جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

روز خبرنگار


روز خبرنگار

همه اتاق ها خالی دخترکی که روزهای شلوغی اینجا را دیده مثل نگهبان یک مدرسه متروک از یکی از کلاس ها سرک می کشد تا نجوای قدم های آهسته یی که گاه به گاه راهرو را زیر پا می گذارد بشنود

همه اتاق ها خالی. دخترکی که روزهای شلوغی اینجا را دیده مثل نگهبان یک مدرسه متروک از یکی از کلاس ها سرک می کشد تا نجوای قدم های آهسته یی که گاه به گاه راهرو را زیر پا می گذارد بشنود.

پسرکی هم دم در نشسته و دیگر سرش را از پشت پشتخوان نگهبانی بالا نمی کشد تا خبرنگاران را ببیند که همیشه با عجله می آمدند و می رفتند. روزنامه یی متروک منتظر مانده تا بار دیگر خبرنگاران بیکار شده اش را به روز آبادی ببیند. اگر روزنامه ها حافظه داشتند می دانستند که در ۱۰ سال اخیر این اولین بار نیست که دلتنگ هیاهوی خبرنگاران پرشورشان می شوند. دلتنگ جوان هایی که با کوله یی پر از حادثه و تفسیر و نگاه تند تند پله ها را بالا می رفتند تا زودتر کوله های شان را در صفحه ها خالی کنند و به خواننده ها بگویند در شهرشان و کشورشان و نیز دنیای اطراف چه و چگونه و چرا می گذرد. یکی از تحریریه ها کاملاً خالی است و دیگری دو میز خالی و یک میز پر دارد. این خبرنگاران ولی هیچ کدام خندان و پرنشاط نیستند. گروه، گروه حوادث است. گروهی که از سرقت و قتل تا سیل و زلزله و سقوط هواپیما همیشه اولین نفر حاضر بوده و حالا هم نشسته تا تماشاگر حادثه تلخ بازنشستگی قلم باشد.

«مسعود ابراهیمی» دبیر گروه می گوید؛ من اگر روزی پولدار بشوم حتماً یک روزنامه راه اندازی می کنم، روزنامه یی که مدیریت خوبی داشته باشد خبرنگار بیکار ندارد. او بهترین مدیر ایام کار خود را «رضاییان» معرفی می کند، چراکه همیشه حاضر و ناظر کار تحریریه بوده، کار تولیدی را از کار تلکسی و سایتی خوب باز می شناخته و خوب استعداد ها را پرورش می داده. رضاییان اولین سردبیر روزنامه ایران، انتخاب و جام جم بوده و هست.

اما مسعود ابراهیمی، علت خبرنگاری اش را سرمایه یی به اسم قلم می داند. او می گوید سرمایه دیگری ندارم و الا بنگاه معاملات ملکی می زدم.

مسعود ابراهیمی می گوید؛ روزنامه نگاری شغل نیست، حرفه هم نیست، روزنامه نگاری یک ذوق است، یک استعداد است و یک توان. یک روزنامه نگار هر جا که باشد به دنبال سوژه است. او نمی تواند به قلمش مثل ابزار یک حرفه نگاه کند. قلم واسطه استعداد درونی او با مردم است.

حیدری هم همین را می گوید اما با این نگاه که روزنامه نگاری شغل اصلی نیست، فقط می شود به عنوان حاشیه به آن نگاه کرد چون کاری است در لبه پرتگاه که هر لحظه پرتت می کند به بیکاری.

هرچند اعضای این روزنامه تعطیل شده نیستند تا حرف های شان را بزنند اما مریم سامانی از «کرباسچی» می گوید که مدیر قابلی است و بر تحریریه خود نظارت دائمی دارد. او می گوید؛ سردبیر را دائماً می دیدیم. سردبیر آدم صمیمی و راحتی است و از آن مدیرانی نیست که خودش را بگیرد. او همیشه در تحریریه دیده می شد و در جریان کار همه گروه ها قرار داشت.

سامانی و سامانی ها روزها است که به دنبال کار دیگری هستند اما عشق شان نمی گذارد. او از حقوق خبر گزاری ها می پرسد، اما...

فاطمه محمدی، یک روزنامه خوان حرفه یی می پرسد چرا تو همیشه بیکاری؟ چرا اسم بعضی ها را در همه روزنامه ها می شود دید؟

می گویم؛ شده در این سال ها اسم یک نفر را در یک روزنامه ثابت ببینی؟ این بهترین دلیل خانه به دوشی ما روزنامه نگاران است دیگر.

مونا کربلایی، خبرنگار سابق شعبه ایسنا می گوید؛ من خبرنگار نبودم. فکرش را هم نمی کردم خبرنگار شوم اما از زمانی که خبرنگار شدم به توانایی های بسیار قلم باور پیدا کردم و به این رشته به شدت علاقه مند شدم اما در کار مطبوعات بی سازمانی هایی هست که هیچ وقت نمی شود به آن اعتماد کرد.

خبرنگار همیشه در دسترس است. هر ساعتی در هر کجایی که باشد وقتی حادثه یی اتفاق بیفتد، در شرایط برف و باران، توفان، گرمای داغ تابستان، بدون وسیله و زیر بار بی توجهی ها و تحقیرها خود را به محل اتفاق می رساند. با هزار ترفند گزارش خود را تهیه می کند و سعی دارد به سرعت به محل کارش برسد تا خبر نسوزد اما بعد از مدتی بی دلیل می بیند کار از دستش گرفته می شود و به آدمی کم تجربه تر سپرده می شود. خب این بی نظمی و ناامنی شغلی چیزی است که باعث می شود هیچ وقت نتوانی خود را خبرنگار بدانی. راستش من دیگر نمی خواهم وارد مطبوعات بشوم.

مریم شریف هم می گوید؛ اگر وارد یکی از باندهای مطبوعاتی شدی که خیلی هم احتیاج به قلم و حرفه یی بودن ندارد و بیشتر به سر و زبان و برقراری ارتباط برمی گردد، همه جا جزء لیستی و کمتر بیکار می مانی اما اگر نتوانی عضو این گروه ها باشی کلاهت پس معرکه است.

خبرنگاران هم در ایران یک روز دارند، یک روز مثالی که جمعی نمادین تشکیل می شود، سخنرانی می شنوند و گلی می گیرند و گاهی عکسی به یادبود، اما خبرنگار نبض گویای کشور است، کشوری که خبرنگارانش را مرتب بازنشسته می کند در حال نوسان است.

«اسلامیه» را می دیدم که تقریباً یک ساعتی با یکی از مدیران ...صحبت می کرد، هر چه دلیل می آورد و با منطق و استدلال می خواست حرف بزند سرخ تر و برافروخته تر می شد.

تا بالاخره گفت؛ «آهان منظور شما این است که ما خبرنگارها اصلاً سر کار می آییم تا توطئه کنیم؟»

آقای محترم ما هم عضو این کشوریم و برای همین جامعه کار می کنیم، شما کارتان را درست انجام نمی دهید، چرا گناه را به گردن خبرنگار می اندازید؟

خبرنگار جوانی از مصاحبه برگشته بود و دستانش می لرزید. همراهش زنگ خورد، او تا گوشی را برداشت رنگش پرید، مردی تهدیدش می کرد. خبرنگار جوان به سردبیرش گفت؛ چکار باید بکنم؟ طرف مصاحبه شاکی است.

سردبیر گفت؛ این دفعه من صحبت می کنم. سردبیر از خبرنگار خود به خوبی حمایت کرد در حالی که مرد همچنان فحش می داد و تهدید می کرد اما استدلال قوی آن مدیر مرد را وادار کرد که دیگر زنگ نزند. اما آیا همه مدیران از خبرنگاران شان حمایت می کنند؟

نقوی می گوید؛ وقتی به خبرنگارم گفتم مطلبت این ماه هم چاپ نمی شود، گفت؛ من از همین بی نظمی مطبوعات بدم می آید. هیچ وقت نمی شود به حقوق سر ماه مطبوعات اعتماد کرد.

اما آیا مدیران از اهانت به خبرنگاران شان هم حمایت می کنند؟

استاد ارتباطات یکی از لوازم روحیه خبرنگاری را صبوری، حوصله، تحمل تحقیر و برخوردهای زننده می دانست اما وقتی رامین - خبرنگار اجتماعی روزنامه یی دیگر -که از تهیه گزارشی از فرودگاه آمد و از درگیر شدن با ماموران خبر داد، نه دبیر سرویس و نه معاون سردبیر و نه خود سردبیر هیچ کدام از او حمایت نکردند. این بی حمایتی را در روز های گرم روزنامه یی به یاد دارم که حتی برای رفع تشنگی آب خوردن سالم نداشتیم و خبرنگاران به خاطر استفاده از یخ آلوده راهی بیمارستان شدند. تحریریه به قدری گرم بود که همه عرق می ریختند، پنجره را هم نمی توانستی باز کنی چون خنکای اتاق شورای سردبیری از بین می رفت.

روزی دو خبرنگار دیده بودند که معاون مالی روزنامه در ساعت کاری پشت میز خوابیده و پایش را روی میز گذاشته. آنها از پنجره اتاق مجاور این را می دیدند. وقتی در اتاق یخچال مانند این معاون در همان روزنامه قضیه را گفته بودند، معاون گفته بود؛ خب بله، من هم چند دقیقه یی استراحت می کنم.

خبرنگاران گفته بودند چرا اتاق شما اینقدر خنک و تحریریه با ۷۰-۶۰ خبرنگار اینقدر گرم است؟ گفته بود؛ ما فعلاً بودجه نداریم کولر اضافه کنیم،

و وقتی از هفت خوان می گذشتی تا سردبیر را ببینی (قفل در را مسوولی باز می کرد)، با اتاقی بزرگ، خنک و دلنشین روبه رو می شدی. تو می گفتی و سردبیر در دفترش یادداشت می کرد و خبرنگاران می گفتند سردبیر ما دفترش را از آخر ورق می زند.

مدرک تحصیلی، رشته مرتبط و تجربه کاری و نیز نمونه کار هیچ کدام در رتبه خبرنگاری تاثیر نداشت.

معصومی می گوید؛ وقتی قرار شد خبرنگاران را رتبه بندی کنند، ۸۰ درصد را درجه ۳ و ۲۰ درصد را درجه ۲ اعلام کردند، در حالی که وقتی کتاب رتبه بندی را که محرمانه می نمود، دیدیم، متوجه شدیم مشخصات همه ما به خبرنگار درجه ۱ می خورد. مسعود ابراهیمی درباره حضور خبرنگار در تحریریه می گوید؛ من هم معتقدم خبرنگار لزومی ندارد در تحریریه باشد و تا در حوزه های خبری یا درون جامعه نگردد نمی تواند خوب بنویسد اما متاسفانه اینقدر سوءاستفاده می شود و آنقدر خبرنگار کارتی داریم که فقط کارت می زنند و به دنبال شغل های مدیریتی و روابط عمومی خود می روند که دیگران هم باید به پای آنها بسوزند. او می گوید؛ اما اگر مدیر قابلی باشد که کار را از کار تشخیص دهد، هیچ خبرنگاری کارتی نمی شود.

او طرحی دارد که باعث می شود هیچ خبرنگاری بی انگیزه در روزنامه اش کار نکند. خبرنگار هیچ وقت بی انگیزه نمی شود اگر خونش جوش خبر آفرینی و سوژه یابی داشته باشد اما حقیقتاً هیچ گلی، شمعی و روزی نمی تواند نام خبرنگار را زنده نگه دارد. او زنده است به حرمت قلم.

مریم مصطفوی