پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

شعر و تاریخ


شعر و تاریخ

درباره تاریخ نگاری و شاعری

هنرمند اگرچه مانند همه مردم در تاریخ به سر می برد اما به دنبال تاباندن تفسیر شهودی و تأویلی خود بر رویدادهای تاریخ است. او گاه حادثه ای را که ای بسا به لحاظ تاریخی چندان هم سترگ و بزرگ نباشد برمی گزیند؛ حادثه ای که بتوان تفسیر قلبی خود را بر آن استوار کرد و آن را به قلمرو تجرید و تعمیم کشاند.

شاعران در طول تاریخ، سکان حیات عاطفی جامعه خود را به دست داشته اند؛ حتی در پاره های خاصی از تاریخ، چندان قدرتمندانه بر مقدرات مردم حکم می رانده اند که گویی از ایشان هرگز گریز و گزیری نخواهد بود. چه بسیار مردمانی که با شنیدن اشعار ایشان به ناگاه دل و دین از دست می دادند و مدهوش واژگانشان می شدند. شاعران در دورانی چون جاهلیت، اندیشه های مورد نظر خود را بر مرکب شعر سوار می کردند و دقیقاً به همان نقطه ای می رساندند که خود می خواستند. شعر و تاریخ، سرآغاز یگانه ای دارند و مورخان و شاعران در افق های بسیاری باهم اشتراک مساعی داشته اند. هردو به گفتارها و رفتارهای انسان و جوامع انسانی دقیق شده اند، هردو برخی رویدادها را ستوده و از برخی رویدادها اعلام نفرت کرده اند. گاه شاعران و مورخان، دست در دست یکدیگر برای ساختن جامعه خود تکاپو کرده اند. اما براستی شیوه های بیانی ایشان و شگردهای نگاه آنان به انسان و هستی هم یگانه بوده است؟ شعر و تاریخ در کجا و چرا با هم به تفاهم و یا تنافر می رسند؟ ماهیت تاریخ و ماهیت شعر چگونه است؟ آیا تاریخ، روایت گذشته است یا رویت آن؟

● تاریخ فراتر از یک گزارش

انسان در دوران زندگی خود، دانش های گوناگونی چون فیزیک، پزشکی، جامعه شناسی، جغرافی، دین شناسی و... را فرا گرفته و از آنها بهره های فراوان می برد. یکی از این دانش ها که از گذشته مورد نگرش انسان بوده، تاریخ است. تاریخ خوانی و تاریخ دانی هم فرح انگیز است و هم انگیزه ای برای آموزش و پرورش انسان. تاریخ، دانشی گسترده و همانند رودخانه ایی در جریان است. اگر هشیارانه دربارة تاریخ بیندیشیم و خردمندانه بکوشیم تا آنرا بفهمیم، می توانیم از آن در زندگی بهره های بسیار ببریم. به هرحال هر انسانی سرگذشتی دارد که داستان زندگی گذشتة اوست. کارهایی که از انسان سر می زند و رویدادهایی که برایش رخ می دهد، سرگذشت او به شمار می آید. این سرگذشت با دو روش پایدار می ماند:

۱) نگهداری ماندگار های گذشته؛

۲) نوشتن و یادداشت کردن کارهای انجام شده.

تاریخ در حقیقت، گزارش زندگی گروهی و گذشته انسان است، یعنی چیزی بسیار فراتر از سرگذشت فردی. برای همین است که در تاریخ همیشه رخدادهای بزرگ که به همة مردم وابسته است، مطرح می شود. مانند جنگ، صلح، آزادی، استبداد، استقلال، زیر سلطه بودن، شکست، پیروزی، پیشرفت، پسرفت، فرمانروایی، دین، آئین، دادگری، ستمگری، کشور گشایی و... به دانشمندانی که به خواندن تاریخ و پژوهش در آن می پردازند تاریخ دان می گویند. تاریخ به دلایل بسیاری برای انسان اهمیت داشته و دارد:

۱) دلبستگی ذهن کنجکاو انسان به جستجوگری در گذشته ها

۲) شناخت علل پیشرفت یا پس ماندگی مردمان گذشته و کنونی

۳) افزایش تجربه در زندگی کنونی و آینده

۴) یادآوری نیکنامی دادگران تاریخ و بدنامی ستمگران و بیدادگران

۵) آموختن درس میهن دوستی و فداکاری و خدمتگزاری

۶) بکار گیری آموزه های فراوان و اثر بخشی آن در زندگی فردی و اجتماعی

برخی از پرسش ها در ابتدا بسیار ساده جلوه می کنند. برای بسیاری از مردم ظاهرا بیان ماهیت تاریخ چندان دشوار نیست. این واژه به خصوص آنقدر تکرار شده و می شود که شاید قدرت و استواری اش را تا حدودی در ذهن و ضمیر مردم از دست داده باشد. شاید پرسش از اینکه تاریخ چیست در ابتدا به نظر بسیار ساده بیاید؛ "تاریخ، مطالعه گذشته است". اما مگر موضوعات دیگری چون فلسفه، فیزیک و جغرافی مطالبی از گذشته را در بر نمی گیرد؟ مطالبی از فیلسوفان اولیه مانند افلاطون و ارسطو، نکاتی از مکانیک نیوتونی، یا گوشه هایی از تکامل گاهشمارانه تغییرات جغرافیایی سطح زمین در اثر عوامل طبیعی در تاریخ قرار می گیرد. اما آنچه تاریخ را از دانش های دیگر جدا می سازد "سرشت" آن است. "گذشته" موضوع منحصر به فرد تاریخ است. بنابراین همه کسانی که به نوعی با نگارش تاریخ سر و کار دارند باید دریابند که رویدادهایی در گذشته به وقوع پیوسته است؛ و سپس آن را ثبت کنند. تاریخ نگار باید برای زدودن تاریکی ها و پریشانی هایی بپا خیزد و حقیقت را – هر اندازه هم که مشمول گذر ایام شده باشد – روشن کند. او باید بدون هرگونه جانبداری خاص و تعصب به داده ها نزدیک شود و حقایق مسلم را از آراء مختلف ممتاز کند. شواهد، باید تنها از شاهدهای بی طرف – و نه بی جهت – پذیرفته شود و به موقع تحلیل شود. باید عینی گرایی را با روی گرداندن خردمندانه از تعصبات فردی حفظ کرد. "لوسین" نویسنده یونانی سده دوم میلادی پیشنهاد می کند که "تاریخ نگار باید ذهنی مانند آینه، روشن و درخشان و در عین حال با دقت کانونی داشته باشد و شکل چیزهایی را که دریافت می کند بدون هیچ گونه تغییر شکل، رنگ آمیزی و بد بازنمایی mis- representation به نمایش بگذارد." [۱]

این آرمان تاریخ نگارانه تا امروز هم پاییده و برقرار مانده است. همان طور که نماینده قرن بیستمی آن پلامب J.H.Plumb هنوز این آرزوی تاریخی را در سر می پروراند که ای کاش می توانست "گذشته ای جدید را با کمال درستی و دقت ممکن بیآفریند." [۲] این دیدگاهی احترام برانگیز نسبت به تاریخ است. الگویی که در سیصد سال گذشته تمام آموزه های مدرسی و فرهنگستانی به دنبالش بوده اند: تاریخ مجموعه حوادثی است که در گذشته روی داده است و بوده است و نیست. در حالی که تاریخ گذشته ای است که حال را ساخته است و به سوی آینده در جریان است.

تعریف اوّل از تاریخ در نتیجه ی نگاه استاتیک و ثابت به تاریخ است، در این مکتب می توان تاریخ را هم مانند زندگی دایناسورها مورد بررسی قرار داد. می توان با استناد به یک سنگواره که از قدیم به ما ارث رسیده است، راجع به تمدن ها بحث کرد. با این دید شاید بتوانیم بیرون تاریخ را بشناسیم و پی به کلیات ظاهری آن ببریم. این یعنی که تاریخ را یک پدیده ی منقرض شده در نظر گرفته ایم و حال نشسته ایم و در یک محیط آکادمیک بر ویژگی های آن بحث می کنیم. این نوع بررسی تاریخ، مفید است؛ اما همان قدر که بررسی چگونگی تاثیر عبور یک ستاره دنباله دار از کنار یک ستاره در کهکشانی به فاصله یک میلیارد سال نوری از زمین، مفید خواهد بود. چون لااقل با تقریب خوبی می توان مطمئن بود که هیچ کدام بر زندگی بشر اثر خاصی ندارد و کنکاش در آن فقط می تواند پاسخ جستجوهای ذهنی بشر را بدهد.

در نگاه دوم، تاریخ یک جریان پیوسته و پویا و دینامیک است که با خلق انسان شروع شده است و سرگذشت رشد و بزرگ شدن نوع انسان است. در این دیدگاه همه ما جزو تاریخ خواهیم بود. و برای این که بتوانیم تشخیص دهیم کجا ایستاده ایم و کجا می رویم، ناگزیر به فهم و مطالعه تاریخ هستیم. تاریخ هم دیگر فقط مجموعه ای از حوادث و اشخاص نیست، بلکه این ظاهر تاریخ است و عمق آن، روحی است که در نهانخانه این حوادث و اتفاقات موجود است. پس هنگامی می توان ادعا کرد که انسان یک واقعه تاریخی را درک کرده و شناخته است که بتوان علل بروز و عواقب آن را شناخت؛ و باید بتوان راه های پیشگیری از یک ضایعه تاریخی را به درستی تشخیص داد، که تاریخ دارای دوره های ثابتی است و حوادث تاریخی هر دوره تنها از نظر ظاهر تفاوت می کنند و روح حوادث یکی است. حتی قهرمانان تاریخ نیز یکی هستند و تنها زمان و مکان ظهور آنها تفاوت کرده است.

به نظر آن چه بیشتر به کارِ زندگی می آید، مطالعه و بررسی تاریخ از دیدگاه دوم است. این بررسی آن چیزی است که برای زندگی هر انسانی نیاز است و هر انسان آگاه بایستی ابزارهای تحلیل آن را کسب کرده باشد و بتواند مکان وقوف خود، جامعه و مذهب خود را در این تاریخ مشخص کند و در ارتقا و بهبود مکانیزم های ارتباطی آن بکوشد.

● تاریخ و اسطوره

این واژه که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار می رود، منشا هندواروپایی دارد.در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشته های بودایی بکار رفته است. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه(فرانسوی) Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار می رود. آن دسته از کسانی که چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت اسطوره ها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافته اند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگی های اجتماعی خویش آن را تعریف کرده اند. علت آن این است که آنها به اسطوره از سر اعتقاد و ایمان می نگرند. آنان دنبال این اندیشهٔ اشتروس که "برای درک اندیشهٔ وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد" نه تنها به ساختار، بلکه به عمل کرد جادویی اسطوره در جامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیده ای ایمان می آورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره نهادی زنده و بسیار مهم تر از نهادهای کهن است. میرچا الیاده دین شناس رومانیایی اسطوره را چنین تعریف می کند:

اسطوره نقل کنندهٔ سرگذشت قدسی و مینوی است؛ راوی واقعه ایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده است. به بیان دیگر: اسطوره حکایت می کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، یا تنها جزیی از آن پا به عرصهٔ وجود نهاده است. بنابراین، اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی می گوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کرده است. اسطوره فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن می گوید. شخصیت های اسطوره موجودات فراطبیعی اند و تنها بدلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده اند، شهرت دارند.

در مقابل هستند عده دیگری که به اسطوره صرفاً از سر انکار می نگرند. این گروه اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا سازواره ای کهنه و از کار افتاده می بینند که بیشرفت بشر، آن را از رده خارج کرده است. در نظر یونگ و فروید اسطوره شناسی دانشی است که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمده است.[۳]

اسطوره، قصه ایست با خصلتی خاص؛ نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند. اسطوره شناسی علمی است که کارش طبقه بندی و بررسی مواد و مصالح اسطوره شناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همه دیگر علوم تاریخی معمول است.[۴]

به عبارت دیگر، اسطوره تلاشی برای بیان واقعیت های پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیده هایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی آورده و این زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست. به عبارت دیگر، انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش، اسطوره ها را خلق کرده است. شاید تاریخ از همان زمان آغاز شد که دوران اساطیر به پایان رسید و آنان از سرزمین ذهنی انسان - غریبانه و دردمندانه- کوچ کردند. افسانه سرایی ها و خیال – ساخته ها به پایان رسید و انسان به جای آنکه به توصیف ستایش گونه از طبیعت و مواهب طبیعی بپردازد کوشید تا به تفسیر طبیعت روی آورد و قاعده های کمی آن را مورد مداقه قرار دهد. تاریخ با رفتن اساطیر آغاز شد. افسانه ها رنگ باختند و به جای آنها داستان ها و نمایشنامه ها نشستند. بشر کوشید تا از زاویه عقل استدلال گر به رویدادهای درون و بیرون خویش بنگرد. مورخان به عنوان کسانی که نگاهی جامع به رویدادهای گذشته دارند از این لحظه به بعد سخت مورد توجه قرار می گیرند و جایگاهی هم شأن با فیلسوفان پیدا می کنند. زیرا آنان هم چون فیلسوفان نگاهی جامع به گذشته دارند و از هرگونه ادراک عاطفی حقیقت دوری می کنند.

● تاریخ و شعر

نکته ای که در اینجا جالب توجه می نماید پیوند تاریخ و شعر است. اگرچه علت فاعلی شعر، الهام است و آن با علت فاعلی تاریخ بسیار متفاوت می نماید.

هومر؛ در اثر شاعرانه خود – ایلیاد – در سده هشتم پس از میلاد، تاریخ جنگ تروا را که صدها سال پیش صورت گرفته بود، بازگو می کند. هومر، با تکیه بر یک آیین شفاهی ابتدایی تر، چگونگی پیروزی نهایی جنگاوران یونانی به سرکردگی آگاممنون را پس از محاصره ای ده ساله، بر دشمنان تروآیی شان توصیف می کند. اما آیا آنچه هومر با گذشته انجام می دهد یک حرکت علمی و متقن تاریخ نگارانه است؟ چگونه می تواند شاعر از معرفت شهودی و دلدادگی های باطنی و قلبی خود بگذرد؟ بی شک آنچه هومر در کتاب ایلیاد [۵]انجام می دهد، یک حرکت هنری و تکاپویی شاعرانه است. اما برای ما که امروز و از پس قرن های متمادی به ایلیاد هومر می نگریم آیا آن را اثری تاریخی نمی دانیم. بسیاری از کسانی که کوشیدند تا بر تاریخ اثر بگذراند و تاریخ را به زعم و ظن خود شرح دهند، خود پاره ای از تاریخ شدند. این همان زیبایی رازآلوده تاریخ است که همه را با هرادعایی در بر می گیرد.

توسیدیداس که در سده پنجم میلادی قلم می زد برای نگارش پیشگفتار خود درباره یونان ِ پیش از تاریخ [۶]، باز به سراغ هومر می رود. اما هوشیارانه میان دو نقش شاعر و مورخ، تمایز قایل می شود. او می داند که هومر می تواند دچار بی دقتی هایی شود؛ زیرا شاعر به افسون سازی مخاطب و جذب و جلب احساسی او نیز می اندیشد.

تمایز میان این دو نقش با قدرت تمام از جانب ارسطو تشریح شده است. ارسطو بیشتر به عنوان فیلسوف طبیعی شناخته شده است و نظراتش درباره آنچه ما نام علم بر آن می نهیم به مدت دو هزار سال با احترام پذیرفته شد. ارسطو در حوزه شعر، بی اندازه پرنفوذ بود و آراء او درباره علت های چهارگانه هنر، هنوز هم از منزلت بسیاری برخوردار است. ارسطو به راحتی میان شعر و تاریخ تفاوت قایل می شود و می گوید: "شعر، به آنچه می تواند باشد مربوط می شود اما تاریخ به آنچه بوده است." [۷] او گذشته را به تاریخ اختصاص می دهد و زمان حال و آینده فرضی را به شعر مربوط می کند. او همچنین ادعا می کند که همان طور که شعر به حقیقت عام مربوط می شود تاریخ، مرتبط با حقیقت خاص است. ارسطو از جهان شمولی ارزنده شعر، غفلت نمی کند و آن را بسیار ارجمند می داند. به هر حال او یک فیلسوف است و آنان به اقتضای ماهیت تعلق خاطر فلسفی خود، جهان شمولی و جامعیت شعر و هنر و همچنین ابعاد ریاضی گونه آن را محترم می شمارند. تعریف ارسطو از تاریخ به عنوان موضوعی که بیشتر با خاص ها سروکار دارد تا عام ها یا کلیت ها، به این معناست که تاریخ، ثبت ساده وقایع خاص گذشته است؛ و برای شمارش آن وقایع گذشته تنها به ادراکات خام حسی نیاز است. تاریخ نگاران نباید برای قراردادن آن وقایع تحت عنوانی عام تر کوشش کنند زیرا وظیفه آنان کاملا مکانیکی می شود. ارسطو کسانی را که از پوسته داده ها و حوادث می گذرند و می کوشند تا دلایل پدیده ها را بررسی کنند ارج می گذارد و آنها را به کسانی که تنها به ظواهر پدیده ها – به عنوان داده های معلوم و قطعی - دل داده اند ترجیح می دهد. از نظر او شواهد دانایی، معرفت به جزییات خاص نیست زیرا این صرفا موضوع دریافت حسی است که البته همگان توانایی آن را دارند. شعر؛ در نظرگاه ارسطو، آموزه عالی تری است زیرا بر خلاف تاریخ به وقایع خاص نمی پردازد بلکه بیشتر با حقایق عام سروکاردارد. هرچند ای بسا نمایشنامه ای مانند آنتیگونه (نوشته سوفوکل) از واقعه ای خاص سخن بگوید اما روایت آن ماجرا – که شاید همه پایان آن را هم بدانند – به گونه ای است که حقیقتی را برای مخاطب به ارمغان می آورد؛ حقیقتی که او تا پیش از دیدن یا خواندن آنتیگونه بر آن وقوف نداشت. بنابراین هنرمندان و شاعران، زمانی که به تاریخ رجوع می کنند آن را نه به عنوان تمامیت کار – بلکه به عنوان ماده قابل پرداخت از حیث رویکردهای خلاقه و البته متفردانه خود – تلقی می کنند.

هنرمند اگرچه مانند همه مردم در تاریخ به سر می برد اما به دنبال تاباندن تفسیر شهودی و تأویلی خود بر رویدادهای تاریخ است. او گاه حادثه ای را که ای بسا به لحاظ تاریخی چندان هم سترگ و بزرگ نباشد برمی گزیند؛ حادثه ای که بتوان تفسیر قلبی خود را بر آن استوار کرد و آن را به قلمرو تجرید و تعمیم کشاند.

تاریخ، برای هنرمندان و شاعران، امری گذشته، پایان یافته و تمام شده نیست؛ بلکه جهانی است که باید در آن وارد شد و از آن الهام های لازم برای آفرینش را اخذ کرد. شعر اگرچه ذاتی جدا از تاریخ دارد اما همواره از ارزشمندترین حقایق تاریخ مراقبت کرده و زیباترین جلوه های انسانی را پاس داشته است. اگر در شاهنامه فردوسی، اشخاص مطرح می شوند برای تثبیت یک حقیقت است. حقیقتی که خاص یک فرد نیست بلکه به شرایط انسانی همه ما مربوط می شود. برای همین است که ما به تصویر شرایط انسانی شاهنامه واکنش نشان می دهیم.

به کلامی دیگر در حالی که شعر الزاماً از اسامی خاص، و در داستان های خاص استفاده می کند، موضوع واقعی مورد علاقه آن، اصول عام شخصیت و رفتار آدمی است؛ اما مشخصه تاریخ این است که به دلیل همان سرشتش در بستر خاص باقی می ماند. شاعران و هنرمندان با دریافت روح حادثه های تاریخ، همیشه کوشیده اند تا از زیباشناسانه ترین و عاطفی ترین جهت ممکن آن را در جان و دل مخاطب خود نهادینه کنند و با عواطف او بیامیزند. در حالی که مورخ – هرچند همچون شاعر و هنرمند – نگاهی جامع به جهان و انسان دارد اما الزامی نمی بیند که بیان خود را به شیوه ای زیبا و عاطفی منتقل کنند.

نویسنده: علیرضا - باوندیان

منبع: سایت - باشگاه اندیشه

پی نوشت:

[۱] - لوسین ساموساتایی، به نقل از توماس هابس در پیشگفتار ترجمه اش از تاریخ جنگ یونان ( ۱۶۲۹)، ویرایش سوم، کندن، برآون ۱۷۲۳

J.H.Plumb, the death of the past , London , Macmillan,۱۹۶۴,p.۱۴۵ -۲

[۳] - سهراب هادی. شناخت اسطوره های ملل. نشر تندیس: ۱۳۷۷

[۴] - کراپ، الکساندر. جهان اسطوره شناسی جلد اول.گردآورنده جلال ستاری. نشر مرکز۱۳۷۷

[۵] - ر.ک. ایلیاد، هومر، تهران، شرکت انتشارات علمی ۱۳۳۷

[۶] - ر. ک. تاریخ جنگ پلوپونزی، نوشته توسیدیداس، تهران، خوارزمی ۱۳۷۷

[۷] - قادری، ملک حسن؛ ارسطو و فن شعر، بی تا، بی جا