یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

مرز شناسی انحرافات اجتماعی در پژوهشی عرفانی


مرز شناسی انحرافات اجتماعی در پژوهشی عرفانی

خدایی شدن فرد و جامعه از اهداف بلند عرفان اسلامی است

خدایی شدن فرد و جامعه از اهداف بلند عرفان اسلامی است. در این راستا غایت متعالی عرفان نه تنها مبارزه و پیشگیری با انحراف فردی است، بلکه ضروری است تا با هر گونه خطا و لغزش اجتماعی نیز به مبارزه برخیزد و با پاکسازی جامعه، افراد را در کسب طهارت و تزکیه مدد رساند؛ به همین دلیل یکی از وظایف مهم عارف، خدمت به خلق و اصلاح جامعه می‏باشد تا در تقرب به خدا با خلق همراه گردد جامعیت و الگوی آنها در این طریق، قرآن کریم و سیره علمی و عملی انبیاء و ائمه اطهار(ع) می‏باشد بدین جهت در انحراف شناسی و درمان شناسی منحرفین که دو گفتار اصلی این نوشتار می‏باشد، استناد به آیات قرآن کریم و احادیث ائمه(ع) به عنوان پایه و اساس نظریه عرفا مطمح نظر قرار گرفته است.

عرفان اسلامی نوعی معرفت سلوکی و باطنی جهت کشف حقیقت است که بر تهذیب نفس، طهارت باطن و ذوق استوار می‏باشد، لذا معرفت حاصل از آن، معرفتی شهودی و ذوقی نامیده می‏شود. این نوع معرفت قسیم معرفت‏ها‏ی «علمی ـ تجربی»، «برهانی ـ مفهومی» و «هنری» می‏باشد. این معارف اگر چه در طول و معاضد هم هستند، نه متضاد؛ لکن در میان آنها معرفت شهودی، اولاً از حیث «موضوع» که وحدت شخصیه وجود یا ذات حق سبحانه و تعالی و اسماء و مظاهرش می‏باشد، ثانیاً از جهت «روش» که باطنی و انفسی با تأکید بر تزکیه و نورانیت نفس است و ثالثاً از حیث «هدف» که غایت آن شهود حق، لقاء رب، توحید ناب و رسیدن به مقام ولایت الهی است، جزء بالاترین و والاترین معرفت‏ها‏ شمرده می‏شود. لذا عرفان از حیث موضوع شناسی، روش شناسی و هدف شناسی، نسبت به سایر معارف از ساحتی بس شگرف، مرصد أسنی، غایت قصوی و مقصد اعلی برخوردار می‏باشد.

از منظر عرفان، «انسان» بر صورت الهی آفریده شده است «ان الله خلق آدم علی صورته»، البته مقصود از «آدم»، «آدم نوعی» است، نه آدم «شخصی» و مقصود از صورت نیز صورت معنوی است که مناسب با معانی الهی، یعنی مشابهت در صفات و افعال الهی می‏باشد. آیة «میثاق»، «ذر»، «الست»، «عهد» و «فطرت» نیز بر آن دلالت تام دارد. انسان، در عرفان به «عالم اصغر»، «عالم کبیر»، «جامع حق و خلق» و «کون جامع» تعبیر شده است. بنابراین اگر از افق عرفان به انسان نگریسته شود، انسان مظهر اسماء جمال و جلال الهی می‏گردد که در تفاسیر قرآن کریم از آن به مقام «امانتداری الهی»، «فطرت»، «مسئولیت» و «ولایت» تعبیر شده است. در عرفان هم به تبعیت از قرآن کریم، انسان با رنگ الهی، تجلیات ربوبی، فطرت توحیدی و گرایش به ارزش‏های والای الهی خلق شده است؛ به همین دلیل کوچکترین انحراف و انحطاطی به صورت بالقوه در ساحت‏های عقلی و اخلاقی انسان وجود ندارد. بنابراین می تواند برای به فعلیت رساندن استعدادهای کمالی، در پرتو تلاش و هدایت‏ها‏ی تکوینی و وحیانی تشریعی ـ عقل و وحی ـ بهره ببرد که به لحاظ وجودی به تقوی و خیر نیز هدایت شده است. به طور کلی در به فعلیت رساندن شخصیت آدمی، تعلیم و تربیت خانوادگی، بهره برداری از استعدادهای بالقوه و بالفعل در پرتو آزادی اندیشه و عمل، جامعه و آموزش‏ها‏ی اجتماعی و حکومتی، تغذیه، انتخاب دوست، الگوگیری و … نقش به سزایی دارند. زیرا انسان همواره میان دو بی‏نهایت قرار دارد: بی نهایت خیر، کمال، نور و توحید؛ بی‏نهایت شر، نقص، ظلمت و شرک که در قرآن کریم این دو بی نهایت به «اعلی علیین» و «اسفل السافلین»، تعبیر شده است. انسان هماره در حال انتخاب این دو راه است، تا شخصیت خویش را تکوین بخشد و بر اساس شخصیت تکون یافته اش که مولود علم و عمل است، حرکت و تلاش نماید. از آنجا که انسان از دو مؤلفه آگاهی و آزادی برخوردار است، بدین سبب مسئول و مکلف اعمال، گفتار و احوال خویش می‏باشد، لذا هر گونه انحراف فکری، عقیدتی و انحطاط اخلاقی، مولود انگیزه، اندیشه و عمل انسان است، خواه این انحراف فردی، خواه اجتماعی باشد.

بنابراین انحرافات اجتماعی متأثر از انحرافات فردی است، زیرا بدون شک، فرد صالح در ساختن جامعه صالح و فرد طالح در ساختن جامعة طالح تأثیر به سزایی دارد، به گونه ای که هر چه شعاع وجودی فرد بیشتر باشد، در دو حوزه صالح سازی و طالح سازی بیشتر تأثیر گذار است، چنانکه چنین مقام و موقعیتی، برای علماء و امراء در تأثیر گذاری مثبت یا منفی وجود دارد. بدین ترتیب جامعة نورانی و هدایت یافته، معلول افراد هدایت شده و عادل می‏باشد، اگر چه از نقش جامعه هم در هدایت یا منحرف نمودن افراد نمی توان چشم پوشی نمود، به خصوص در افرادی که زمینه‏ها‏ی لازم برای هدایت و انحراف را داشته باشند. لذا هم فرد و هم جامعه در به انحراف کشیدن یا هدایت یافتن افراد، در ترابط و تعامل تام و روشنی هستند. بدین جهت از مهم ترین اهداف اساسی بعثت انبیاء از سویی تربیت انسان‏های نورانی، موحد و عادل و از سویی دیگر تکوین جامعة نورانی، الهی، عدالت خواه و عدالت پیشه است.

● انحراف اجتماعی

منظور از انحراف، هر گونه لغزش و خطا در بینش، اندیشه و عمل در ساحت‏های سه گانة وجودی انسان، اعم از ساحت عقلانی، نفسانی و جسمانی است.

در حقیقت انحراف، خروج از جادة فطرت و افراط یا تفریط در پیمودن صراط مستقیم الهی است. از نظر عرفان، «انحراف»، نشناختن و ندیدن تجلیات اسماء صفات حق سبحانه و تعالی است، خدا را شهود نکردن و خود را در محضر و بلکه «حضور» حقیقة الحقایق مشاهده نکردن است، به عبارت دیگر خدا را از زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی غائب نمودن و هر از چندگاهی به سراغ خدای غائب از نظرها رفتن می‏باشد. در این صورت انسان رها شده و وانهاده، منشأ تمام بیماری‏ها، انحراف‏ها‏، خطاهای علمی و عملی می‏گردد که علت آن همان «خدای غائب را پرستیدن» است، در حالیکه خدای سبحان «شهود» مطلق، اول، آخر، ظاهر و باطن است که ارض، سماء، ملک و ملکوت از تجلیات اسمایی و وجودی اوست و سرّ انسان و جان آدمیان است. اساساً در عرفان هیچ چیز جز خدا نیست و هر چه هست، وجود نامتناهی باری تعالی است که انسان بر اثر ریاضت‏ها‏ی شرعی و سیر و سلوک باطنی می‏تواند به این مقام بلند، یعنی «خدا دیدن» و «جز خدا ندیدن» راه یابد.

در قرآن کریم انحراف با واژگانی چون «فسق»، «ضلالت» و «غوایت» آمده است که در این رابطه به سه آیه اشاره می‏گردد:

فسق: «و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانسهم انفسهم اولئک هم الفاسقون» فسق به معنای خروج از هسته اولیه وجودی و انقطاع از فطرت الهی و توحیدی است. زیرا عرب‏ها فسق را کندن هستة خرما از پوسته اش می‏دانند و در لغت عرب به «انحرف عن الطریق» معنا شده است، لذا کسی که از فطرت نورانی و هستة مرکزی وجودش خارج شده باشد، فاسق می‏گردد.

ضلالت: «افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نورٍ من ربه فویل للقاسیة قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلل مبین» ضلالت به کسی اطلاق می‏شود که با خود بیگانه و نامحرم باشد، بنابر این هر کسی که به دروغ، تهمت، افتراء، دزدی، زنا، شراب نوشی، قتل، غارت، تضییع حقوق دیگران، حسد، کینه توزی و … می‏پردازد، در ضلالت و گمراهی بسر می‏برد و اگر از روی عمد این اعمال ناپسند را انجام دهد، در ضلالت آشکار است، این افراد فلسفة حیات و خلقت خویش را در نیافته اند و از حیات طبیعی فراتر نرفته تا به «حیات معقول» یا «حیات طیبه» که در اثر عقیده، اخلاق و عمل صالح به دست می‏آید، نائل شوند.

غوایت: «ان عبادتی لیس لک علیهم من سلطان الا من اتبعک من الغاوین». غاوی به معنای بی هدفی است، این بی هدفی و سرگردانی یکی از بزرگترین و عمیق‏ترین انحرافات می‏باشد.

بنابراین در جامعه ای که یاد و نام خداوند در متن افراد جامعه کمرنگ گردد و هدف جامعه تقرب به خداوند متعال نباشد و ارزش‏ها و انگیزه‏ها‏ی جامعه سمت و سوی غیر الهی پیدا نماید، نتیجه ای جز ضلالت و بی هدفی نصیب افراد جامعه نمی‏گردد. لذا به تدریج «ارزش‏ها» به «غیر ارزش‏ها» و سپس به «ضدارزش‏ها» تبدیل می‏گردند و تدریجاً نیز ضدارزش‏ها، ارزش تلقی می‏شود، در این وضعیت، فرد و جامعه «وارونه» شده و منکر، معروف و معروف، منکر می‏شود و اگر در گذرگاه زمین این انحراف‏ها نهادینه شود ـ چنانکه در جهان غرب و برخی کشورهای اسلامی‏دیده شده و حتی در برخی شهرهای بزرگ ایران نشانه‏ها‏ی شوم آن دیده می‏شود ـ تعلیم و تربیت، هدایت و ارشاد، معنای حقیقی خویش را از دست خواهند داد، البته انحراف، چه سطحی و چه عمیق، به جهت مباینت با فطرت انسان، ریشه دار نمی‏باشد، بدین جهت قرآن کریم می‏فرماید: «و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض و مالها من قرار» یعنی شرک و فساد لایه‏ها‏ی سطحی و ظاهری فرد و جامعه را ویران می‏سازد و از آنجا که آنها در دل و ذات جامعه ریشه و ثبات ندارند، با یک حرکت جمعی، همت بلند و بعثت وار از بین خواهند رفت.

از آنجا که عرفان ناب اسلامی و عرفان ولایتی «برون گرا» است و «منزوی و عزلت گزیده» نیست که فقط «نام خدا» بر زبان داشته باشد، بلکه عرفانی جامع است که میان درون و برون، پیوند برقرار نموده و در متن جامعه «درد خدا و درد خلق» را بهم گره زده است. در این راستا و برای کسب این مقصود، عارف چهار سفر را باید طی نماید:

۱) سفر «من الخلق الی الحق»: در این مرحله سالک کوشش می‏کند، از طبیعت عبور کند و پاره ای عوالم ماوراء طبیعی را نیز پشت سر بگذارد تا به ذات حق واصل شود و میان او و حق حجابی نباشد.

۲) سفر «بالحق فی الحق»: سالک پس از آنکه ذات حق را از نزدیک شناخت، به کمک خداوند به سیر در شئون، کمالات، اسماء و صفات او می‏پردازد.

۳) سیر «من الحق الی الخلق بالحق»: در این سیر، سالک به خلق و میان مردم باز می‏گردد، اما بازگشتن به معنی جدا شدن و دور شدن از ذات حق نیست، ذات حق را با همه چیز و در همه چیز می‏بیند.

۴) سیر «فی الخلق بالحق»: در این سیر سالک به ارشاد، هدایت دستگیری از مردم و رساندن آنها به حق می‏پردازد. بنابراین عارف پس از تهذیب و اصلاح وجود خویش و بالا بردن مرتبه وجودیش، پس از سیر، از خلق به خدا و سیر از خدا به خدا، از خدا به سوی خلق با نظر خدایی و حقانی سیر می‏کند تا به اصلاح جامعه بپردازد، به عبارت دیگر خلق را خالقی و ناس را الهی نماید و «پیر راه» و «خضر طریق» انسان‏های مستعد و قابل باشد، تا آنها را از خویشتن خاکی به خود خدایی شان سوق ‏دهد، این همان عرفانی است که پیامبران عظیم الشان و ائمه (ع) آن را تعقیب نموده اند، لذا عرفان ناب نه تنها با مسائل اجتماعی از قبیل حکومت، سیاست، مدیریت اجتماعی، مشارکت‏ها‏ی سیاسی، کمک به محرومین، اقامه عدالت اجتماعی و حتی اقتصادی منافاتی ندارد، بلکه مقدمه آن هم به شمار می‏آید، بدین جهت آیه «رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکرالله» و آیات دیگر هم دال و ناظر بر همین عرفان جامع قرآنی می‏باشد. در نتیجه برای مصونیت از انحراف اجتماعی، سیر فرد و جامعه به سوی عرفان اسلامی ضروری است، تا جامعه‏ای سالم الهی و آسمانی، در پرتو نزول وحی بنا گردد؛ البته شرط لازم، برای پیمودن این راه و پشت سر گذاشتن مراحل مختلف اسفار و منازل عرفانی داشتن انگیزة الهی است که خدای متعال فرمود: «انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکّروا» یعنی همة امور را برای خدا انجام دادن و غیر خدا را در اعمال فردی و اجتماعی راه ندادن است که این همان روح و جانمایه عرفان اسلامی می‏باشد.

بنابراین اولیاء الهی رسالتی بس شگرف و سنگین در هدایت فرد و جامعه در جهت اقامة عدالت دارند، چه اینکه انسان خدا اندیش و خداباور، مسئولیت و تعهد عظیمی نسبت به خلق خدا یا «عیال الله» دارد، چنانچه برخی معتقدند، شروع قرآن با نام «خدا» و اتمام آن با «ناس»، بر این موضوع دلالت می‏کند که باید با یاد، نام و یاری از خدا به سوی خلق حرکت نمود، تا خلق را خدایی نمایند و در این راه باید از همة دلبستگی‏ها‏ و تیرگی‏ها‏ رها شود، تا از انحراف‏های اعتقادی و عملی در جامعه جلوگیری شود و در پی آن سرور و سعادت در جامعه رقم خورد که این مسئولیت‏ها بر محور و مدار شریعت کامل الهی و التزام به آن محقق خواهد شد، لذا اگر در بینش و گرایش عرفانی، فرد و جامعه خدا خواه و خدا طلب شوند و «خدا» در همة امور آنها حضور داشته باشد و در متن زندگی آنان تجلی یابد، هرگز انحرافات فردی و اجتماعی اعم از دزدی، غیبت کردن، رشوه گرفتن، حسدورزی، کینه توزی، تشتت طلبی، خودمحوری و … شکل نمی‏گیرد که در پی آن اثری از بیماری‏های اجتماعی سنگین، چون: تجمل‏گرایی، راحت جویی، دنیازدگی، سیاست زدگی، سیاسی کاری و سکولاریسم عملی و بالاخره منکر را معروف دیدن، در جامعه مشاهده نخواهد شد.

● انحراف شناسی

از نظر عرفان اسلامی، ریشه‏ها‏ و علل انحرافات فردی و اجتماعی عبارت از: جهل به نفس؛ غفلت از خویشتن خویش؛ خود فراموشی و خود فریبی می‏باشد. چه اینکه اگر انسان نداند، دارای چه فطرت و سرشت الهی، غایت و هدف متعالی، ظرفیت و استعداد وجودی، مقام و منزلتی در دستگاه آفرینش است، یا از این حقائق غفلت نماید دچار فراموشی و نسیان می‏گردد، گرفتار انحراف در حوزه‏ها‏ی فکری، عقلی و عقیدتی می‏شود که در این حال نه تنها خویشتن خویش را گم کرده و دچار از خود بیگانگی، خود باختگی، خیانت به نفس و مرگ تدریجی خواهد شد، چه بسا افکار و افعال انحرافی خویش را عین هدایت و خوشبختی می‏پندارد که نوعی خود فریبی تدریجی و ناپیدا می‏باشد.

از منظر عرفان، خودشناسی و خودسازی در دو ساحت عرفان علمی و عملی صورت می‏گیرد. حرکت در این دو ساحت فقط از درون انسان و ذات پاک آدمی آغاز می‏شود، بنابراین پایه و اساس عرفان بر طهارت دل، پاکی نفس، خلوص در فکر، فعل و گفتار استوار گردیده است و انحرافات نیز در جهل، غفلت و نسیان انسان از خود ریشه دارد. انسان در مقام تفصیل دارای سه «خود» می‏باشد:

۱) خود واقعی (همین خودی که دارای واقعیات و تجلیات گوناگون است)؛

۲) خود پنداری (خودی که مأخوذ از خیال، پندار و وهم است)؛

۳) خود حقیقی (همان خود تکوینی و فطری، خدایی و رحمانی است که حقیقت انسان را تشکیل می‏دهد).

اما در مقام اجمال، انسان دارای دو خود می‏باشد: الف) پنداری، خیالی و وهمی؛ ب) حقیقی و ذاتی. اولی ریشه در عالم خاک و خواسته‏ها‏، آرزوهای طبیعی و ناسوتی دارد و دومی ریشه در عالم افلاک، گرایش‏ها‏ی ملکوتی و متعالی دارد. حال اگر انسان خود حقیقی و رحمانی اش را نشناسد یا غافل از آن باشد، یا آن را در مسیر زندگی و سرگرمی‏های دنیا فراموش کند، منحرف می‏گردد که این انحراف، به صور مختلف خودش را نشان می‏دهد که به چند مورد آن با توجه به آیات قرآن کریم اشاره می‏گردد:

● خدا فراموشی

«ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسهم انفسهم اولئک هم الفاسقون» مطابق این آیة کریمه، فراموشی خود رحمانی و ملکوتی، منجر به خدافراموشی می‏شود، علامه طباطبایی در این رابطه می‏فرمایند: این آیه عکس نقیض حدیث معروف نبوی است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند:«من عرف نفسه فقد عرف ربه» یعنی اگر انسان خودش را نشناخت، مطمئناً خالق خود را هم نمی‏شناسد. پس اگر انسان در اثر نادانی، غفلت از حقیقت خویش و فراموشی خدای سبحان، به خودفراموشی برسد، در واقع از هستة مرکزی خویش که همان فطرت الهی، توحیدی و کمال طلب است فاصله می‏گیرد که نتیجه آن «خودکشی تدریجی و نامرئی» یا مرگ ارزش‏های فطری و گرایش‏های عالی انسان است. این حقیقت در احادیث نیز، بسیار مورد توجه قرار گرفته است که در اینجا به ذکر چند حدیث از امیرالمؤمنین (ع) اکتفا می‏گردد:

الف) اعظم الجهل جهل الانسان أمر نفسه؛

ب) من جهل نفسه کان بغیره اجهل؛

ج) من جهل نفسه أهملها؛

د) من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة و خبط فی الضلال و الجهالات؛

ه) عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلا یطلبها؛

و) عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربه.

طبق احادیث مذکور، ریشة انحرافات فردی و اجتماعی جهل به خود می‏باشد که نتیجه آن عدم معرفت به خدا (خداشناسی)، عدم معرفت به غیر خود (دگر‏شناسی)، اهمال یا سهل انگاری نسبت به خود و سرنوشت خویشتن است، حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) چه زیبا این موضوع را بیان فرمودند:

«جسم را شش حال است: صحت، مرض، مرگ، حیات، خواب و بیداری، روح را نیز چنین است؛ حیاتش علم، مرگش جهل، مرضش شک، صحتش یقین، خوابش غفلت و بیداریش مایه حفظ اوست.» این حقایق بلند الهی و آموزه‏ها‏ی رفیع آسمانی در عرفان و حکمت عارفان وحکیمان الهی نیز متجلی شده است، چنانکه افلاطون در بحث آداب حکم و مواعظ خود نوشته است:

«حیات و قوام نفس، بر اعمالی است که او را از گزند آفات، محفوظ بدارد، تا چیزی از آنها که باعث مرگش شوند، به او نزدیک نشوند. پس این است قتل نفس؛ چه اگر بدین طریق کشته نشود، احدی بر قتل او توان ندارد. زیرا نفس غالب بر جسم و مرتفع از آن است و به لطف آن، محتاج است که هر کسی که ناظر بر جسم می‏باشد بر او نظر می‏افکند…»

● انحراف فکری

«قل هل ننبئکم بالأخسرین اعمالاً، الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعاً» این آیه، ریشه گمراهی «عملی» را در گمراهی «علمی و معرفتی» معرفی می‏نماید، زیرا زیانکاران از طریق غیرمستقیم و غیرفطری عملی انجام می‏دهند و به خود فریبی می‏پردازند که در پی آن منکر را معروف و زشت را زیبا می‏بینند، نفس آنها کارهایشان را که جز انحراف فکری، انحطاط اخلاقی و خطای عملی نیست، نیکو جلوه می‏دهد،« بل سولت لکم انفسکم امرا» نفس فریب خورده از درون و شیطان از برون، اعمال آنها را زینت می‏دهند، «زین لهم اعمالهم الشیطان»، به تعبیر آیه یاد شده، آنها گمان می‏برند که اندیشه، انگیزه، اخلاق و اعمال زشت آنها حسن و خوب است. یعنی نفس مسوّله و اماره از درون (علت قریب) و شیطان از برون (علت بعید) آنها را دچار سوء فاعلی و سوء فعلی نموده، ولی در نظر آنان عملشان به صورت حسن فاعلی و فعلی نشان داده می‏شود که این انحرافی بس بزرگ و خطرناک، برای فرد و جامعه است، زیرا سبب سقوط، نزول و انحطاط خواهد شد، چنانکه اقوام عاد، ثمود، بنی اسرائیل و … دچار آن شدند.

● پیروی از هوای نفس

«فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا» در این آیه کریمه به دو عامل انحراف عملی اشاره شده است:

الف) سبک و خفیف شمردن نماز؛

ب) تبعیت از شهوات و هواهای نفسانی. مفهوم این آیه از طرفی به عامل ایجابی سلوک که همان پیوند عمیق با خدا و راز و نیاز که کاملترین نمونة عشق، محبت و پیوند با خدا در مقام رازگویی و نیازخواهی است و از طرفی دیگر به عامل سلبی سیر و سلوک عرفانی نظیر ترک شهوات، لذات و آرزوهای دنیا اشاره دارد. البته در ادامه آیه می‏فرماید: «فخلف من بعدهم خلف» خلف با سکون لام، به اخلاف و جانشینان بداندیش، بد اخلاق و بد اعمال یا منحرف اطلاق می‏شود، برعکس خلف، با فتح لام، به جانشینان دارای حسن از جهت ریشه، اخلاق و عمل اطلاق می‏شود، در آیه فوق نحوة تبدیل انحراف فردی به انحراف اجتماعی روشن می‏گردد؛ زیرا پس از حضرت ابراهیم(ع) گروهی از امت وی «نماز» را که سبب تقرب انسان به خدا و عروج دهندة آدمی‏ از جهان ملک به عالم ملکوت و فوق آن است، ضایع کردند، بدین گونه که یا نماز نمی‏خواندند یا بسیار سبک می‏شمردند و «بی تقوایی» را پیشه خویش نموده بودند که بعدها این افراد، جانشینان ناشایست و ناخلف امت حضرت ابراهیم گردیدند که در اثر ترک نماز و تبعیت از شهوات نفسانی، خود و جامعه را به گمراهی و بی هدفی کشاندند. «فسوف یلقون غیا» لذا دچار سرگردانی سنگین و مهلک شدند، بنابراین جامعه ای که «یاد خدا» در آن متبلور نباشد و پیروی از تمنیات، امیال و هواهای نفسانی بر آن حاکم باشد، جامعه ای بیمار و منحرف می‏گردد، به همین جهت امام علی (ع) فرمودند:«ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان، اتباع الهوی و طول الأمل» تبعیت از هواهای نفسانی از طرفی و آرزوهای خیالی و طولانی از طرف دیگر، عامل سقوط و انحراف جامعه خواهد بود، البته در آیات دیگری هم خداوند متعال به این مورد اشاره فرموده اند، در انتهای آیه اکمال دین که بحث ولایت امام علی(ع) را مطرح می‏نماید، می‏فرماید: «واخشونی و لاتخشون» امروز، دیگر دشمنان برونی مأیوس شده اند و کاری از آنها ساخته نیست، لکن از من بترسید و از آنها نترسید، یعنی مبادا شهوت پرستی، شکم بارگی، شهرت طلبی و تشتت طلبی شما را از پای درآورد و به انحراف و سقوط واقعی کشیده شوید، تا قهر و عذاب را بر شما جاری سازیم.

نتیجه چنین انحرافی تحریف نفس، دست بردن بر نقوش الهی و ترسیم در دفتر دل می‏باشد، «قد خاب من دسیها» چه اینکه در عرفان، دل به سوی دلدار متوجه است تا آیینه دل، جمال جمیل دلبر و دلدار را نشان ‏دهد، اما هر گاه انسان‏ها به تاریک گردانیدن و تیره ساختن آیینه دل اشتغال داشته باشند، از «شهود رب» محجوب می‏مانند. «کلا بل ران علی قلوبهم بما کانوا یکسبون» هرگاه قلب وارونه، قفل زده و مهر زده شود، به بیماری‏ها و آلودگی‏ها‏ی مختلف دچار می‏گردد. در قرآن کریم از این مراحل به «فی قلوبهم مرض»، «ختم الله علی قلوبهم… »، «طبع علی قلوبهم»، «ام علی قلوب اقفالها» و … تعبیر شده است، زیرا در حقیقت انسان به سمت بیراهه و بی هدفی کشیده خواهد شد. این افراد نه تنها خودشان منحرف می‏شوند، بلکه دیگران را نیز به انحراف می‏کشانند.

بنابراین در عرفان قرآنی، فرد و جامعه به خداپرستی، خداباوری و تحمل ریاضت‏ها‏ی معتدل و مشروع دعوت شده اند تا از هرگونه خطا، لغزش و انحراف مصون بمانند، زیرا یاد خدا و شهود حق، سرمایة اصلی صعود، تکامل و عامل بنیادین حفظ جامعه از هلاکت می‏باشد چرا که عبادت نقش اساسی در بازیابی انسان و بازسازی جامعه ایفا می‏نماید.

رودگر، محمد جواد

- جعفری، محمد تقی، تفسیر نهج البلاغه، ج۱۲،ص۲۲۰؛ ج۱۴، صص۱۶۵ـ ۱۴۱؛ ج۱۷،صص۱۹۶-۱۹۷.

- بقره،۷.

- زمر، ۲۲.

- قونوی،صدرالدین، تفسیر عارفانه بر دو حکم ریا و زنا، فصلنامه نامه مفید، ش ۲۲.

- شهرزوری، نزهة الارواح، ج ۱، ص۱۸۰.

- حجر، ۴۲.

- ر.ک؛ آملی، ج۱۲، صص ۳۲۹-۳۲۸.

- بقره،۱۲۹ و ۱۵۱؛ آل عمران،۱۶۴؛ جمعه، ۲.

- ر.ک؛ شیروانی، علی، کلیات فلسفه، ص ۲۲.

- اعراف، ۱۷۲.

- شمس، ۹-۸.

- کهف، ۱۰۳-۱۰۴.

- تفسیر نمونه، ج ۱۷، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴، ص۴۵۴.

- فصلت، ۵۳.

- ر.ک؛ جعفری، محمدتقی، خودشناسی، تکامل و عرفان، صص۱۶۵-۱۶۶.

- حدید، ۳.c

- نحل، ۹۸.

- بحر العلوم، رسالة لب اللباب در سیر و سلوک، صص ۹۰-۸۶..

- طباطبایی، ج۱۴، ص۱۰۴؛ ر.ک؛ آملی، ج ۱۲،صص ۳۴۰ و۳۲۹-۳۲۷.

- الغررالدرر، ج ۱، ص۲۷۴.

- توبه، ۱۱۸؛ توبه،۲۷.

- همان، ص۴۲۶.

- یوسف،۱۸.

- نور، ۳۷.

- همان،ص۳۲۹.

- شمس، ۷و ۸.

- انفال، ۲۴.

- بقره، ۱۰.

- التین، ۳و۴.

- حدید،۲۵؛ نساء،۳۴.

- مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص۲۸۶-۲۸۵.

- همان، ص۳۷۲.

- محمد(ص)،۲۴.

- همان، ج۵، ص۳۳۴.

- جمعه، ۲؛ بقره، ۱۲۹و ۱۵۱؛ آل عمران،۱۶۴.

- حشر، ۱۸ ر.ک؛ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج۱۲، صص ۱۰۷ـ۹۹.

- مطففین، ۱۷.

- سباء، ۴۶.

- طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج ۱۱.

- حشر، ۱۹.

- شریف، مرتضی، شرح الغرر و الدرر، ج ۲، ص۳۸۷.

- تفسیر مجمع البیان عربی، ج۴، صص۴۸۴- ۴۸۳.

- همان.

- جعفری، محمد تقی ، عرفان اسلامی، ج ۱۴، صص۱۱۳ـ ۱۱۲.

- مائده، ۱۰۵.

- همان، ص۱۷۷.

- نساء، ۱۳۶.

- بقره، ۲۶۰.

- مریم، ۵۹.

- همان، ص۱۱۸.

- محی الدین ابن عربی، فصوص الحکم، فص آدمی، ص۵۶؛ الفتوحات المکیه، ج ۲،ص۳۹۶.

- همان، ص۴۸ و رسائل ابن عربی، ج۲، ص۱۵۳.

- مائده، ۳.

- شمس، ۹.

- حدید، ۳.

- ابراهیم، ۲۵.

- محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج۱،ص۲۱۶.

- روم، ۳۰.

- طباطبایی، ج۱۹، صص۲۲۵-۲۲۴.

- حسن زاده آملی، حسن، ج۱، ص۸۱.

- منظور از آدم شخصی حضرت آدم ابوالبشر(ع) است و جریان خلقت آدم بر صورت الهی و یا خلافت و جانشینی خدا و امانتداری الهی و یا سجدة فرشتگان بر آدم، در حقیقت به «نوع انسانها و آدمیان» دلالت دارد، اگرچه شخص آدم، مصداق اولی این حقایق است، علاوه بر اینکه از منظر عرفانی، خلافت، امانت، سجده و خلقت در این مورد نیز معانی وسیع و عمیق تأویلی دارد که در برخی آیات و احادیث نیز ریشه دارد.

- احزاب، ۷۲.

- همان، ص۱۷۸.

- عنکبوت، ۳۸.

- همان، ج۴، ص۳۴۰.

۱- الکلینی، الاصول الکافی (عربی)، باب الروح،ج۱، ص۱۰۴.

منابع:

- الکلینی اسرازی، ابن جعفرمحمد بن یعقوب بن اسحق:« الاصول الکافی»، ترجمه محمد باقر کمره ای، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۲.

- جعفری، محمدتقی:«تفسیر نهج البلاغه»، دفتر نشر فر هنگ اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.

- مطهری، مرتضی: «عدل الهی»، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۶۱.

- طبرسی، فضل بن حسن:« تفسیر مجمع البیان»، بیروت، ناشر دارالاحیاء التراث العربی.

- جعفری، محمدتقی:«خودشناسی، تکامل و عرفان»، تنظیم کننده محمدرضا جوادی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سال۱۳۸۱.

- محی الدین ابن عربی:« رسائل ابن عربی»، تهران، نشر مولی، ۱۳۷۵.

- جوادی آملی، عبدالله:«تفسیر موضوعی قرآن»، انتشارات اسراء،بی تا.

- بحر العلوم، محمد مهدی بن مرتضی: «رساله لب اللبالب»، با نقد و شرح علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی، انتشارات نور ملکوت قرآن (مشهد مقدس)، چاپ پنجم، ۱۳۷۸.

- حسن زاده آملی، حسن:« ترجمه و شرح عیون مسائل نفس»، ابراهیم احمدیان و سیدسعید بابایی، انتشارات قیام، چاپ اول،۱۳۸۰.

- آملی، حیدربن علی:«جامع الاسرار و منیع الانوار للمعارف المتاله الولی»، تهران، نشر قادر،۱۳۷۷.

- شهرزوری، محمد بن محمود: «نزهة الارواح و روضة الافراح (تاریخ الحکماء)»، ترجمه‏‏مقصود علی تبریزی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵.

- طباطبایی، محمدحسین:« المیزان»، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر تبلیغات اسلامی.

- شریف، مرتضی: «شرح الغرر و الدرر»، چاپ مصر.

- شیروانی، علی:«کلیات فلسفه»، انتشارات نصایح، قم، چاپ اول، ۱۳۸۰.

- مجموع نویسندگان:« تفسیر نمونه»، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴.

- محی الدین ابن عربی:« الفتوحات المکیة»،مصر، المکتبة العربیة القاهرة الهییة المصریة العامة الکتاب،۱۳۶۳.

- محی الدین ابن عربی:«فصوص الحکم»، صدرالدین قونوی، محمد بن اسحاق، تهران، نشر مولی، ۱۳۷۱.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.