دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

در خانه ات درختی خواهد رویید


در خانه ات درختی خواهد رویید

یادداشت محمود کلاری برای هفتاد سالگی علی رفیعی

در جاده آران ـ بیدگل به سمت کویر می رانیم که تلفن همراهم زنگ می خورد. صدای آشنای آن سوی تماس بعد از خوش و بش کوتاهی می گوید، یکشنبه روز تولد علی رفیعی است؛ یادت باشد، علی ۷۰ ساله می شود... یکی دو جمله بعدی را تقریباً نشنیدم.

چون به دلیل معمول ضعف آنتن، صدا ابتدا بریده بریده و نامفهوم و سپس به کلی قطع شد، تلفن را در جیبم گذاشتم و از پنجره کنار به کویر چشم دوختم. صف نامنظم بوته های کنار جاده که از قاب پنجره می گذشتند به خانه علی رفیعی، حدود ۱۰ ، ۱۲ سال پیش دیزالو (اصطلاح سینمایی به مفهوم درهم آمیختن دو تصویر) شد؛ فلش بکی به اولین جلسه آشنایی من با علی رفیعی در زمستان (اگر اشتباه نکنم) سال ۷۶. بهانه آن نشست گپ و گفتی پیرامون چگونگی مقدمات ساخت اولین فیلم سینمایی او براساس فیلمنامه یی نوشته خودش با عنوان «خاک بکر» بود. این ملاقات توسط امید روحانی ترتیب داده شده بود که خودش نیز در این نشست حضور داشت. در مورد کلیه زمینه های یک تولید حرفه یی حرف زدیم، از انجمن کارگردان ها و کارت کارگردانی سینما برای علی رفیعی تا نسخه کامل و نهایی فیلمنامه برای پروانه ساخت و تهیه کنندگان و مدیران تولید متناسب برای پروژه یی مثل «خاک بکر». آن زمان علی، نمایش «عروسی خون» را در تالار وحدت بر صحنه داشت و من که زیاد هم اهل تئاتر نبودم تحت تاثیر جلوه های بصری این نمایش به دفعات در اجراهای مختلف با یک دوربین هندی کم حاضر بودم و صحنه هایی از ظرایف و خلاقیت های او را در طراحی و میزانسن های ویژه یی که بر صحنه تئاتر به شدت سینمایی می نمودند، ضبط می کردم.

همین حضور زمینه آن را فراهم آورد که با سلایق و دیدگاه های او بیشتر آشنا شوم. در فاصله حدود یک ماهه یی که از نمایش «عروسی خون» باقی بود، فیلمنامه شکل نهایی اش را پیدا کرد و اقدامات مرسوم پیش تولید شروع شد. برنامه ریزی این گونه بود که حداکثر تا سه ماه بعد یعنی با شروع فصل بهار به دلیل نیازهای قصه، فیلمبرداری آغاز شود، لیکن به دلایل گوناگونی که حقیقتاً شرح آن نگارش یک کتاب قطور را می طلبد، فیلمبرداری نه سه ماه بعد، نه سال بعد و نه حتی تا هفت سال بعد هم هرگز شروع نشد. در حالی که طی این سال ها فیلمنامه «خاک بکر» به بهانه های مختلف جای خود را به چهار فیلمنامه دیگر داد که هر کدام از آنها نیز پس از یک دوره طولانی به سرنوشت نافرجام فیلمنامه های پیشین دچار شدند (امیدوارم روزی علی رفیعی حداقل از باب آسیب شناسی تولید در سینمای ما و برای آگاهی نسلی که از راه می رسد به شرح و تحلیل این واقعه بپردازد)، سرانجام در زمستان ۸۳ پنجمین فیلمنامه که او با عنوان «بهار خزر» نوشته بود، در بندر انزلی کلید خورد؛ همان فیلمی که پس از پایان فیلمبرداری «ماهی ها هم عاشق می شوند» نام گرفت و تنها فیلم علی رفیعی تا این زمان شناخته می شود.

فیلم «ماهی ها...» ساخته شد تا طلسم عجیب و پیچیده اولین تجربه سینمایی یک کارگردان نام آشنا و معتبر تئاتر که بخش قابل ملاحظه بودجه ساخته فیلم را شخصاً تامین کرده بود، در هم شکسته شود و پاسخ قاطع و محکمی باشد به همه آنهایی که با تردید و سوءظن به نتیجه کار او در سینما می نگریستند. نمایش فیلم استقبال تماشاچیان و صاحب نظران را به همراه داشت؛ اتفاقی که معمولاً در سینمای ایران کمتر رخ می دهد.

حالا این طور به نظر می رسید که شرایط سهل تر و کم هزینه تری برای ساخت فیلم بعدی فیلمساز فراهم شود؛ امری که با هر استدلالی و در هر کجای جهان بدیهی است، ولی در اوج ناباوری و نهایت تاسف چنین نشد و تا همین امروز که علی رفیعی در آستانه ۷۰ سالگی قرار دارد، همچنان درگیری هایش برای فیلم بعدی به قوه خود باقی است، و انگار نه انگار که او پیش از این فیلمی ساخته است متناسب با تمامی معیارهای شناخته شده حرفه یی؛ از اجرای دقیق زمان برنامه ریزی شده فیلمبرداری گرفته تا کنترل بودجه و حتی پایبندی به اجرای نعل به نعل فیلمنامه تصویب شده برای تضمین دریافت پروانه نمایش؛ پس واقعاً مشکل کجاست؟...

از اتومبیل پیاده می شوم، دور و برم همه بیابان است، تا افق...

از خودم می پرسم، راستی چرا؟... بیش از یک دهه عمر یک کارگردان امتحان پس داده در تئاتر صرف آن شد که او فقط یک فیلم خوب بسازد... راستی چرا؟...

به ماشین برمی گردم و رادیو را روشن می کنم. گوینده با صدایی دلنشین چند جمله از آخر رمان سووشون را می خواند؛

در خانه ات درختی خواهد رویید. و درخت هایی در شهرت... و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید.

علی جان تولدت مبارک... ان شاءالله صدسالگی ات...

محمود کلاری؛ کاشان