جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

مناظره امام باقر (ع)


مناظره امام باقر (ع)

گرچه دربار هشام برای ابرازعظمت علمی پیشوای پنجم محیط مساعدی نبود، ولی از حسن اتفاق، پیش از آنکه پیشوای پنجم، شهر دمشق را ترک گوید، فرصت بسیاری پیش آمد که امام برای بیدار ساختن …

گرچه دربار هشام برای ابرازعظمت علمی پیشوای پنجم محیط مساعدی نبود، ولی از حسن اتفاق، پیش از آنکه پیشوای پنجم، شهر دمشق را ترک گوید، فرصت بسیاری پیش آمد که امام برای بیدار ساختن افکار مردم و معرفی عظمت و مقام علمی خود به خوبی از آن استفاده نموده و افکار عمومی شام را منقلب سازد. ماجرا از این قرار بود: هشام دستاویز مهمی برای جسارت بیشتر به پیشگاه امام پنجم - علیه السلام - در دست نداشت، ناگزیر با مراجعه امام پنجم - علیه السلام- به مدینه موافقت کرد. هنگامی که امام‏‎ - ‎علیه السلام- همراه فرزند گرامی خود از قصر خلافت خارج شدند، در انتهای میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهی روبه رو گردیدند که همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند: اینها کشیشان و راهبان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود گرد آمده اند و طبق برنامه، همه ساله، منتظر اسقف بزرگ می باشند تا مشکلات علمی خود را از او بپرسند. امام - علیه السلام - به میان جمعیت تشریف برده به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبر فوراً به هشام گزارش داده شد‎ .‎هشام افرادی را مأمور کرد تا در انجمن مزبور شرکت کنند و از نزدیک ناظرجریان باشند. ‏ طولی نکشید اسقف بزرگ که فوق العاده پیر و سالخورده بود، وارد شد و با شکوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آن گاه نگاهی به جمعیت انداخت، و چون سیمای امام باقر - علیه السلام - توجه وی را به خود جلب نمود، رو به امام کرد و پرسید:‎

‎ـ از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟ ‏

ـ ‎از مسلمانان‎.‎

ـ ‎ از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟ ‏

ـ ‎ از افراد نادان نیستم‎ !‎

ـ ‎ اول من سئوال کنم یا شما می پرسید؟ ‏

ـ‎ اگر مایلید شما سئوال کنید‎.‎

ـ ‎به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می کنید که اهل بهشت غذا می خورند و می آشامند ولی چیز زایدی برای دفع ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این جهان وجود دارد؟ ‏

ـ چی‎ بلی، نمونه روشن آن در این جهان، جنین است که در رحم مادر تغذیه

می کند ولیزی دفع نمی نماید‎ !‎

ـ عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟‎!‎

ـ من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم‎ !‎

‎ـ ‎سئوال دیگری دارم‎.‎

ـ بفرمایید‎.‎

ـ به چه دلیل عقیده دارید که میوه ها و نعمت های بهشتی کم نمی شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده، کاهش پیدا نمی کنند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده های این جهان می توان برای این موضوع ذکر کرد؟ ‏

ـ ‎آری، نمونه روشن آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمی شود‎.

‎ ‎اسقف هر سئوال مشکلی به نظرش می رسید، همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: " مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند؟! به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!" این را گفت، از جا برخاست و بیرون رفت‎.‎