چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ملکه ی جنایت


ملکه ی جنایت

به یورکشایر می روم این تنها رد به جا مانده از زن جوان بود

"به یورکشایر می‌روم." این تنها رد به جا مانده از زن جوان بود. یادداشت کوتاه را روی میز سالن پذیرایی پیدا کرده بودند؛ خطاب به منشی و دوست صمیمی‌اش. البته سرنخ‌های دیگری هم وجود داشت. صبح روزی که زن ناپدید شد، شوهرش اعلام کرده بود که با زن دیگری رابطه دارد و آن دو چاره‌ای جز طلاق ندارند. بعد از یک دعوای شدید، مرد گفته بود که تعطیلات را با معشوقه‌اش می‌گذراند و از خانه بیرون رفته بود. از غروب همان روز بود که دیگر کسی زن را ندید. جستجوی یک هفته‌ای پلیس و بازجویی از شوهرش کاملا" بی‌نتیجه بود، فقط ماشین زن را در یک گودال گچ در یورکشایر پیدا کرده بودند.

اشتباه نکنید! این‌ها نه بخش‌هایی از یک رمان آگاتا کریستی، که قسمتی از زندگی خود اوست.

آگاتا ماری کلاریسا میلر در ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در دون انگلیس متولد شد. مادرش انگلیسی بود و پدرش یک آمریکایی پول‌دار. آگاتا یک خواهر و یک برادر بزرگ‌تر از خودش داشت. آگاتا در جریان جنگ جهانی اول به عنوان پرستار مشغول به کار شد. او این شغل را بسیار دوست داشت و آن را باارزش‌ترین کار دنیا می‌دانست. او بعد در یک داروخانه مشغول به کار شد، شغلی که بعدا" به کار نویسندگی‌اش آمد: تعداد زیادی از قتل‌های کتاب‌های او با زهر صورت گرفته است. آگاتا پیش از آغاز جنگ جهانی اول رابطه‌ای پر فراز و نشیب با آرچیبالد کریستی داشت و آن‌ها در کریسمس سال ۱۹۱۴ با هم ازدواج کردند. آرچیبالد در نیروی هوایی سلطنتی خلبان بود و آن‌ها در برکشایر خانه‌ای خریدند. این زوج کمی بعد صاحب یک دختر شدند، اما تولد رازولیند هم نتوانست زندگی مشترک آگاتا و آرچیبالد را نجات دهد.

آگاتا ماری کلاریسا میلر در ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در دون انگلیس متولد شد. مادرش انگلیسی بود و پدرش یک آمریکایی پول‌دار. آگاتا یک خواهر و یک برادر بزرگ‌تر از خودش داشت. آگاتا در جریان جنگ جهانی اول به عنوان پرستار مشغول به کار شد.

اولین کتاب آگاتا در دوران زندگی‌اش با آرچیبالد منتشر شد: «اجرای اسرارآمیز در استایلز». می‌گویند که آگاتا کتاب را در ۱۹۱۶ نوشته بود، یعنی در ۲۶ سالگی. جالب این‌جاست که در همین کتاب هم هرکول پوارو، سربازرس جپ و هستینگز حضور دارند و داستان را هستینگز تعریف می‌کند. کتاب در ۱۹۲۰ منتشر شد. در ۱۹۲۴ آگاتا کتاب «توپ طلایی» را چاپ کرد که مجموعه‌ی داستان‌هایی ترسناک مربوط به امور روحی و ماوراء الطبیعی بود.

● ناپدید شدن نویسنده‌ی جوان

در اواخر سال ۱۹۲۶ آرچیبالد اعلام کرد که عاشق زنی دیگر (نانسی‌نیل) شده و طلاق می‌خواهد. در سوم دسامبر آگاتا و آرچیبالد دعوای سختی کردند و مرد خانه را ترک کرد تا تعطیلات آخر هفته را با معشوقه‌اش بگذراند. غروب همان روز آگاتا خانه را ترک کرد و در نامه‌ای برای منشی و دوستش توضیح داد که به یورکشایر می‌رود. آگاتا واقعا" ناپدید شده بود! این مسئله به بروز خشم شدید در افکار عمومی دامن زد، چرا که حتی در آن زمان هم عده‌ی زیادی واقعا" رمان‌های او را دوست داشتند. جستجوی گسترده‌ای برای یافتن خانم نویسنده آغاز شد و تا ۱۱ روز بعد نتیجه نداد.

در روز یازدهم، مسئولان هتل قودرهارگت یورکشایر متوجه شدند که زنی که با نام «خانم ترسانیل از کیپ تاون» اتاق گرفته خود آگاتا کریستی است و خیال پلیس راحت شد. کریستی هیچ توضیحی در مورد ناپدید شدنش نداد و گفت چیزی یادش نمی‌آید؛ و با وجود آن‌که دو پزشک در آن زمان اعلام کردند او دچار فراموشی شده بوده، متخصصان مختلف در مورد دلیل اصلی ماجرا اختلاف نظر دارند.

در ۱۹۳۰ کریستی در یک حفاری باستان‌شناسی با مکس مالوان باستان‌شناس آشنا شد و با او ازدواج کرد. این ازدواج موفق بود و آن‌ها روزگار خوشی را با هم گذراندند.

عده‌ای می‌گویند که کشف خیانت همسر به همراه گرایش طبیعی او به افسردگی که پس از مرگ مادرش در همان سال شدت گرفته بود، باعث فروپاشی روانی مقطعی آگاتا کریستی شده بود. عده‌ی زیادی از مردم هم پس از آن‌که متوجه شدند بلایی سر نویسنده‌ی محبوب‌شان نیامده به این نتیجه رسیدند که او فقط می‌خواسته توجه افکار عمومی را جلب و برای کتاب‌های آینده‌اش تبلیغ کند. شکاکان دیگری هم اعلام کردند آگاتا می‌خواسته پلیس را به این نتیجه برساند که شوهرش او را به قتل رسانده تا انتقام خیانت را بگیرد. به هر حال کریستی بازگشت و نوشتن را از سر گرفت. (پس از مرگ کریستی این ماجرا دست‌مایه‌ی تولید یک فیلم سینمایی شد.)

● ازدواج دوم و سفر به شرق

در ۱۹۳۰ کریستی در یک حفاری باستان‌شناسی با مکس مالوان باستان‌شناس آشنا شد و با او ازدواج کرد. این ازدواج موفق بود و آن‌ها روزگار خوشی را با هم گذراندند. مشهور است که آگاتا کریستی یک‌بار گفت: "شوهر باستان‌شناس داشتن خیلی خوب است؛ چون هر چه پیرتر می‌شوی برایش ارزشمندتر می‌شوی!" (البته مالوان یک سال پس از مرگ آگاتا با باربارا پارکر هم‌کار قدیمی‌اش ازدواج کرد.) کریستی با مالون به سفرهای فراوانی رفت که همین باعث شد تعداد زیادی از رمان‌های او در جاهایی جز محل زندگی‌اش، به‌خصوص در خاورمیانه، اتفاق بیفتد. مثلا" کتاب بسیار مشهور «قتل در قطار سریع السیر شرق» در هتل پراپالاس در استانبول نوشته شد. (اتاق آگاتا در این هتل به مکان یادبود نویسنده تبدیل شده است.) کریستی در طول سال‌های بعدی هر چند وقت در عمارات ابنی در چشایر که متعلق به برادر شوهرش بود، مقیم می‌شد و محل وقوع چندین داستان معروف او مثل «پس از تشییع جنازه» همین مکان بوده است.

● فراموشی و مرگ

در طول سال‌های بعد و با گسترش شهرت هرکول پوارو و خانم مارپل، آگاتا کریستی جوایز و نشان‌های دولتی و غیر دولتی فراوانی دریافت کرد و فروش کتاب‌هایش هیچ‌گاه کاهش نیافت. با این همه بین سال‌های ۱۹۷۱ تا ۷۴ وضع سلامتی کریستی رو به وخامت گذاشت. او هم‌چنان به نوشتن ادامه داد، اگرچه اخیرا" پژوهش‌گران کانادایی با بررسی دقیق نوشته‌های متأخر او اعلام کرده‌اند که ملکه‌ی جنایت در سال‌های آخر دچار آلزایمر یا بیماری‌ای شبیه به آن بوده است. در ۱۹۷۵، آگاتا که متوجه شده بود روز به روز ضعیف‌تر می‌شود همه‌ی حقوق موفق‌ترین نمایش‌نامه‌اش «تله موش» را به نوه‌اش بخشید.

آگاتا کریستی از جهات فراوانی در جهان رکوردار به حساب می‌آید. مؤسسه‌ی رکوردهای جهانی گینس آگاتا کریستی را به همراه ویلیام شکسپیر به عنوان پر خواننده‌ترین نویسندگان همه‌ی تاریخ معرفی کرده است. فقط انجیل توانسته از فروش ۴ میلیارد نسخه‌ای کتاب‌های او پیشی بگیرد.

آگاتا در ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، در سن ۸۵ سالگی به دلیل کهولت سن در خانه‌ی خودش درگذشت. جالب این‌که رازولیند، تنها فرزد آگاتا هم ۶ سال پیش در ۸۵ سالگی فوت شد و در حال حاضر متیو پریچارد نوه‌ی آگاتا، وارث حقوق بعضی از آثار او به حساب می‌آید.

● رکوردشکنی‌های خانم نویسنده

کریستی به جز نمایش‌نامه، داستان کوتاه و رمان‌های جنایی، ژانرهای دیگر را هم امتحان کرد و با انام مستعار مری وستماکات رمان‌های عاشقانه می‌نوشت، اما آن‌چه باعث شهرت عالم‌گیر او شد همان ۸۰ رمان کارآگاهی‌اش است. کریستی، با خلق دو کارآگاه مشهورش هرکول پوارو و خانم جین مارپل، لقب «ملکه‌ی جنایت» را به حق از آن خود کرد و منتقدان هنوز او را یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسنده‌های توسعه‌دهنده‌ی ژانر کارآگاهی قلم‌داد می‌کنند.

آگاتا کریستی از جهات فراوانی در جهان رکوردار به حساب می‌آید. مؤسسه‌ی رکوردهای جهانی گینس آگاتا کریستی را به همراه ویلیام شکسپیر به عنوان پر خواننده‌ترین نویسندگان همه‌ی تاریخ معرفی کرده است. فقط انجیل توانسته از فروش ۴ میلیارد نسخه‌ای کتاب‌های او پیشی بگیرد. او رکوردهای پر افتخار دیگری هم دارد؛ یونسکو اعلام کرده که کتاب‌های آگاتا کریستی را بیش از هر نویسنده‌ی دیگر در دنیا ترجمه کرده‌اند. (کتاب‌های او دست کم به ۵۶ زبان ترجه شده‌اند.)

نمایش‌نامه‌ی «تله موش» آگاتا کریستی رکورد طولانی‌ترین نمایش بی‌وقفه را شکسته است؛ تله موش اولین‌بار در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۲ در تئاتر امبسدورز لندن به روی صحنه رفت و نمایش آن تا امروز ادامه یافته است. این یعنی بیش از ۲۳ هزار بار اجرا! لازم به یادآوری نیست که خانم کریستی جوایز ادبی فراوانی را، چه در کشور خودش و چه در باقی نقاط جهان از آن خود کرد.

در سال ۱۹۵۵ آگاتا کریستی جایزه‌ی «استاد بزرگ» ویژه‌ی نویسندگان ممتاز داستان‌های جنایی آمریکا را دریافت کرد. در همان سال نمایش‌نامه «شاهد پرونده» برنده‌ی جایزه‌ی ادگار شد. اکثر کتاب‌ها و داستان‌هایش چندین بار تبدیل به فیلم سینمایی، سریال تلویزیونی و نمایش رادیویی شده‌اند که در میان آن‌ها می‌توان به قتل در قطار سریع السیر شرق و سپس هیچ‌کس نبود، قتل آقای راجر اکروید، مرگ در روخانه نیل، قطار چهار و پنجاه دقیقه از پدینگون اشاره کرد. با این همه کریستی منتقدان سرسختی هم داشت که یکی از آن‌ها ریموند چندلر نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس برجسته‌ی آمریکایی بود که در رساله‌ی کوتاه «هنر ساده‌ی جنایت» به ملکه‌ی جنایت می‌تازد.

یکی از دوستان نویسنده‌ی کریستی مدعی شده که او یک بار گفته که عموما" داستان‌هایش را تا فصل آخر می‌نویسد و بعد تصمیم می‌گیرد آن کس را که از بقیه بی‌گناه‌تر به‌نظر می‌رسد به قاتل تبدیل کند. پس به عقب برمی‌گردد و در فصل‌های قبلی تغییرات می‌دهد. با این حال تعدادی از زندگی‌نامه‌نویسان کریستی و منتقدان ادبی نظر دیگری دارند و معتقدند او از ابتدا می‌دانسته که قاتل چه کسی است. خودش هم یک‌بار در ۱۹۵۵ در مصاحبه‌ای با بی بی سی گفته بود بعضی غروب‌ها در میهمانی‌های دوستان نزدیکش شرکت می‌کند و ناگهان حواسش جای دیگری می‌رود و آن قدر به داستانش فکر می‌کند که پیش از نوشتن همه‌ی آن را در ذهن دارد. کریستی به گفته‌ی خودش از سر آرتور کانن دویل، آناکاترین گرین وجی کی چسترتون تأثیر گرفته بود.

نویسنده: کاوه شجاعی

منبع: هفته‌نامه‌ی ایران دخت