جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آسیب شناسی فرهنگی مشکلات فارغ التحصیلان دانشگاه ها


آسیب شناسی فرهنگی مشکلات فارغ التحصیلان دانشگاه ها

اگر بخواهیم از بعد واقعیت به یک جامعه نگاه کنیم, باید بپذیریم که هر جامعه حداقل از دو طبقه عمده به شکل طبقه نخبگان, اندیشمندان, صاحبنظران و طبقه عوام تشکیل شده است

اگر بخواهیم از بعد واقعیت به یک جامعه نگاه کنیم، باید بپذیریم که هر جامعه حداقل از دو طبقه عمده به شکل طبقه نخبگان، اندیشمندان، صاحبنظران و طبقه عوام تشکیل شده است.

وجه تمایز این دو طبقه آن است که طبقه اول اهل فکر و اندیشه است، درد جامعه را می فهمد و یا به دنبال آن است، قدرت تحلیل و ریشه یابی مسائل جامعه را دارد و بسا در این زمینه صاحبنظر است، و طبقه دوم در بند روزمرگی است و سعی و علاقه و حتی توانایی تحلیل چنین مسائلی را ندارد. اهمیت قشر اول در آن است که زیر ساخت فکری جامعه را تشکیل می دهد. به عبارت دیگر تغذیه فکری جامعه بر دوش آنهاست. همچنین سکان نظریه های فرهنگی- اجتماعی یک جامعه در دست این افراد است. اما واقعیت این است که این قشر مهم و فرهیخته دچار مشکلاتی هستند که در مواردی موجب شده آن ها تأثیرگذاری اصلی و مهم خود را بر جامعه کاهش دهند.

آنچه در این میان عمده تر و مهم تر است، علل اقتصادی است. مسئله اشتغال و معضل بیکاری مسائلی می باشند که می توان گفت گریبان گیر تمامی اقشار جامعه هستند، اما فشار این گونه مسائل بر روی قشر نخبه جامعه به گونه ای دیگر است: عمده دارایی قشر متفکر، اندیشه و ایده های آنهاست اگر بنابرآن باشد هر کس در زمینه ای که در آن تخصص دارد و صاحبنظر است فعالیتی کرده و مشغول به کار باشد، این قشر ضربه پذیرتر خواهد بود، چرا که آنها به تبع نقش اجتماعی خویش، از حرفه های فنی و مشاغل بدنی کمتر بهره برده اند، بدین سبب آن ها در داخل کشور عمدتا چاره ای جز گزارش به آموزش و تدریس و نشر کتبشان نخواهند داشت، به جز معدودی از آنها که قادرند وارد مناصب دولتی و حکومتی شوند.

از طرفی ظرفیت جذب اساتید و مدرسین نیز محدود بوده و جواب گوی تمام متقاضیان این حرفه نخواهد بود. همچنین وضعیت نشر و چاپ کتاب در جامعه ما به دلایل فرهنگی و اجتماعی و با توجه به آمار منتشره در زمینه کتابخوانی در ایران مطلوب نیست، پس در این زمینه نیز آن ها نخواهند توانست دلخوش باشند. ضمنا مشکل دیگر در خصوص اشتغال، کم درآمدی می باشد. این بدان معناست که حتی در صورت پیدا کردن شغل و جذب در بازار کار، درآمد حاصله پاسخگوی نیازها نمی باشد و از اینروست که در جامعه پدیده چند شغلی بودن به چشم می خورد.

آنچه لازمه اشتغال قشر فرهیخته جامعه است، امکاناتی است که آنها بتوانند خود را بشناسانند. به عبارت دیگر آنها برای مطرح ساختن افکار، ایده ها، طرح ها و عقاید خود نیاز به وسایل و امکاناتی دارند که این امکانات باید از طریق دولت و یا از طریق بخش خصوصی در اختیار آنها قرار گیرد که این نیز مشکلی است که از بعد اقتصادی متوجه آنهاست. آنچه متأسفانه امروزه در کشورهای جهان سوم به اشتباه رایج است و در برنامه ریزی های دولتی و سیاستگزاری های دولتمردان مشاهده و در تخصیص بودجه بدان عمل می شود، دادن اولویت به مسائل غیرفرهنگی و غیرعلمی است، حال آنکه مسائل فرهنگی زیربنای دیگر مسائل بوده و بسترساز رشد و توسعه است.

از بخش دولتی که بگذریم، تأسف بارتر آن است که حتی بخش خصوصی هم چندان اهمیتی به قضیه نمی دهند و سرمایه خود را برای پروژه هایی که سود بیشتر در آن موجود است نگه می دارند و این بدان خاطر است که شناخت کافی نسبت به سرمایه گذاری فرهنگی وجود ندارد. در حقیقت عدم سرمایه گذاری روی پروژه های فرهنگی بیشتر به اختلاف ذاتی اقتصاد و فرهنگ، باز می گردد.

ذات فعالیت و کار فرهنگی با دلسوزی، از خودگذشتگی و درنظر گرفتن نفع جمعی همراه است و در درازمدت سود معنوی نصیب جامعه خواهد کرد. اما ذات فعالیت اقتصادی با نفع شخصی (چه در کوتاه مدت و چه در بلندمدت) و خودبینی و حداکثر شدن سود شخصیت همراه است، در نتیجه کمتر سرمایه گذار خصوصی روی پروژه های پرریسک و کم سود اقتصادی سرمایه گذاری خواهد کرد، خصوصاً در جامعه ای که چه از لحاظ فرهنگی و چه از لحاظ اقتصادی توسعه نیافته است، چرا که اگر توسعه یافته بود، ارزش تحولات فرهنگی را می دانست و به سرمایه گذاری روی فرهنگ ارج می نهاد. در چنین شرایطی است که نه تنها شاهد فرار مغزهایمان هستیم، بلکه شاهد استقبال بی نظیر کشورهای توسعه یافته برای جذب مغزهای کشورهای جهان سوم می باشیم. به جز علل اقتصادی، علل اجتماعی نیز به این مسئله دامن می زند، که از عمده ترین و مهم ترین مشکلاتش درک نشدن این نقش توسط جامعه است.

نتیجه چنین روندی، تضعیف بنیه فرهنگی جامعه، تخلیه جامعه از قوه تفکر، برنامه ریزی های غلط و اتلاف وقت سرمایه، انرژی و از همه مهم تر به بیراهه کشانده شدن جامعه خواهد بود.

علی رغم علل نامبرده و مطرح شده، گلایه ای بر قشر فرهیخته جامعه وارد است، این قشر اگر باور دارند که توسعه فرهنگی زیربنای توسعه علمی، اقتصادی و سیاسی است، اگر عقیده دارند که ابتدا باید برای هر حرکتی و هر گونه پیشرفت، فرهنگ آن ترویج شود به طوری که لزوم پیشرفت و حرکت از سوی جامعه به طور خودجوش احساس شود، اگر وظیفه خود می دانند و اگر داعیه توسعه فرهنگی دارند پس چرا خود صحنه را خالی می کنند؟ آیا انفعال، بهترین گزینه است یا خودخواهانه ترین گزینه؟ آیا نمی دانند که در پس این انفعال چه عاقبت اشکباری در انتظار جامعه خواهد بود؟

چه کسانی به جای آنان تصمیم خواهند گرفت؟ در جامعه ای مملو از آدمیان متوسط بدون آنان (افراد سودجو) فرصت خواهند یافت تا خود را تحمیل کنند و البته بدون فکر و اندیشه تصمیم بگیرند، بدون تخصص، علم و معرفت از مسائل علمی، اجتماعی و فرهنگی، در اینجاست که اهداف فراموش می شوند و همه چیز جا به جا خواهند شد و بیشترین وقت ها و انرژی ها تلف خواهد شد با کمترین بازدهی و از مجموعه فعالیت های اجتماعی، برآیند مشخصی نتیجه نخواهد شد.

چرا که، کسی برای مهار آن ها باقی نمانده است. هر کس به فکر منفعت شخصی است، و کسی به منفعت جمعی نمی اندیشد. افسوس! آنان که باید می اندیشیدند، منفعت شخصی را برمی گزینند و می روند.

شاهرخ کاوه