شنبه, ۲۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 15 March, 2025
چالش های مدیریتی و برخورد اندیشه ایی مدیران نسل اول با نسل دوم برخواسته از انقلاب اسلامی

نظام جمهوری اسلامی با تکیه بر کسانی که عموماً در ابتدای پیروزی انقلاب در زمان خود نسل دومیبه شمار میآمدند، شکل گرفت و استقرار یافت و امام خمینی عمده مصادر مدیریتی ارشد کشور را به نسل دومیهای حوزوی و دانشگاهی زمان خود سپرد و از تکیه کردن بر ظرفیت نسل اولیهای آن زمان اجتناب کرد.
منظور از بیان واژه ی نسل دوم، همان رویش نسلی است بر تنه انقلاب روییدند که نه بیگانه اند و نه از قبول مسولیت گریزانند.
اما؛ در فرایند تعمیق فکری و اندیشهای جامعه ما در دو دهه و نیم اخیر، مباحث اندیشهای متعددی مطرح شد که هر یک به نوبه خود، شاخهای از تأثیرات گسترده و پایدار را بر مولدان و مصرفکنندگان اندیشهها و دانشها برجای گذارده اند.
در حقیقت، بنیادین ترین وجه استمرار انقلاب اسلامی به شکل ایجاد حکومت و دولت ها، درگرو تعییین سرنوشت ملی رعایت قواعد و سیاست و تدبیر اجتماعی و حکومتی است که مورد مورد ادعا قرار گرفته و پذیرش یا نفی یک متدولوژی معرفت شناسی و یا یک فلسفه علم خاص، نتوانسته است بطور مشخص تأثیر ژرف خود را بر تمامیعرصههای رشد ایران اسلامیبرجای گذارد .
نکته مهم درپیدایش این چالش و برخورد یا تعامل با آن مرتبط است به رویکرد وروش برخورد و مواجهه نسل اول(انقلابیون مسلمان و پایه گذاران و رهبریت) با این موضوعات حیاتی و پایه یی است که رویکرد این نسل با نسل دوم در این جهت، با هم متفاوت و متمایز است و هریک روش ویژه و الزامات خاص خود را دارند، چنان که امروز د ر نقطه ای ایستاده ایم که پیامدها و عواقب تلخ رویکرد نسل اول به موضوعات اندیشهای و معرفتی، ناخودآگاه بر جامعه ما تحمیل شده و هنوز در فضای غبارآلود و ابهام آن به سر میبریم. طرح موضوع «ضرورت انتقال مدیریت کشور به نسل دوم»، به هیچ روی به معنی نفی تکریم و پاسداشت تواناییها، ارزشها و خدمات فراوان نسل اول در دو دهه اخیر نیست؛ سخن این است که نسل اول در قبال رخداد تحولات سالهای اخیر در عرصههای معرفت، علم، مدیریت، فناوری، اجتماع، فرهنگ و حتی سیاست، دچار تأخیر روزآمدی شده و امروز برای رسیدن ایران اسلامی به جایگاه شایسته خود در منطقه و جهان، تنها راه موفق و مطمئن، گشودن ذخیره انباشت شده در تواناییها و صلاحیتهای روزآمد نسل دوم است.
نسل اول مدیران و سیاستمداران در طول دو دهه اخیر همواره مواجهه ای سیاسی با مسائل اندیشهای و معرفتی ـ چه در عرصه علم و چه در عرصه دین ـ داشته است. به رغم آن که در دهه پنجاه و حتی قبل از آن، نسل اولیهای امروز ـ که خود در آن زمان نسل دومیبه شمار میآمدند ـ دعاوی اندیشهای و معرفت شناختی فراوانی داشتند و پیروزی انقلاب اسلامیمجال فراخی را در پیش روی آنان گشود تا دعاوی خود را در سطح گسترده مطرح کنند و با براهین استوار به پیگیری آنها بپردازند.
اما پس از قدرت یافتن نسل اولیها و تصدی مسئولیتهای ارشد کشور، گویی تمام مسائل معرفتی حل شد ودیگر آنان می توانستند فارغ از هر قیل و قال بنشینند و به تعبیری مدعی باشند که " ما که کردیم کار خویش را نوبت تو شد بجنبان ریش را ".
این امعان از نظر داشتن را نمی توان به حساب این گذاشت که نسل اولی ها منفعلانه عمل کردند و یا حتی نخواستند به عنوان تیوریسین های نظام وارد عرصه شوند ؛ شاید بتوان تا سال ۶۸ را بی دغدغه گی نسل اول به موضوعات اندیشهای و معرفتی را تا حدی توجیه کرد، چرا که اجتهاد پویا و زمان شناس امام خمینی و تحولات فتوایی ایشان، همچنان پشتوانه معرفتی انقلاب اسلامیرا زنده و پویا و رو به پیش نشان میداد، اما پس از رحلت امام رخوت اندیشهای و معرفتی بوجود آمده در نسل اولیها، به سرعت پیامدها و کاستیهای خود را نشان داد.
● استحاله تدریجی در اتاق فکر
اکنون به گذشته بازمیگردیم به سالهای ۶۰ تا ۶۸ را مرور میکنیم، به وضوح سیاسیانگاری مسائل بنیادین اندیشه و معرفت، و رخوت و بیدغدغه بودن در نسل اول را درمییابیم.
میتوان به این توضیح و توجیه بسنده کرد که ضرورتهای مدیریتی و سیاسی در دهه شصت، امکان پرداختن نسل اولیها به موضوعات اندیشهای و معرفتی را از آنان سلب کرده بود. اما آنچه به راحتی توجیه پذیر نیست این مسئله است که نسل اولیها حتی در میان خود نیزبا موضوعات دینی در حوزه اندیشه و معرفت عموماً با رویکرد سیاسی برخورد کردند.
در عمل نیز ضعفها و نارساییهای این فرایند دیده شد و اکنون که به گذشته مینگریم، مشاهده میکنیم که بخش عمده ای ازنسل اول مدیران و سیاستمداران، گویی همواره عادت کرده اند که از میان راههای متعدد فراخ وگسترده، تنگ ترین و دشوارترین راه را انتخاب کنند..
یکی از نتایج عدم تفکیک حوزه ی معرفتی از حوزه سیاسی بهتر است بگوییم سیاسی کردن در بین نسل اول و کسب اعتبار کردن از وجهه ی بی شایبه ی امام خمینی ره در تمام وجوه برای خود منجر شد که در سال ۶۷ ـ سال آخر حیات امام خمینی ـ دکتر سروش که به تدریج از سال ۶۴ به بعد از ایده رسیدن به « علوم انسانی اسلامی» دست کشیده بود و به سمت حق و واقع نما دانستن علوم انسانی تجربی گرایش پیدا کرده بود، اقدام به انتشار مقالات حاوی نظریه « قبض وبسط تئوریک شریعت » در کیهان فرهنگی کرد.
در این زمان سال های۶۴ تا ۶۷ - عموم مدیران و سیاستمداران نسل اولی، بجز حضرت امام؛ در برابر این مقالات و بسیاری از مقالات منتشره دیگر در حوزه معرفتی حرفی برای گفتن نداشتند و بیشتر با عتاب وخطاب با این موضوع بر خورد کردند و سیاستمداران دست چندم هم به ماهیگیری سیاسی پرداختند و تنها رهبرکبیر و بنیان گذار نظام بودند که دقیقا برخورد معرفتی و مدیریتی فقهی و بنیادگرایانه نمودند ، وپیامدهای آینده طرح این نوع اندیشههای بی پایه را پیش بینی کرده بودند .
امام ره به درستی و بر اساس تجربه مستقیم خود از مناقشات فکری نیمه اول دهه شصت دریافته بود که با ورود نسل اول به این نزاع فکری، آنان بجای همت گماشتن بر گشودن گرههای معرفتی در حوزه مسائل مشترک علم و دین، به سرعت این مباحث را تبدیل به خوراکی برای منازعات سیاسی خواهند کرد و در صف بندیهای روحانیت و روشنفکران مذهبی، کار به طرد و تکفیر روشنفکران مذهبی خواهد کشید و عملاً نیز روشنفکران مذهبی به ادبیات کفرآمیز لیبرال خوهند پیوست؛ و پیوستن روشنفکر مآبانه بسیاری از مذهبیون نسل اولی ها و حتی در سطح فقها و اندیشمندان معرفتی و سیاسیون دست چندمی چالشی بزرگ با حفره ای عمیق را در حوزه معرفتی ایجاد کرد که منجر به پلورالیزم به نام دین و مذهب شد ومسیری ایجاد شد که بخش اعظم غلطیدن نسل اولی ها خطاکار و حتی گاه مغرض به آن بر گردن تیوریسین های نظام است که بیشتر به ندانم کاری شبیه بود تا به مصلحت اندیشی آنان؛ زیرا واقعا شایستگی مواجهه با این خط نفاق جدید را در حوزه ی معرفتی نداشتند ولی در مقابل دیدیم که آن بزرگمرد چه پیش بینی دقیقی داشت و چگونه همان مسیری که امام نسل اولیها را از آن پرهیز داد اتفاق افتاد و بالاخره پاره ای از این روشنفکران به نقطه ای رسیدند که خود نیز در تکفیر خویش نمیتوانند تردید کنند!!!
● شیوع بیماری مسری تفکر پو پری (پوپریسم)
در اردوگاه نفاق معاصر به سر گردگی فقاهت منفعل و مغفل و همچنین جبهه ی تدارکاتی بیرون از نظام توانست در درون نفوذ کرده و شاخ و برگ هایی که می رفتتند در بدنه نظام به شاخه های تنو مندی تبدیل شوند را کج و معوج کرد و حتی خیلی از آنها را از بدنه تنومند انقلاب جدا و خشک کرد و نظریه قبض و بسط نیز توانست به سرعت بساط اندیشه ورزی خودرا پهن نماید که ادبیات معرفتی و سیاسی را استحاله نماید و تا جایی پیش برود که دیالوگ متعارف در ارکان نظام تبدیل به تسامح و تساهل تبدیل شود و به جای دغدغه ی داشتن هم و غم تفکر انقلابی و اسلامی که خواستگاه اصلی حضرت امام ره بعنوان بنیانگذار نظام بود گرایش عجیبی در حوزه معرفتی پدیدار شد که هدفشان استحاله نظام از درون بود . و ادبیات رایج این دوران بیشتر به منو لوگ دیکته شده شبیه بود که در غالب نظریه پردازی ؛ گفتمان ؛ اصلاحات ؛ آزادی ؛ و حتی غوغا سالاری مطبوعاتی و ژور نالیستی و تبلیغاتی مطرح و عرضه می شدند و جامعه ایی که در درون خود عاری از تیوریسین های قوی بود هاج و واج مانده بود و اگر هم شخصیتی قد علم می کرد و نظریه بنیادگرایی را تیوریزه می کرد آنی مورد همجمه ی تبلیغاتی و رسانه ایی قرار می گرفت و تا جایی پیش می رفتند که منجر به حذف آن نیرو از پیکره نظام می شد و غوغا سالاری حاکم بر اتمسفر آلوده بر زور و قدرت و سیاست با زدن این نیروها فورا ادبیات خودرا عالب می کردند مانند : تیوریزه کردن خشونت اسلامی قتل های زنجیره ای ایجاد تشکیک در حکم حکومتی و نظام فقاهتی اهانت به مقدسات و از بین بردن اصول دینی مبتنی بر تفکر شیعه ایی و دهها مورد دیگرکه در بایگانی حافظه تاریخی مردم ما ثبت ودرج شده است .
این اهمال کاری تا جایی پیش رفت که کسی حاضر نشد بخواهد از ابروی خود مایه بگذارد و از باب امرون بالمعروف و تنهون عن المنکر مردم را به قسط دعوت کنند و با عصای موسوی ولایت فقیه به میدان مباهله برود و کفر ساحران را اشکار نماید و نظریه قبض و بسط را که ترجمه ناقصی از رویکرد سه سده اخیر غرب یعنی رویکرد « شناخت مبتنی بر اصالت تجربه» بود را نقد و یا مقابله نماید .
آن هم نظریه ایی که مبتنی بر «حقانیت تجربی» میلتون در قرن شانزدهم بود و به آغاز دوران تفکر « رئالیسم تجربه مدار» پوپر در قرن بیستم ختم شد،
راستی ضعف نظام در این چالش در چی بود ؟ پاشنه آشیل نسل اولی ها چرا برای استحاله گرایان بظلهر اصلاحب طلب شناخته شده بود ؟
چراابزار ناکار آمد پوپریسیم به سان ابزاری کارآمد در جهت پیروزی در مصاف منازعات سیاسی بکار گرفته شد ؟
چرا آقای سروش و حلقه کیان به سرعت وارد منازعات سیاسی شدند و مباحث پایه اندیشهای و معرفتی را به حراج سیاسی گذاشتند؟
چرا پیکار در میدان جهاد حق طلبانه و اسلام خواهانه در حوزه معرفتی جای خود را به پشت جبهه ی سازندگی گفت گوی تمدن ها داد و شیوخ جای مجاهدان را گرفتند و القاب تصنعی شیخ اصلاحات و شیخ دیلیمات رایج و مصطلح شد؟
کمتر کسی است در خاطر نداشته باشد که امام خمینی ره با توصیه ی خود میخواست از شکل گیری یک مسیر نادرست و انحرافی در عرصه مباحث اندیشهای و معرفتی و موضوعات بنیادین دینی جلوگیری کند. زیرا به خوبی میدانست که از یک سو مسدود شدن مسیرهای طرح اندیشهها و نظریات جدید، بیش از آنکه به ضرر مدعیان این اندیشهها و نظریهها ـ ولو تقلیدی و نسخه برداری شده ـ باشد، به نفع آنان و به ضرر مسدودکنندگان تمام خواهد شد، و از سوی دیگر اگر در عرصه تضارب اندیشهها مسیر درستی درپیش گرفته نشود، فرصتهای رشد و حقیقت یابی از دست خواهد رفت و شرایطی بوجود خواهد آمد که چاره ای بجز بکارگیری ابزار قدرت حکومتی برای خاموش کردن شعلههای فتنه برآمده از آن باقی نخواهد ماند.
اما متأسفانه نسل اول هیچ زحمت فکری و اندیشهای جدید و جدی ای به خود نداد و کوشیدند با بی اعتنایی و یا بعضاً استفاده از ابزار قدرت نسبت به پاسخگویی به این مسائل مبادرت نماید. جالب است که برخلاف تلاش بی وقفه نسل اول در سالهای ۵۶ و ۵۷ در جریان اوج گیری انقلاب اسلامیبرای پاسخگویی به نیازهای اندیشهای جامعه و جوانان، در دهه هفتاد حتی در خطبههای نمازجمعه نیز کمترین قدمیدر این جهت برداشته نشد و کار بجایی رسید که تقریباً تمام بار سنگین پرداختن به این مباحث بردوش رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای افتاد.
ایت الله خامنه ای از سال ۷۲ به بعد از عدم اهتمام نسل اولیها در توجه جدی به عرصه موضوعات اندیشهای و معرفتی قطع امید کرد و در جلسات متعدد با فضلای جوان حوزوی و اساتید دانشگاهی نسل انقلاب، بر اهتمام مستقل نسل دومیها در این عرصه تأکید ورزید و خود اقدام به تقویت و پشتیبانی از برخی مراکز علمیو پژوهشی جدید در این جهت نمود.
نسل اولیها از رؤسای دولت گرفته تا وزراء و سازمان مدیریت و برنامه ریزی، دستورات صریح رهبری را نیز نادیده گرفتند و زیرچشمیاز آن عبور کردند و از ایجاد کمترین فضای سالم و انجام کمترین حمایت لازم دریغ ورزیدند؛ و هنوز هم وضع بر همین منوال است!
آیا سیاسی کردن مسائل معرفتی و اندیشهای، سال به سال به رمیدن جوانان و بویژه دانشجویان از پای تریبون متفکران نسل اولی نیانجامید؟
آیا کار بجایی نرسیده که اساساً متفکران نسل اولی امروزه هیچ رابطه ای با حال و هوای فکری نسل سومیها ندارند و به دلیل رها کردن عرصه مباحثه و اقناع در این مسائل، قدرت برهانی و جدلی خود را در مباحثات عمومیاز دست داده اند؟
● انقلاب سوم و پیدایش موج تولید دانش
در مقابل، نسل دوم اندیشه ورز و مباحثه جو بار آمد و توفنده در برابر موج سنگین ترجمه افکارو معارف پایه غرب و تحفه لیبرال دموکراسی آن، در دهه هفتاد جدّ و جهد فراوانی بخرج داد و بی اعتنا به تنگناها و گشادگیهای برآمده از میدان سیاستمداری و مدیریتهای رسمی، به وظیفه تاریخی خود در تبیین و دفاع از میراث فکری و اندیشههای امام خمینی عمل کرد و رابطه فعال با نسل سوم را جدی گرفت و توانست حداقل با بخش بزرگی از نسل سومیها ارتباط فکری فعال برقرار کند و در بخش مؤثری از آنها، افکار و اندیشههای پایه تشیع علوی را مستحکم و نهادینه کند.
تفاوت میان رویکرد سیاسی انگار نسل اولیها در برخود با مسائل معرفتی و اندیشهای با رویکرد فکری و اندیشهای نسل دومیها در این مسائل، بجایی رسید که از سال ۷۵ به بعد این جمع بندی بدست آمده بود که حداقل برای مدت چند سال، بهتر است دانشجویان ـ که عموماً نسل سومیاند ـ نه تنها با سیاستمداران و مدیران نسل اولی بلکه حتی با بسیاری از متفکران نسل دومی نیز مباحثه فعال و رودررو نداشتند و تمایلی هم نشان ندادند جون می دانستند بز را غم جان است و قصاب را غم پیه .
نسل سومی ها به خوبی توانستند پیام آیت الله خامنه ایی رهبر انقلاب را بگیرند بخصوص وقتی در سال ۷۹ جامعه اسلامیدانشجویان ـ که معروف به هواداری از جناح راست است ـ بیانیه داد و مرجعیت فکری و اندیشهای سیاستمداران و علمای نسل اولی را به زیر سؤال برد،پیدا بود که مسئله تا چه حد مخاطره آمیز شده و سیاسی شدن غلیظ مسائل معرفتی و اندیشهای در دهه هفتاد، چه آثار ویرانگری برجای گذارده است.
اکنون سالهاست که دیگر کسی از سیاستمداران و حتی متفکران نسل اولی، انتظار طرح اندیشهها و نظریههای سیراب کننده جوانان تشنه معرفت را ندارد و جز هشدار و توبیخ و الزام و قدرت نمایی سیاسی و مدیریتی، چیز دیگری از نسل اولیها به یاد نمیآورد بسیاری از نسل اولیها از وظیفه اصلی خود که ارائه رهنمود فکری و آگاهی بخشی به جامعه جوان ماست طفره میروند و تمام بار این مسیر را بر دوش رهبر انقلاب انداخته اند و حتی گاه انتقاد هم میکنند که چرا ایشان با تکیه بر قدرت حکومت، ریشههای امواج فکری جدید را نمیخشکاند و کاملاً قلع و قمع نمینماید؟!!!
اما صورت مسئله روشن است، مقام معظم رهبری همواره به فضلای دانشگاهی و حوزوی نسل دومیتأکید کرده و میکند که رسالت اندیشهای و فکری خود را جدی بگیرند و از سیاست زدگی پرهیز کنند و راه بسیاری از نسل اولیها را که با تکیه بر بالش قدرت و مدیریت، از این گونه وظایف اساسی خود غفلت کردند، در پیش نگیرند و رشد معرفتی و فکری نسل جوان را وجه اهتمام خود قرار دهند.
صرف نظر از نوع برخورد نسل اول و دوم با مباحث معرفتی و اندیشهای، این دو نسل در پاسخ به گزارههای معرفتی و اندیشهای پایه، تفاوتها و تمایزهای بارزی از خود نشان نمیدهند.
بخش عمده ای از نسل اول سیاستمداران و مدیران، به دلیل هضم شدن در دیوانسالاریهای رسمیو غیررسمیاصولاً توان حرکت در اعماق و زوایای معارف و اندیشههای امام خمینی را از دست دادند و در قالب مجموعه ای دو قطبی و دوئالیستی که یک قطب دائماً اصالت را به علوم و معارف سنتی و قطب دیگر به علوم تجربی جدید میدهد، رسوب کردند و در این دو قالب منجمد شدند.
مروری کوتاه بر زنجیره سخنرانیهای نسل اولیها در دهه هفتاد بسیاری از مسائل را نشان میدهد؛ یکی سالهای پیاپی بر لزوم دخالت زمان و مکان در فقه سخن میگوید، بی آنکه خود حتی یک استنباط فقهی روزآمد استنتاج و ارائه کرده باشد؛ دیگری همه دغدغه اش معطوف به دموکراسی و آزادی است و گویی هیچ مسئله دیگری در این سالها از عمق و ژرفای لازم برای مطرح شدن در جامعه ما برخوردار نبوده و نیست !؛ آن یکی دیگر نیز تمام همت خود را بر مبانی کاربردی و کارگزاری ای قرار داده که عموماً نافی مدعاهای اندیشهای و معرفتی اش است!
نسل اولیهای سنتی محض هم که گویی در جهان امروز زندگی نمیکنند و دائماً به تکرار رهنمودهایی مشغولند که به وضوح از آبشخور اخباری گری و تمایل به تحجر سیراب میشود!
و این چنین شد که نسل اول دعاوی بنیادین انقلاب اسلامی و رهبر بزرگ آن امام خمینی در عرصه معارف و اندیشههای پایه را در عمل وانهاد .
همواره شاهدیم که هریک، به بخشی از آنها برای اثبات مدعاهای خویش تمسک میجویند؛ گویی انقلاب اسلامیمنادی جمع میان علم و دین به مثابه دو بال حیاتی برای پرواز بشر به سوی قلههای رشد و کمال تا رسیدن به اوج ملکوت نبود و تحجر و التقاط را در یک ردیف و همزمان با یکدیگر نفی نکرد و در جستجوی راهی نجات بخش برای ترکیب سنت و تجدد برنیامد و امام خمینی همه آن دعاوی بزرگ و جهانی و نجات بخش بشر را در سیره و سلوک فکری، رهبری و مدیریتی خویش متجلی نساخت و قانون اساسی قرار نیست تجلی گاه دعاوی مزبور باشد!
از این منظر، اگر به دقت نگاه کنیم درمییابیم که نسل اول نه تنها همگام با امام در عرصه اندیشهها و معارف پایه پیش نرفت، بلکه پس از رحلت امام، بخش عمده ای از مدیران نسل اولی خود را وقف دیوانسالاری عریض و طویل حکومت کردند، سیاستمداران نسل اولی مدام چاشنی تلخ سیاست را به هر موضوعی حتی همین معارف و اندیشههای پایه افزودند و بخشی از اهل فکرشان که دارای دعاوی روشنفکری بودند، با طناب معرفت شناسی پوسیده قرن نوزدهمیغرب، به ته چاه ارتجاع و بازگشت به افکار سدههای پیش متفکران و روشنفکران غرب رفتند. در دهه آخر قرن بیستم و دهه اول هزاره سوم میلادی، دانش غرب به سوی بهره گیر ی از رهیافتهای ادیان آسمانی حرکت کرد و حتی آقای دکتر شتلز، از توصیههای دینی یهودیان ارتودکس بالکان درباره تنظیم دوران بعد ازعادات ماهیانه زنان برای ارائه بهترین تکنیک انتخاب جنسیت فرزند توسط زوجین بهره گرفت!، آنوقت همزمان نخبگان جامعه ما درگیر شوک معرفتی ای شدند که حلقه کیان در یک واپس گرایی بی منطق، به جامعه دانشگاهی و حوزوی ما وارد کرد و نظریه تابعیت تفسیر دینی از علوم تجربی روز را تئوریزه کرد و به خورد جوانان ما داد.
بدیهی است که فرد و جمعی که با تکیه بر برخی ذائقههای بدیع خود، اصولاً نه مرد زحمت کشیدن در اعماق شاخههای تخصصی علوم تجربی یا علوم دینی اند و نه توان نظریه پردازی دارند و به جای نظریه پردازی و تولید دانش، دائماً در فکر تکرار نسخه لوتری یا کالوینی در جهت تخریب مفاهیم دینی حرکت میکنند و دست کم خود را آدا سموس شیعه میخوانند، و اصلا آمادگی جدی گرفتن دعاوی اندیشهای و معرفتی عظیم انقلاب اسلامیرا ندارند و حتی زحمت اندیشیدن به این دعاوی را به خود نمیدهند.
● فقاهت و مرجعیت ناجی مدیریت اندیشه ایی
شکل گیری گزارههای دوقطبی معرفتی در میان نسل اول، بزرگترین خسارتی بود که پس از انقلاب اسلامیبر جامعه ما وارد شد؛ چرا که انقلاب اسلامیپیشاپیش تمامی این دو قطبیها را که یکی ریشه در جمود و تحجر و دیگری ریشه در التقاط و حتی الحاد داشت، نفی کرده بود و پیروزی انقلاب اسلامی، معنایی بجز مهر ختم زدن بر دوران این گونه کوته نگریهای دوقطبی نداشت؛ و اگر غیر از این بود، رخداد انقلاب اسلامیمعنا نداشت.
با مطالعه ی تفکرات مذهبی در حوزه معرفتی متحجرانه ی عصرپهلوی در می یابیم که مبلغان این گونه اندیشهها و معارف دوقطبی، در رژیم شبه مدرن و شبه مذهبی پهلوی! بیشتر و راحت تر امکان تنفس داشتند؛ و در آن زمان هیأتهای روشنفکری پوپری و فوکویی وهابرماسی بیشتر و راحت تر می توانستند در زیر علم و کتل غرب سینه زنیهای خود را داشته باشند و اگر قرار بود این آسیاب بر این پاشنه بچرخد دیگر نیازی به حادثه عظیمیهمچون انقلاب اسلامینبود!
انقلاب اسلامیآمد تا مهر بطلان بر تمامیشبه نظریههایی که یا در طبیعت مادی رسوب کرده اند و یا در ماورای ماده موهومیخود سیر میکنند، بزند و به جهان علم و اندیشه نشان دهد که طرحی نو لازم است تا از ریختن معارف وحیانی در ظرف و پوسته معارف طبیعی و تجربی، راه سعادت بشر گشوده شود و جوامع بشری، از شر نظریههای مروج توسعه مادی بی معنویت یا معنویت گرایی فلاکت زده در کره خاکی نجات یابند.
بدرستی اگر بخواهیم کارنامه ی نسل اولی ها را در حوزه ی معرفتی باز خوانی کنیم نسل اولیها با امواج توفنده انقلاب اسلامی و دعاوی عظیم امام خمینی در حوزه معرفتی چه کردند ؟
دعاوی امام خمینی یک ادعای قشری و ملی نبود که بتوان آن را در یک سرزمین استحاله کرد زیرا امروزه حتی برای بسیاری از متفکران غربی، نوترین معارف و اندیشههاست و امواج متفکران جهان اسلام را نیز به خروش آورده است، ولی در مقابل نسل اولی ها چه کردند و چه بر سر آن آوردند؟
در نیمه دهه هفتاد، کار بجایی رسید که بسیاری از نسل اولیها در وضعیت سردرگمی و بی شکلی اندیشهای و معرفتی قرار گرفتند و خود از نسل دوم و سوم نیز بیشتر دچار سؤالات فراوان در این موضوعات شدند!! آنان اگرچه در ظاهر به روی خود نمیآوردند ولی دربحثها و نشست و برخاستهای خصوصی، کاملاً سردرگمی خود را نشان میدادند؛ از سردرگمی در موضوعاتی نظیر حقوق بشر، آزادیهای اجتماعی و روزآمدی آموزههای بنیادین اسلام گرفته تا خود همین نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت ، در عموم این موارد نسل اولیها گامیدر جهت اندیشه ورزی و نظریه پردازی برنداشتند و حتی یک کتاب در این موضوعات ننوشتند و به طرح سخنرانیهای معمولاً شعاری و سیاسی اکتفا کردند سردرگمی سؤالمندانه بخشی از نسل اولیها نیز سرگذشت شنیدنیای دارد.
این از نسل اولیها در حالی در مسائل معرفتی و اندیشهای پایه مورد سؤال و پاسخ طلبی نسل جوان قرا گرفته و میگیرند که متأثر از وضعیت بی شکلی فکریشان، خود بیش از نسل جوان سؤال دارند و پاسخ آنها را نیافته اند در پرتو نظاره گری نسل دوم به این صحنهها و آبدیده شدن در کوره منازعات و مباحثات اندیشهای و معرفتی، این نسل بجای دمیدن بر شیپور یار گیری دو قطبیهای اندیشهای و معرفتی و نظریه بازیهای ناشی از آن، کوشش نمود در مسیر نظریه پردازی تخصصی در شاخههای مختلف علوم گام بردارد؛ کوششی که البته در ابتدای راه است و هنوز مسیر رشد جدی آن گشوده نشده است.
در دهه هفتاد و طرح موضوعاتی نظیر اسلامیشدن دانشگاهها، حرکت به سوی استقلال اندیشهای، علمیو فکری و در نهایت، طرح نهضت نظریه پردازی و جنبش نرم افزاری، زمینه استمرار دو قطبی بی معنای نسل اولیها در این مباحث را سست کرد و راه رشد سریع نسل دومیها در این عرصه را گشود.
ایت الله خامنه ای که بارها به صراحت بی توجهی مدیران و سیاستمداران نسل اولی به موضوعات پایه اندیشهای و معرفتی را به نقد کشیده است و حتی در دیدار سال ۷۳ ایشان از حوزه قم، در جمع اساتید و مدرسان حوزه، رو به سوی بخشی از سالن کرد که فضلای جوان نشسته بودند و خطاب به آنان گفت که شما مستقلاً مخاطب حرفهای من در پیگیری تحولات لازم فکری و اندیشهای هستید.
تنها آیت الله خامنه ای توانست که همواره از دهه هفتاد و در سالهای اخیر پشیبان اصلی نسل دومیها در مسیر رشد و بالندگی اندیشهای و معرفتی آنان باشد. جالب است که ایشان در بازدید از نمایشگاه کتاب وقتی به برخی غرفههای ارائه کتابهای روشنفکری منتقد رسید، برخی کتابهای تازه انتشار یافته را به وزیر ارشاد و همراهان نشان داد و به محتوای آنها اشاره کرد و گفت که آنها را خوانده است، در حالی که حتی چه بسا وزیر ارشاد از چاپ این کتابها بی خبر بود!
گزینش از :سخنرانی حسن پور ازغندی
ع. نتاج
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست