تصویرنگاری مورد مذمت و تکفیر قرار گرفتند یعنی در قرن ششم میلادی در اروپا گرگوار اول، ملقب به کبیر از سال ۵۹۰ تا سال ۶۰۴ پاپ بود و تدوین قواعد آوازی کلیسای لاتین منسوب به اوست. دوره گرگورین، مقارن با اوج معماری رومی و تکامل آوازهای مذهبی بوده است، که از تاثیرات تمدنهای کهن آسیای صغیر و بقایای مونودی عهد عتیق کلاسیک پدید آمده بود.
موسیقی مذهبی که با پیدایش مسیحیت پدید آمد به مناسبت وحدتش با اجرای مناسک مذهبی و توجه خاص پیشوایان مذهبی میدان گستردهای را برای اهل هنر ایجاد نمود، و تا قرن پانزدهم کلیسا وظیفهی بزرگی را در تکامل موسیقی عهدهدار بود، با اینکه نفوذ مذهب در علم و حکمت طی قرون وسطی راه پیشرفت علمی را مسدود کرد ولی در هنرهای زیبا و موسیقی، اگر حمایت کلیسا نبود، پایههای علمی موسیقی امروز نیز به وجود نمیآمد. به علت عدم تحریم هنرهای زیبا از طرف مذهب، علاوه بر رهبران مذهبی، پادشاهان اروپا نیز برای اجرای مراسم و جشنهای مذهبی، عدهای از نوازندگان و خوانندگان را در دربارهای خود استخدام و گردآوری کردند، چنان که شارل پنجم، چهل خوانندهی مذهبی در دربار خود داشت.
ترویج امور حسی در این زمان مورد تجلیل قرار گرفت، پیکرتراشان با اخلاصی بیسابقه به مطالعهی انحناها و پیچوخمهای پیکر آدمی مشغول بودند نقاشان به جای تصویر معشوقههای شهری و روستایی خود، چهرهی حضرت مریم را نقش میکردند؛ معماران هیکلهای درشت و زمخت مجسمههای گوتیک را در شهرها محو و به جای آن معبدهای مجلل و ستونهای زیبا میساختند.
در حقیقت ملتهای اروپایی در قرن شانزدهم موسیقی را از آنجا آغاز کردند که در ایران خاتمه پیدا کرده بود. شک نیست که اگر دامنهی تحقیقات دانشمندان ایرانی ادامه مییافت، میتوانست مأخذ و راهگشای نسلهای بعدی شود. ولی متاسفانه جنبهی علمی موسیقی کمتر مورد توجه واقع شد. و پایههای پولیفونی )موسیقی چندصدایی( که به همت موسیقیشناسان و دانشمندان قرن چهارم گذاشته شد، به علت نبودن شرایط اجتماعی مناسب به کلی از میان رفت و این بخشی از موسیقی با وجود پیشینهی بنیادی که در ایران داشت، پیشرفت نکرد. در این نوشتار به بحث در پیرامون مسئلهی گذار هنرها در طول تاریخ هنری ایران نمیپردازیم که زمان و مکان دیگر را میطلبد. کوتاه سخن آنکه برای درک موسیقی زبان موسیقی را باید شناخت و برای لذت روحی رموز زیبایی را باید پیدا کرد.
از این روی شرحی مختصر در مورد دورههای مختلف موسیقی کلاسیک و آشنایی با سمفونی داده میشود تا بیشتر بتوان از این بخش از موسیقی لذت برد.
در موسیقی کلاسیک هر یک از آهنگها از ماجرایی سخن میگویند، گاهی آهنگساز برای آهنگ خود موضوعی را که معروف و شناخته شده است انتخاب نموده نظیر »رومئو و ژولیت« چایکوسکی یا »آگمنت« بتهوون یا »محاحره لنیننگراد« شوستا کوویچ و گاهی ماجرایی از عشق و ناکامی را برمیگزیند. بدانسان که برلیوز در »سمفونی فانتاستیک« خود چنین کرده است.این گونه آثار موسیقی را، موسیقی دارای داستان مینامیم.
در چنین شیوهی بیانی موسیقی، آهنگساز داستانی را که کم بیش نظم و ترتیبی دارد در ذهن خود پرورش داده و تصویرهای ذهنی خود را به صورت آهنگی به وجود میآورد، ولی درک عاطفی و برداشت موسیقی آن را به عهدهی نیروی تخیل و تصور ما میگذارد تا آنچه که بتوانیم و تا آنجا که ذوقمان یاری دهد از آن درک و برداشت کنیم.
و گاهی نیز درحقیقت یا در اکثر موارد موسیقی داستانی یا مضمونی را دنبال نمیکند و نمیتوان آن را به یاری کلمات تشریح کرد و تبلور احساسات و هیجانات درونی انسانی است که پیوستگی با زندگی دارد و از مظاهر آن جدا نیست و دارای معانی ویژهی خود میباشد.
● سمفونی
یک سمفونی میتواند بیانکنندهی همه نوع منظور و مقصودی باشد، از پذیرایی و تکریم و تعظیم مودبانهی درباری تا عمیقترین و موثرترین جدال و مبارزهی نیروهای عواطف و هیجانات موسیقی. از پیشگویی و پیامآوری بسیار عالی و رفیع دربارهی برادری انسانها تا وصف استحمام کودکی خردسال، همهی این گونه اندیشهها در سمفونی به تصویر کشیده شدهاند.
ارکستری که یک سمفونی را اجرا میکند ممکن است مرکب از بیست تا یکصد و بیست نوازنده باشند و به همراه آن، گروه آوازخوانی نیز باشد یا نباشد و ممکن است از یک تا پنج قسمت داشته باشد. از ده دقیقه تا یک ساعت و نیم نیز به طول بیانجامد.
اندیشه و بیان یک سمفونی را نمیتوان در قالب ویژهای جای داد. فرم کلاسیک و استاندارد سمفونی، آن طوری که در کتابهای درسی نوشته شده است فرمی تجریدی و انتزاعی میباشد و کوششی بوده است در جهت توضیح این فرم موسیقی که بتوان آن را در قالب مشخصی بیان نمود.
ادوار مختلفی در هنر و موسیقی در طول زمان به وجود آمدند که هر کدام جهانبینی ویژهی دوران خود را دارا بودند. مانند: رنسانس، باروک، کلاسیک، رمانتیک و امپرسیونیست. دیگر مکتبهای دوران معاصر مانند سنبولیسم، سوررآلیسم و فوتوریسم در موسیقی رشد نیافتند.
رنسانس: دورهی تجدید حیات هنری، یا هنر واقعگرای است و انسان، در چهارچوب تاریخ مورد مطالعه قرار میگیرد. و هنر دورهی باروک، هنر مخالف اصلاحات است. پایه و اساس مشترک آهنگسازان در فرمهای مختلف موسیقی این دوره تم و رنگهای تیره و بم، و برداشت مشخصی از کنتراپوان برای آهنگسازی میباشد.
از مطالعهی آثار کلاسیک و رمانتیک چنین برمیآید که در مکتب کلاسیک بیشتر به فرم توجه شده و در مکتب رمانتیک به مضمون. در حقیقت کلاسیکها در هر هنری متوجهی زیبایی فنی بودند ولی رمانتیکها به بیان حالت و احساسات توجه داشتند. و رمانتیسم که در پایان قرن هیجدهم پدید آمد، از زیباترین و مهمترین مراحل اندیشهی هنری است.
ویژگیهایش فردگرایی و پرستش طبیعت است و احساسات و انگیزههای انسانی را در هنر اصوات با خود به همراه دارد و برخلاف کلاسیسم، با برتری یافتن احساسات بر ساختار، متن بر شکل غالب میشود. از دیدگاه موسیقی رشد و انگیزههای معنوی و جهشهای روح بر ساخت چیره میگردند، و به تدریج بیان آزادانهتر احساسات را ممکن میسازند.
● امپرسیونیسم:
سیر زیباییشناختی ویژهی فرانسوی است که نخست از نقاشی آغاز گردید و به دنبال آن در موسیقی و شعر تعمیم یافت. این واژه از یک نقاشی کلودمونه برگرفته شده که عنوانش »برداشتی از طلوع آفتاب« بود و به سال ۱۸۷۴ در پاریس به نمایش گذاشته شد. امپرسیونیسم موزیکال را باید واکنشی در مقابل رمانتیسم و جستجوی حالات رویایی و حتی انتزاعی دانست. امپرسیونیسم در موسیقی را هنر تداعی و توصیف به کمک اوزان و طنینها، یا به گونهای نقاشی صوتی میتوان نام گذارد.
سبکهای نوی دوران معاصر، به احتمال بسیار چیزی جز جلوههای انحطاط عصر رومانتیسیسم بیش نیستند.
درک موسیقی را میتوان به عنوان توانایی اکتسابی گوش دادن آگاهانه به موسیقی تعریف کرد. گرچه انسان از لحاظ قابلیت درک موسیقی تواناییهای مختلفی دارد، با این وجود، کسی با این توانایی زاده نمیشود و توانایی اکتسابی است. برای شنیدن و درک موسیقیای که ساختار و بینشی دیگرگونه و متفاوت دارد، طبیعی است که باید آن را شناخت تا از آن بتوان لذت برد.
لذت بردن و درک کردن دو اصطلاح مربوط به هم هستند. ولی مترادف هم نیستند. لذت بردن از موسیقی، یعنی کسب خوشی از آن، بدون فهمیدن یا درک واقعی آن، که کاملا امکان پذیر است، و همچنین فهمیدن جنبههای فنی یک قطعه موسیقی نیز، بدون کسب لذت کامل امکانپذیر است. اما با این وجود برای دریافت بیشترین حد لذت از موسیقی باید مقداری توانایی درک موسیقی را نیز داشته باشیم. هر درک یا توانایی اضافی که بتوانیم در هنر موسیقی به کار بریم، لذت غایی را افزون خواهد ساخت
منبع:
http://www.dafrasiabi.com/articles۷a.html
مقاله ای از داریوش افراسیابی از اساتید قدیمی مقیم کانادا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست