پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

بلیت فروش عاشق و پیراهن فروش عاقل


بلیت فروش عاشق و پیراهن فروش عاقل

فوتبال در مملکت ما با ماهیت آماتوریسم کار خودش را شروع کرد هر چند ذات فوتبال در این جهان از بدو پیدایش حرفه یی بود و حتی به همین خاطر بود که فوتبال در المپیک های نوین حساب خودش را از سایر رشته ها جدا کرد

فوتبال در مملکت ما با ماهیت آماتوریسم کار خودش را شروع کرد. هر چند ذات فوتبال در این جهان از بدو پیدایش حرفه یی بود و حتی به همین خاطر بود که فوتبال در المپیک های نوین حساب خودش را از سایر رشته ها جدا کرد.

براساس منشور المپیک، تنها ورزشکاران آماتور حق حضور در رقابت های ورزشی المپیک را داشتند و فوتبال به عنوان یک ورزش حرفه یی از ابتدای قرن ۲۰ با حضور آماتورها وارد عرصه المپیک شد. در مملکت ما به خاطر شرایط نابسامان اقتصادی و سیاسی در آغاز قرن، فوتبال ماهیت آماتور پیدا کرد. براساس این ماهیت خاص، ورزشکاران ما این رشته ورزشی را در کنار فعالیت های مختلف تحصیلی و شغلی برمی گزیدند.

اصولاً یکی از مهم ترین مردان نسل متقدم فوتبال یعنی عباس اکرامی چنین تزی را در بین ورزشکاران خود غالب کرد. براساس این تز، شغل فوتبالیست ها باید جدا از حرفه ورزشی آنها می شد، دکتر و مهندس های بی شماری در این ساختار وارد شدند.

کار به جایی رسید که استغنا ورزیدن در مجموعه شاهین تبدیل به یک فضیلت شد، در جریان دیدارهای ابتدای دهه ۴۰ تیم شاهین، مرحوم پرویز دهداری، همایون بهزادی و حمید شیرزادگان برای جلب توجه هواداران و حضور مضاعف آنها در ورزشگاه بلیت های بازی شاهین را به عشق پیراهن این باشگاه با قیمت همت عالی می فروختند و با سود این فرآیند انسانی، منبع مالی خرید باشگاه شاهین فراهم آمد. بعدها جامعه مدرن اواخر دهه ۴۰، بین فوتبال آماتور و نیازهای روز فاصله انداخت و اصولاً یکی از دلایل فروپاشی امپراتوری شاهین بزرگ همین نکته ریز و قابل توجه بود.

جامعه نوین ایرانی در اواخر دهه ۴۰ در تدارک خودنمایی های باستانی با برگزاری جشن های دو هزار و پانصدساله و افزایش قیمت نفت رودررو بود. جامعه به سمت اقتصاد کاپیتالیستی می رفت؛ اقتصادی که براساس آن، آماتوریسم تعریف قابل قبولی ندارد.

موج حرفه یی گرایی غیرمتمدن در فوتبال ایران شروع شد. باشگاه شعاع به مدیریت آقاشعاع، اولین باشگاهی بود که به بازیکن هایش پول و اتومبیل و موتورگازی می داد. آن روزها، گرفتن پول توسط بازیکنان تنها کمی محترمانه تر از باجگیری های امروز مطبوعاتی بود اما بعدها تز آقاشعاع جا افتاد. باشگاه تاج سابق با مدیریت پرویز خسروانی این قدرت را داشت که در دانشگاه ها و موسسات عالی نفوذ کند و بازیکنان خوب را با وعده حضور در دانشگاه به تیم بیاورد. شما فکر کرده اید که ...حضورش در موسسه عالی ترجمه را مدیون شرکت در کنکور سراسری بوده است؟

شوک نفتی در دهه ۵۰ ادامه یافت و ایران پولدار شد، باشگاه ها هم شروع به تزریق پول کردند. رکورد پشت رکورد بود که خلق می شد. کار به جایی رسید که در میانه دهه ۵۰ مسیح مسیح نیا مدافع پرسپولیس با قیمت نجومی حدود ۳۰۰ هزار تومان به تیم فوتبال ابومسلم مشهد پیوست. پرسپولیس در ابتدای دهه ۵۰ رسماً اعلام حرفه یی گری کرد و حرکت عقیم پرسپولیس با سنگ اندازی رقبا نیمه کاره ماند.

انقلاب و جنگ، روند حرفه یی گری را در فوتبال با اختلال مواجه ساخت. در سال های ۵۷ تا ۶۸ فوتبال ایران از حیث نظام حرفه یی به سال های دهه ۳۰ برگشت اما به محض پایان جنگ زمزمه حضور دوباره پولدارها در فوتبال آغاز شد. محکوم کردن کشاورز، دکتر کلانتری و محمد صفی زاده به آغازگر این حرکت یعنی اعطای پول بی حساب به عناصر انسانی فوتبال یعنی بازیکنان خطای محض است. این روند، در پی حرکت طبیعی جامعه شکل گرفته بود.

اگر کشاورز و کلانتری و صفی زاده نبودند، پورا با محمد صوفیانی وسط گود بود، پاس با مدیریت خصوصی محمد طباطبایی قد راست می کرد، بانک تجارت و به تبع آنها پرسپولیس مدل معادن و فلزات راه خود را یافته بودند. پول خرج کن تا قوی شوی و دیگران را ضعیف کنی، این تز مدبرانه، مدیران غیرفوتبالی در آن سال ها بود.

وقتی کریم باقری در ابتدای سال ۷۵ با ۲۰ میلیون تومان به پرسپولیس آمد، گویی زمین۱۰ ریشتر لرزیده بود اما همان کریم باقری آماده سال ۷۵ با ۲۰ میلیون آن روز می توانست ۴ دستگاه اتومبیل پیکان خریداری کند اما امروز با پول پیش پرداخت خود در دورانی که از جوانی و شباب دورافتاده و کند و ساکن شده می تواند ۲۰ دستگاه خودروی ملی یا به عبارتی سمند بخرد،

این روزها بازیکنان ۳۵ ساله هم اکسیر عشق را از یاد برده اند.

برای آنها دیگر فرق نمی کند با پیراهن چه تیمی از فوتبال خداحافظی کنند. برای آنها دیگر مهم نیست که نسل آینده در مورد آنها چه می گوید. آنچه بیشتر از هر چیز برایشان اهمیت دارد این است که عاقلانه به آینده فکر کنند. از دیدگاه خیلی از آنها سهراب سپهری و فریدون مشیری هم متعلق به نسل دیروز هستند، حافظ و سعدی که البته جای خودشان را دارند.

مهدی حدادپور



همچنین مشاهده کنید