دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

اخلاق مهم ترین ثمره تربیت


اخلاق مهم ترین ثمره تربیت

فراهم آوردن زمینه برای پرورش استعدادهای درونی هر موجود و به ظهور و فعلیت رساندن امکانات بالقوه موجود در درون او را تربیت نامند

● تربیت چیست؟

فراهم آوردن زمینه برای پرورش استعدادهای درونی هر موجود و به ظهور و فعلیت رساندن امکانات بالقوه موجود در درون او را تربیت نامند.

هسته سیبی را در نظر بگیرید. این هسته استعداد تبدیل شدن به سیب را در درون خود دارد و در صورت فراهم بودن شرایط، این استعداد درونی به فعلیت می‌رسد و دانه مزبور به درخت سیب و سپس به میوه‌های سیب تبدیل خواهد شد.

دانه مذکور اگر چه بالفعل دانه‌ای بیش نیست، اما چون امکان تبدیل شدن به سیب را دارد. بالقوه سیب است. تربیت این دانه، فراهم آوردن شرایط لازم جهت پرورانیدن همین استعداد درونی و به فعلیت در آوردن خصوصیات بالقوه آن است.

در مورد انسان نیز فراهم آوردن شرایط برای شکوفایی همه استعدادهای درونی جهت رسیدن به هدف مطلوب (با برنامه‌ای حساب شده) تربیت نامیده می‌شود.

● رابطه تربیت و اخلاق

اخلاق بنا به تعریف عبارت است از مجموعه ملکات نفسانی و صفات و خصایص روحی – اخلاقی در این معنا، یکی از ثمرات تربیت بلکه مهمترین ثمره آن است. پرورش استعدادهای فکری، ذهنی، ذوقی و جز آن، که همگی در دایره تربیت و از موضوعات آن هستند چون به طور مستقیم با ملکات نفسانی و خصوصیات اخلاقی مرتبط نیستند، جزو اخلاق محسوب نمی‌گردند. بنابر‌این حاصل و نتیجه تربیت دایره‌ای وسیع‌تر از صفات و خصوصیات اخلاقی را در بر می‌گیرد، ولی چون پرورش استعدادهای دیگر به طور غیر مستقیم در پرورش اخلاقی انسان نقش دارند، بنابر این در علم اخلاق از این مباحث نیز سخن به میان می‌آید.

به عنوان مثال، اگر کسی از نظر ملکات نفسانی و اخلاقی به تهذیب و تزکیه بپردازد، اما از نظر رشد فکری و قدرت درک و تشخیص، ضعیف و ناتوان باقی بماند، طبیعی است که در مواضع حساس و مهم از تشخیص حدود و ثغور وظایف بازخواهدماند. مثلا کسی را در نظر بگیرید که ملکه حقیقت جویی در نفس او مستقر شده است. این شخص به اقتضای این فضیلت روحی و اخلاقی قصد پیروی از حقایق را دارد. ولی اینکه چه چیز حق است و چه چیز باطل یا چه چیز مهم است چه چیز مهمتر و درک ارزش واقعی اشیا و امور و سرانجام داشتن بینشی صائب در مسائل، محتاج نیروی عقل و قدرت تشخیص و تمیز است در صورتی که این فرد تفکری خام و ناپخته و درکی ضعیف و ناتوان داشته باشد.

از این امر مهم باز خواهد ماند.بنابر این می‌توان دریافت که هر چند رشد و پرورش استعدادهای ذهنی و فکری ارتباط مستقیم با اخلاق ندارد و جزو ملکات نفسانی و اخلاقی محسوب نمی‌گردند، اما نمی‌توان از نقش حیاتی آن به عنوان مقدماتی ضروری در خدمت علم اخلاق غافل ماند.

● تعلیم، تربیت و اخلاق

تعلیم عبارت است از فراهم آوردن زمینه برای رشد و شکوفایی استعدادهای ذهنی انسان در هر آموزشی که صورت می‌گیرد،‌ یکی از استعدادهای ذهن به فعلیت می‌رسد تا آنجا که اگر چنان استعدادی در کار نبود، چنین آموزشی هم صورت نمی‌گرفت. بنابر این وظیفه معلم است که شرایط لازم برای به فعلیت رسیدن استعدادهای ذهنی متعلم را فراهم آورد.

بر این اساس، تعلیم بخشی از تربیت محسوب می‌شود. به عبارت دیگر تعلیم جزو تربیت بعد فکری انسان نیست. به علاوه می‌توان دریافت که هر تربیتی، در هر زمینه‌ای که باشد مستلزم تعلیم است. زیرا مربی در تربیت متربی ناچار است که او را به حقایق و مطالبی واقف گرداند تا وی بر آگاهی بر آنها و عمل بر طبق موازین آموخته شده، به رشد و پرورش ابعاد مختلف روحی و معنوی خود بپردازد،‌ بنابر این تعلیم شرط لازم تربیت است.

● فلسفه اخلاق

قبل از اینکه در علم اخلاق وارد شویم و بدانیم کدام کار خوب و کدام کار بد است این مطلب را پذیرفته‌ایم که کارهای خوب و بد داریم و نیز ملاک‌هایی برای تقسیم کارها به خوب و بد و یا خیر و شر وجود دارد. در فلسفه اخلاق از همین اصول بحث می‌شود که از کجا کار خوب و بد داریم؟ ملاک تقسیم کار به خوب و بد چیست؟ و بدی از کجا ناشی می‌شود؟

فلسفه علم اخلاق

منظور این است که خود علم را به عنوان یک موضوع مورد بحث قرار دهیم که علم چگونه پیدا شده؟ چه تحولاتی در آن پدید آمده؟ عواملی که منجر به این تحول شده چیست؟ روش به کار گرفته در این علم چه بود؟ و احیاناً درباره اینکه روش صحیح و کدام غلط است بحث می‌کند که اینها را فلسفه علم اخلاق گویند.

● تربیت اخلاقی

تربیت به معنی پرورش دادن استعدادهاست. از نظر علمی اول باید ببینیم که آن استعدادهای انسان چه استعدادهایی است. انسان چه استعدادهایی در کمون و بطون خود دارد که باید بروز کند؟ بعد باید ببینیم اسلام چه عنایتی به این استعدادها کرده است؟ منطق او راجع به این استعدادها چیست؟ انسان دارای دو بعد جسمانی و روحانی است که جسم مرکب و ابزار روح است. در قرآن کریم آیات فراوانی به این معنی دلالت دارد و از جمله می‌فرماید:

« ای رسول یادکن هنگامی را که خدا به فرشتگان گفت من بشری را از گل می‌آفرینم پس آنگاه که او را با خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او دمیدم همه بر او به سجده درافتید.»

و همینطور قرآن کریم در سوره مومنون ضمن بیان مراحل خلقت انسان به دو بعد جسمانی و روحانی اشاره می‌فرماید هر چند که بخش کمال یابند و انسان روح و ابعاد جسمانی اوست اما در تربیت اسلامی پرورش و تقویت جسم و قوای جسمانی نیز ضروری و الزامی است. تقویت جسم به معنای نیرومند کردن جسم و سالم نگهداشتن آن است که در اسلام به آن تأکید شده و حتی فلسفه بسیاری از دستورات بهداشتی اسلامی نظیر نظافت‌ها، غسل‌ها و ... از یک جنبه به عنایتی بر می‌گردد که اسلام به پرورش و تقویت و تطهیر و سلامت جسم دارد.

در نظام تربیتی اسلام رسیدگی صرف به جسم و تقویت جسمانی بدون توجه به ابعاد روحی، مذموم و ناصحیح است و همینطور توجه صرف به ابعاد روحانی و تضعیف ابعاد جسمانی آن گونه که در ادیان هند و احیاناً در مکتب رهبانیت مسیحیت مطرح است نیز مذموم و ناصحیح است و افراط و تفریط در هر یک از دو بعد و عدم مراعات اعتدال مذموم و ناصحیح است.

لازم به ذکر است که انسان موجودی مختار است و در عین حال دارای قوه شهوت و قوه غضب و قوه عقل می‌باشد که این دو همواره در تنازع و کشمکش هستند، هر گاه قوه شهوت و غضب (قوه حیوانی) بر عقل غالب شد انسان دارای خوی حیوانی بلکه پس‌تر از حیوان می‌شود و هر گاه قوه عقل غالب می‌شود انسان از فرشته برتر و بلند مرتبه‌تر می‌گردد.

امیرالمومنین (ع) می‌فرماید:

«خداوند فرشته را به عقل اختصاص داد و خشم و شهوت در او قرار نداد و حیوانات را شهوت و غضب داد و عقل نداد، ولی انسان را به اعطا همه آنها جامه شریف پوشانید.

پس اگر شهوت و غضب او مطیع عقلش نشود از فرشتگان برآید زیرا با وجود منازع به این مرتبه نائل شده است و حال آنکه فرشتگاه را مزاحمی نیست.»

بنابر این، انسان دارای سه قوه واهمه، غضبیه و شهویه است که سرچشمه تمام ملکات حسنه و سیئه و منشا همه صورت‌های باطنی انسان‌اند.

سیمای باطن انسان که صورتی ملکوتی نیز خوانده می‌شود در آغاز صورتی انسانی است ولی اگر صفات رذیله بر آن غلبه کند صورت باطن انسان دگرگون گشته و به سیمای جدیدی مبدل می‌گردد، مثلاً اگر قوه غضب بر آدمی غالب آید و عقل و اراده وی تابع آن شود، سبعیت و درندگی در وی تقویت گشته و قهراً چهره درونی او همان سیمای حیوان درنده است.و همچنین اگر قوه واهمه،‌ برانسان غالب شود. سیمای باطنی و صورت ملکوتی وی، سیمایی شیطانی می‌شود که جز خدعه، نیرنگ، ‌فریبکاری، تقلب، نمامی و غیبت و ... از او بر نخیزد و البته گاهی سیمایی دوگانه و مزدوج از درندگی و شیطنت، در آدمی پدیدار می‌شود که در آن صورت سیمای باطنی آدمی، به هیچ حیوانی شباهت ندارد، به سیمای عجیب و غریب تبدیل می‌گردد و نیز اگر قوه شهوت بر آدمی غلبه کند و باطن آدمی نیز، سیمایی جز حیوانیت و شهوت پرستی ندارد.

قابل ذکر است که سیمای باطن آدمی را سیمای برزخی نیز می‌گویند. هنگامی که آدمی از دنیا می‌رود، هر ملکوت و سیمای باطنی که بر وی غالب بود، همان ملکوت و چهره باطنی در عالم برزخ خودنمایی می‌کند و افرادی که در دنیا دیدگان باطن بین دارند گاهی سیمای باطن دیگران را مشاهده می‌کنند.

خلاصه این سه قوه، اگر در سیطره عقل و ایمان و در تدبیر وحی و عقل سلیم آدمی در آینده از عوامل خوشبختی و سعادت انسان خواهند بود، وگرنه سبب شقاوت و بدبختی شوند.

قابل ذکر است که از هر یک از این سه قوه فوق، در صورت اعتدال و برکناری از افراط یا تفریط، ملکات و صفات فاضله‌ای چون حکمت، شجاعت، عفت و عدالت در نفس بشر پدید می‌آید که تمام شعب گوناگون اخلاق نیک و شایستگی‌های اخلاقی به این چهار صفت باز می‌گردند. لیکن هر یک از این سه قوه در صورت افراط یا تفریط، منشأ صفات رذیله‌اند که همه خصلت‌های ناروا و صفات ناپسند و اخلاق ناستوه را باعث می‌گردند.

آنچه میزان رشد و کمال و فعالیت هر یک از قوای انسانی را تعیین می‌کند توجه به کمال نهایی انسان و مقتضیات آن است یعنی رشد و کمال هر یک از قوای انسانی تا آنجا که مناسبت با کمال نهایی انسان داشته و مقدمه‌ای لازم برای حصول آن باشد، مطلوب است،‌ در غیر این صورت به جهت تعارض با کمال نهایی، نامطلوب خواهد بود.

اما فضایل و کمالات اخلاقی زمانی از پشتوانه قابل اعتماد برخوردار می‌شود که بر ایمان به خدا و کلمه توحید تکیه داشته باشد. وقتی اخلاق بر چنین عقیده‌ای مبتنی باشد برای انسان عقیده‌ای جز کسب رضای خدا باقی نمی‌ماند و تمامی هم او این می‌شود که یک یک اعمالش مورد رضای خدا باشد. چنین انسانی که دلش در تسخیر ایمان به خدا است، در درون خود باز دارنده‌ای دارد به نام تقوی که او را از ارتکاب به اعمال ناشایست باز می‌دارد.

از این رو ایمان به سان درختی است که چون ریشه آن در زمین روح انسان قرار گیرد شاخه‌های فراوان فضایل اخلاقی را به وجود آورد، ‌مدام اعمال صالحه را که میوه‌های این صفات و ملکات است، ایجاد می‌کند.

«آیا ندیدی که چگونه خداوند کلمه طیبه ایمان به خدا را به سان درختی پاک مثال زد که ریشه آن کلمه توحید در زمین استوار و شاخه‌های آن اخلاق فاضله روبه آسمان است و هر لحظه میوه‌های خود را که همان اعمال صالحه است به اذن پروردگارش برون می‌دهد.»

(سوره ابراهیم آیه ۲۴ و ۲۵)

از طرف دیگر باید توجه داشت که ایمان چیزی نیست که بعد از حصولش خود به خود در دل مومن باقی بماند مگر اینکه فضای روحی برای رشد و بقا آن مساعد و خانه دل از عوامل مخالف آن منزه باشد. بعد از پیدایش ایمان اولیه،‌ هر اندازه شخص به اعمال مناسب با ایمان بیشتر مبادرت ورزد و ملتزم به لوازم ایمان گردد، به همان اندازه ایمان در کانون دل او رسوخ بیشتری یافته، از عمق و قدرت بیشتری برخوردار است. بنابر این بین ایمان و اخلاق پسندیده در انسان رابطه متقابل وجود دارد. اخلاق فاضله به وسیله ایمان ضمانت می‌شود و ایمان به وسیله آن صیانت می‌گردد. همانا ایمان اولین مرتبه قرب به خدا است و شرط لازم برای قرب به خدا و رسیدن به کمال، وارد شدن در عالم ایمان است.

بعد از پیدایش ایمان هر اندازه انسان وابستگی و فقر وجودی خود را بهتر و روشن‌تر دریابد و در سایه علم و عمل، این معرفت او به دریافت قلبی تبدیل شود، به همان اندازه به درگاه رحمت الهی نزدیکتر و به ذات قدس او مقرب‌تر خواهد شد در این صورت است که در می‌یابد:

با خدا همه چیز دارد و بی‌خدا هیچ

مریم احمدیه