شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
آخرین بازمانده ها از قدرت کنار می روند نومحافظه کاران در خواب زمستانی
حالا که دوره ریاستجمهوری جورج بوش در آمریکا به پایان رسیده، چه بلایی بر سر نومحافظهکاران خواهد آمد؟ واقعیت این است که در تاریخ سیاسی آمریکا کمتر پیش آمده که چنین گروه کوچکی به چنان قدرت و نفوذ گستردهای در عرصه سیاست خارجی دست پیدا کنند اما دوران ریاستجمهوری جورج بوش به نومحافظهکاران- و در راس آنها دیک چنی معاون بوش- اجازه داد به میل خودشان و با استفاده از اختیارات عجیب و غریبی سکان سیاست خارجی آمریکا را در دست بگیرند. چنی و امثال او آدمهای اهل فکر و نظر نبودند اما وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر باعث شد که به اصطلاح <متفکران> نومحافظهکار هم فرصتی پیدا کنند تا ایدهآلیسم موردنظر خودشان را در چارچوب سیاستهای بوش- چنی به اجرا در بیاورند. این طیف از نومحافظهکاران که در نشریاتی مثل <ویکلی استاندارد> قلم میزدند توانستند در همان زمان، استدلال خود برای لزوم انجام حمله نظامی به عراق را به کرسی بنشانند و البته <ماموریت> آمریکا برای برقراری آزادی و دموکراسی در جهان را هم توجیه کنند. اعتراضها و مخالفتهای متحدان اروپایی و آسیایی آمریکا برای جلوگیری از انجام حمله نظامی به عراق هم نتیجه نداد و عصر جدیدی به نام <برقراری دموکراسی از طریق جنگ> آغاز شد.
آن دوران اکنون به سر رسیده و بعید است کسی دلش برای نومحافظهکاران تنگ شود. آخرین نقطه شکست آنها در جریان مبارزات انتخاباتی جان مککین بود؛ بهطوری که حضور جمعی از مشاوران نومحافظهکار در اردوگاه او نهتنها به سودش تمام نشد بلکه واکنشهای منفی زیادی را نیز برانگیخت.
یکی از نکاتی که میتواند در این راستا در عرصه فرهنگ سیاسی آمریکا مورد توجه قرار بگیرد این است که حکومت آمریکا معمولا به متفکران- به معنای عام- بدگمان است اما <متفکران> نومحافظهکار و ایدههای آنها را به راحتی به عرصه سیاست آورد و برنامههای حکومت بوش بر اساس تفکر نومحافظهکاری شکل گرفت. این در حالی است که در آمریکا خیلیها معتقدند اندکی <تفکرستیزی> در عرصه حکومتداری بد نیست و باید وجود داشته باشد.
گاهی متفکران -که در خارج از محافل آکادمیک تقریبا هیچ قدرتی ندارند- به سمت سطوح قدرت و رهبران کشورهایشان کشیده میشوند؛ به این امید که راهی برای عملیکردن ایدههایشان پیدا کنند. با این وجود، اکثر رهبرانی که میدانند برای موفقیت در حکومتداری باید جلوی تزریق ایدئولوژی به ساختار حکومت را بگیرند معمولا به چنین تفکراتی راه نمیدهند اما بدترین سناریو زمانی است که رهبران اقتدارگرا و متفکران ایدهآلیست در کنار هم قرار بگیرند و این دقیقا اتفاقی بود که در زمان ریاستجمهوری جورج بوش افتاد. پیش از آن، میشد بوش را یک محافظهکار محتاط نامید و دیک چنی هم به هیچوجه نظریهپرداز یک جریان خاص به شمار نمیرفت اما هدف چنی بر افزایش قدرت و اختیارات اجرایی رئیسجمهور متمرکز شده بود و حوادث ۱۱ سپتامبر هم دقیقا زمینه لازم برای تامین هدف چنی را فراهم کرد.
حتی اگر عراق امروزی به کشور گل و بلبل تبدیل شده بود و هیچ مشکلی نداشت، باز هم نمیشد مداخله نظامی آمریکا در این کشور را با آن همه هزینه مادی و معنوی قابل توجیه بدانیم، چه رسد به امروز که عراق هنوز با مشکلات داخلی زیادی دست به گریبان است.
آمریکا تنها حکومتی نیست که چنین دوز بالایی از تزریق ایدئولوژی در حکومت را تجربه کرده است. در دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ میلادی ایدهآلگرایی برخی متفکران ژاپنی باعث به راه افتادن جنگی شد برای <آزاد کردن> آسیا از امپریالیسم غرب! برخی از صاحبنظران معتقدند که اتحاد آسیاییها و تشکیل جبهه مشترک آنها برای مقابله با نفوذ غرب، ایده بدی نبوده اما اینکه ارتش ژاپن برای پیاده کردن چنین ایدهای در شرق آسیا جنگ راه بیندازد هیچ توجیهی ندارد.
اروپا هم تجربههای مشابهی را از سر گذرانده است. نمیتوان گفت که سوسیالیسم در شرق اروپا فقط بدبختی و بیچارگی بهجا گذاشته! واقعیت این است که تبعات سوسیالیسم در شرق اروپا زمانی شدت گرفت که عدهای تلاش کردند ایدهآلهای سوسیالیستی و کمونیستی را به ضرب زور در این کشورها به اجرا دربیاورند و نتیجه این سیاست هم چیزی نبود جز سرکوب و مرگ. شاید به همین دلیل باشد که در حال حاضر بسیاری از مردم در کشورهای اروپای مرکزی و شرقی حتی به سوسیالدموکراسی هم با دیده سوءظن مینگرند.
جالب اینجا است که نومحافظهکاران- برخلاف اسمشان- اصلا محافظهکار نیستند. آنها درواقع در نقطه مقابل واقعگرایان عرصه سیاسی قرار دارند و معتقدند که رویکرد تهاجمی برای برقراری دموکراسی در جهان هم بهنفع آمریکا است و هم موضعی است کاملا اخلاقی. بنابر این عقیده، کشوری که خودش را بزرگترین دموکراسی دنیا میخواند باید برای برقراری دموکراسی در جهان تلاش کند؛ راه و روشش دیگر مهم نیست. حالا قرار است باراک اوباما مستاجر جدید کاخ سفید باشد و سیاستهای آمریکا را تعیین کند. اینکه تا چه حد موفق خواهد بود اصلا معلوم نیست. از همین حالا خیلیها شروع کردهاند به اینکه به او لقب سوسیالیست بدهند اما واقعیت این است که او میداند برای برقراری دموکراسی در جهان لزومی به مداخله نظامی نیست. شاید اوباما برخی از ایدههای مستاجران قبلی کاخ سفید را حفظ کند و تغییر خاصی در آنها ندهد اما شکی نیست که ایدههای نومحافظهکاران را به کل کنار خواهد گذاشت. عمر نومحافظهکاری تمام شده است.
یان برما
ترجمه: فرزانه سالمی
منبع: پراجکت سیندیکت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست