چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

در نقد اسطوره روستا


در نقد اسطوره روستا

روسویی که معتقد بود طبیعت انسان را سفید و پاک خلق کرده, مدعی بود درست به همان اندازه که علوم و هنرهای ما به سوی کمال پیش رفته اند, ارواح ما فاسد گشته و به تباهی واقعی رسیده اند

می خواهم به روستا بازگردم. من در پی فرهنگ بومی خود هستم. اصالت و ریشه های قومی قبیله ای را خواهانم... مرا به روستا بازگردانید، شنیدن این ایده ها در عصر جهانی شدن و فراگیری تکنولوژی و سیطره تفکر لیبرال شاید تعجب برانگیز به نظر می آیند لیکن مروری بر عقبه این جریان فکری که سال ها قبل با طرح ایده وحشی نجیب بدبینی و نفرت خود را نسبت به انگاره های مدرن و تمدن نوین اعلام داشته بودند، هضم این ادعا را آسان تر می گرداند.

آلدوس هاکسلی نویسنده قرن بیستمی انگلیس در رمان هایش با شفافیت گونه ای بدبینی مفرط نسبت به وضع موجود را به تصویر می کشد. افکار شیطانی «پیشرفت»، «تکنولوژی مدرن»، «دموکراسی غربی» و تخصص همه و همه در کتاب بوزینه و ذات به سخره گرفته می شوند و البته در معروف ترین رمان او «دنیای قشنگ نو» سیمای وحشی نجیبی را می بینیم که با ورود به دنیای مدرن عرصه را بر خود تنگ می بیند.

او هیچ چیز این تجربه را حاوی ارزش نمی داند و البته آکنده از «ناخوشی» فریاد برمی آورد که «تمدن مسمومم کرد، آلوده شدم.» وحشی نجیب سرانجام جز حلق آویز کردن خود راهی نمی یابد چرا که آزار و اذیت های محیط جدید او را به جنون می کشاند.

اگر هاکسلی این گونه تمدن جدید را به چالش می کشد هرگز نباید ژان ژاک روسو را فراموش کرد؛ فردی که بسیاری روشنفکران و نویسندگان بزرگ همچون «شاتوبریان»، «آغوش طبیعت»، «کشتزارهای سبز» و مصداق هایی از این قبیل را در برابر شهر و فضای عینی مدرنیته به تصویر می کشند بی شک متاثر از اویند.

روسویی که معتقد بود طبیعت انسان را سفید و پاک خلق کرده، مدعی بود درست به همان اندازه که علوم و هنرهای ما به سوی کمال پیش رفته اند، ارواح ما فاسد گشته و به تباهی واقعی رسیده اند.

او در کتاب امیل نشان می دهد که چگونه این تباهی و سیاهی که بیگانه با فطرت انسان است از بیرون بر او مستولی می شود. روسو علاوه بر زیر سوال بردن آموزش مدرن که آن را باعث انحطاط و اخلاق بشری می داند حرکت به سوی فرهنگ و تمدن مدرن را باعث زوال بشریت می داند.پاسداشت زندگی روستایی به مثابه نقطه اوج زندگی «خالص» و «بی غل و غش»، «روابط گرم و دوستانه»، «عشق های واقعی» و... به طور کلی از چنین ایده هایی ریشه می گیرند.

نوع تفکری که هر چه خوبی و زلالی و پاکی در آسمان صاف و روشن روستا در کنار طبیعت است و درست در نقطه مقابل تباهی، سیاهی و ناپاکی و در یک قدم آلوده شدن به رذایل را در اقشار شهری و متمدن مشاهده می کند. اما با عبور از ریشه های چنین اندیشه ای باید دید که انگاره «فضیلت مداری روستا» تا چه اندازه بهره از حقیقت دارد؟

به واقع آیا آن گونه که ادعا می شود زندگی شهری سرشار از تباهی، روزمرگی، تصنع و فقدان صداقت است و زندگی روستایی صادقانه، گرم، صمیمی و پاک؟ بررسی کیفیت چنین ادعاهایی نشان می دهند نه تنها در چنین ساختاری ارزش های «صداقت» و «پاکی» ماکسیمال نیستند که درست برعکس حتی شاید گاه به صورتی عریان تر و آزاردهنده تر به چشم آیند.

از سوی دیگر روشن نیست این فرض موهوم از کجا ریشه گرفته و کدام باور علمی و ایده مدرن یارای پاسخگویی آن را دارد. اینکه انسان روستایی فاضل تر از انسان شهری است نه تنها دارای یک پیش فرض منطقی نیست که درست برعکس پشت پا زدن به شناخت طبیعت بشری است.

در حقیقت اگر قائل به این باشیم که انسان ها موجوداتی خواهش گر هستند و میل به دستیابی «مطلوبات» ریشه در ماهیت آنها دارد، اینکه چگونه جریان تمایل بشری به «گسیل شدن» از روستاها به شهرها را به دنبال داشته قابل تامل به نظر می رسد.

اینکه برخی ناهنجاری های اجتماعی را برخاسته از «اقشار مرفه بی تعهد» می خواند از جاری بودن این نگاه بدبینانه به شهرنشینان مترقی در میان بسیاری از سیاستمداران حکایت دارد. از طرف دیگر باید دید روشنفکرانی که با حالتی نوستالژیک در فراغی رمانتیک داد سنت های بدوی، قبیله ای و روستایی سر می دهند آیا خود حاضر به بازگشت به موقعیت زندگی مورد ادعایشان هستند یا نه.

بودلر در مقاله «نقاشی زندگی مدرن»، «کنستانتین گی» نقاش فرانسوی را به سبب مشاهده عمیق و ژرف اندیشانه زندگی مدرن و به تصویر کشیدن جلوه های عینی موجود در شهر مدرن ستایش می کند. در این زمانه نیز شاید به امثال او نیاز فراوان باشد تا ضرورت های وجود «شهر مدرن» به مثابه نماد حیاتی از روند گذار به مدرنیته را یادآور شوند.

مهدی میربد



همچنین مشاهده کنید