سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

میراث «مارشال برمن»


میراث «مارشال برمن»

«این ایده که برنامه روزانه رفتن به زمین بازی و دوچرخه سواری و خریدکردن و غذاخوردن و ظرف شستن و شوخی ها و بازی های هر روزه, نه فقط بی نهایت زیبا و لذتبخش, بلکه در عین حال بی نهایت ظریف و شکننده است ایوان کارامازوف قهرمان رمان داستایفسکی می گوید مرگ کودکان بیش از هر چیز دیگری این میل را در او برمی انگیزد که بلیت ورود خویش به عالم هستی را پس دهد ولی او بلیت خودش را پس نمی دهد او به جنگیدن و عشق ورزیدن ادامه می دهد او به ادامه دادن ادامه می دهد »

«این ایده که برنامه روزانه رفتن به زمین بازی و دوچرخه‌سواری و خریدکردن و غذاخوردن و ظرف‌شستن و شوخی‌ها و بازی‌های هر روزه، نه‌فقط بی‌نهایت زیبا و لذتبخش، بلکه در عین حال بی‌نهایت ظریف و شکننده است... ایوان کارامازوف (قهرمان رمان داستایفسکی) می‌گوید مرگ کودکان بیش از هر چیز دیگری این میل را در او برمی‌انگیزد که بلیت ورود خویش به عالم هستی را پس دهد. ولی او بلیت خودش را پس نمی‌دهد. او به جنگیدن و عشق‌ورزیدن ادامه می‌دهد: او به ادامه‌دادن ادامه می‌دهد.»

مارشال برمن مولف این عبارات چندی پیش در نیویورک درگذشت. بی‌شک بزرگ‌ترین یادگار او برای ما کتاب «تجربه مدرنیته» است که یک دهه قبل توسط مراد فرهادپور به فارسی ترجمه شد. کتابی که در بسیاری از کشورهای دیگر به منزله اثری جذاب با وجهه‌های بارز پوپولیستی، روایتی بود از تجربه پر کش‌وقوس زندگی در دنیایی که هیچ چیز آن از پارادوکس‌ها، گسست‌ها و تناقض‌ها برکنار نیست. زاویه‌ای که او از آن به تباهی جهانی می‌نگریست که هر چیز سخت و استوار در آن نهایتا دود می‌شود و به هوا می‌رود، بیش از آنکه فیگور مطلق دانایی باشد، واگویی تجربه‌ای بود که بیش از هر چیز در امر روزمره نهفته بود. انتقال صحت این تجربه یا بهتر بگوییم مجرای انتقال آن چیزی نبود جز علاقه‌مندی‌هایی که برمن تا پایان عمر از آن باز نایستاد: ادبیات و کمونیسم.

مارشال برمن زمانی که با این نقل‌قولی که در بالا آمد، پرونده یکی از ماندگاران‌ترین متون انتقادی مدرنیته را بست، هنوز جهان نه فروپاشی سوسیالیسم شوروی را تجربه کرده بود و نه بسیاری از اتفاقات سیاسی یا جنگ‌های امروزی را. اما دنباله‌گیران تفکر انتقادی‌ای که اثر سترگ او را تجربه کرده بودند، ردپای نوشته‌هایش را در دودشدن و به‌هوارفتن تمامی فتیش‌ها و برج‌های عاجی که همگی از زوال‌ناپذیری سرمایه به‌همراهی تمام علوم و آکادمی و میلیتاریسم آن خبر می‌داد به نظاره نشست.

اما همین بزرگ‌ترین یادگار او میراث‌دار نوعی تفکر است که اگرچه مانند هر محصول وطنی دیگر همیشه چیزی کمتر از خود است، لیکن می‌توان عرصه فکری ایران را به دو برهه پیش و بعد از ترجمه این کتاب تقسیم کرد. تجربه مدرنیته زمانی ترجمه شد که اصولا خود کنش ترجمه در ایران در اوج دوران تجربه‌شدن بود. زمانی که بسیاری از مباحث نظری با آنکه از سابقه زیادی برخوردار بودند، اما هنوز در ‌گیرو‌دار مشق‌شدن، مصداق‌یابی و جرح و تعدیلات اجتماعی می‌بالیدند و اتفاقا یکی از بزرگ‌ترین میراث‌های برمن برای ما در کتابش، پیام نوعی عدم قطعیت بود که ظاهرا بر مبنای تجربه شخصی پا می‌گرفت. اما آنچه این تجربه را از بدیل‌های تجربه‌گرایی شهودی - عرفانی، نظاره‌گری هابرماسی به مدرنیته نافرجام یا انواع نسبی‌گرایی پست - مدرنیستی جدا می‌کرد، صرفا نه دودشدن و پایان‌پذیرفتن روایت‌های سخت، بلکه ممارست در گفت‌وگو با مردان و زنان مدرن به میانجی تجربه و ادبیات بود. همین گفت‌وگو یکی از مهم‌ترین مواردی است که شاید کماکان نیاز به مشق‌کردن آن داریم.

به همین دلیل برای خوانندگان ایرانی، برمن علاوه بر اینکه پارادایمی برای به‌جلورفتن، مبارزه و ادامه‌دادن است، می‌تواند شاخصی نیز به منظور محک مکانیسم‌های تجربه محسوب شود.

بی‌شک اگر امروز که دیگر برمن در قید حیات نیست، به محصول کار او بنگریم، شاید همین بزرگ‌ترین اثر او در مقام یکی از متون انتقادی چپ، هیچ‌گاه در قواره‌های کتاب‌های معروف بزرگان فرانکفورت، یا نوشته‌های فیلسوفان فرانسوی معاصر، رانسیر و بدیو، نباشد، اما آنچه این اثر را دست‌کم برای مخاطب فارسی‌زبان متمایز می‌کند، کورسویی است که در ورطه ابهاماتی بنیادین می‌افکند. ابهاماتی که بیش از آنکه از کدر و مبهم‌بودن خود موضوع ناشی شده باشد، برمی‌گردد به نوعی روحیه رمانتیک عرفانی خاص ایرانی که همواره یقین و معنا را در کمال آرامش تنها برای خود می‌خواهد. این خودخواهی بنیادین ویژه ما نیست، ولی درک آن به سبب شدت و حدت نهفته در مصادیق آن کاری بس طاقت‌فرساست. اصلا همین عنوان این نوشته بیش از آنچه که وانمود می‌کند تجربه، «تجربه مدرنیته» را برای خود بدل به دانشی والا کرده، بیش از همه نقش قدیمی همان وارثان حریصی را بازی می‌کند که نخستین پرسششان بعد از مرگ پدر و مادر درباره ارثیه‌شان است. به همین دلیل با گرفتن فیگوری بزرگوارانه مبتنی بر مفاهیمی همچون ایثار یا سوگ، بر تنها چیزی که صحه می‌نهیم، عدم دریافت صادقانه از مفهوم تجربه مدرن است.

مارشال برمن چندی پیش در نیویورک درگذشت و امروز با کلمات سروکله می‌زنیم تا بدانیم از او چه‌چیز به ما به ارث رسیده است. بی‌شک از زمانی که مراد فرهادپور کتاب تجربه مدرنیته را به فارسی برگرداند، نحوه‌های مختلفی از درک مفاهیم تجربه و مدرنیسم جای خود را در تفکر و نوشتار انتقادی ایران گشود. این تبادل نه در زمینه خود تجربه یا انتقال‌پذیری آن، بلکه بیشتر در مناسبات نحوه‌های تجربه‌کردن نمود یافت. به همین دلیل جدا از تمامی بحث‌های نظری که درباره کتاب برمن مطرح شده‌اند (که مهم‌ترین آن همان میزگردی است که در فصل نخست کتاب «بادهای غربی» مکتوب شده) می‌توان شاخصی را پیش کشید تا به واسطه آن اهمیت اثر برمن برای مخاطب فارسی‌زبان را محک زد. البته برای مواجه‌شدن با آن می‌توان به جز تمامی متر و معیارهای ناقدان آن میزگرد شاخص‌های دیگری را آزمود و این ممارست را تا مدت‌ها ادامه داد. اما شاخصی که در اینجا مدنظر است، خود مساله «انتقال‌پذیری» است. از این منظر قسمت‌های مهمی از تجربه مدرنیته می‌تواند در حکم ادامه نقالی لسکوفی باشد، اما قسمت دیگری که بسیار کمتر به ما منتقل شده، نحوه بیان تجارب مدرن به میانجی ادبیات است. چرا ادبیات ما، شعر و داستان ما برمن را نخوانده است؟ مضحکه اصلی همان «بدون خواندن برمن، پست‌مدرن شدن» است.

اما این تجربه‌کردن صرفا ایستادن در حدود و ثغور چیزها، انتزاع خود از آنها و بالعکس یا توصیف فاضلانه آنها در درون مرزهای تئوری نیست. اگر اینگونه بود خواندن کتاب بر زندگی بسیاری از خوانندگان تاثیر مثبت نمی‌نهاد، حتی می‌توان گفت این قسم تجربه کردن و مهار عقلانی آنگونه که بتوان دست‌کم آن را تجربه‌ای مدرن نامید و آنگاه در پی انتقال آن برآمد، بسیار رعب‌آور و حتی صعب‌الوصول است. مهارت برمن نیز دقیقا در همین نکته نهفته است. اینکه ردپای تعریف او از جهان مدرن، (جهانی که خود حاصل جمع سنت‌های قدیمی‌تر و نوین است و در راستای مدرنیزاسیون، تمام این سنت‌ها را تخریب کرده و باز در هیاتی دیگر از نو می‌سازد)، جبرا تبیینی معرفت‌شناسانه یا صرفا در کسوت نظری باقی نمی‌ماند. او خود در جریان همین دیالکتیک تخریب و سازماندهی، تجربه‌اش را شکل می‌دهد. نکته ظریف کار همین‌جاست.

اینکه تجربه او به خودی خود شکل نمی‌گیرد (برای مثال شکل‌گیری تجربه در قبال دازاین در تفکر هایدگری)، بلکه او به واسطه متن‌هایی از ادبیات مدرن به آن شکل می‌بخشد. نفس همین سازماندهی است که بیش از آنکه چیزی در هیات تجربه در این میان منتقل شود، خود مفهوم انتقال تجربه را به توسع و نقد می‌کشد. اما نکته بسیار مهمی که نخستین‌بار مترجم «تجربه مدرنیته» در نقد برمن مطرح کرد، بی‌تفاوتی برمن درباره تاثیراتی بود که خود جریان مدرنیته و آن خصلت فراگیر، تغییر‌دهنده و سریع آن، یعنی کل همان شاخصه‌های مدرنیزاسیون بر مفهوم تجربه نهاده است. تجربه عنصری متحجر، ساکن و از پیش نفوذناپذیر نیست که تحت شرایط مختلف و تغییرات زمانی عوض نشود. این بحث نه به موارد و مصادیق تجربه، بلکه بیشتر روی مجراهای انتقال تجربه تاکید می‌نهد.

از منظری دیگر برجسته کردن این انتقاد، ایرادات دیگر را کمرنگ‌تر می‌کند (نظیر اینکه احکام کلی‌ای که برمن به واسطه تجربه خود پیش می‌کشد، در همه‌جا مثلا در آفریقا یا در محدوده استبداد شرقی صادق نیست). برای نسل ما کتاب مارشال برمن اگر نه روایت یک تامل کامل، توپر و غیرخطی در نفس، دست‌کم خودآموزی بود به منظور درک، دریافت، تحلیل و سرانجام انتخاب موضع‌های تجربه‌ورزی. مواضعی که فقدان آن ادبیات ما را در بهترین حالت ممکن، به رقیبی گاه پایاپای برای سریال‌های کره‌ای درآورده است و قطعا کار با ارزشی خواهد بود اشخاصی مطلع، صبور و صادق به‌دنبال همین نقاط کوری که راه تجربه‌ورزی شعر و رمان فارسی را در جهان مدرن به نفع تقلید و کپی - پیست سد کرده، بگردند. نقاطی که در سطحی‌ترین وجه ممکن حقیقت تاریخی را بدل به ملعبه‌ای فرمالیستی می‌کنند و درست به همین دلیل کتاب برمن، که مشتاقانه و همدلانه می‌کوشد تا هراس از چیزهای سخت و استوار را به وسیله بازگویی بشارت مسیحایی مارکس در دل‌های ترس‌خورده ما کمرنگ کند، خود بانی اضطرابی است که از یک سو ما را با رسوب ناگزیر حقایق تاریخی در ذهن و روانمان مواجه می‌کند و از سوی دیگر به واسطه جریانی‌ترین متن‌های ادبی می‌کوشد پارادایمی از رویه‌های رادیکال حقیقت را با روزهای زندگی ما همراه سازد.

به همین دلیل هم خود مارشال برمن بهتر از هرکسی می‌دانست که «بدو و نایست» فرمول قطعی ساختن گسست‌های ما از امر کلی سنت نیست و حتی مصداق‌های آن نیز هیچ‌گاه به تمامی تمام نمی‌شوند. در این روزهای به ظاهر خوب که یادآور روزهایی دور از خشونت و ترس برای ماست، مرگ برمن، نویسنده کتابی که دیگر کسی در عصر لایف‌استایل و فیس‌بوک، آن را نمی‌خواند نیز یک‌بار دیگر مضافا یادآور این حکمت از فیلسوف بزرگ رواقی مارکوس اورلیوس است که: «هر آنچه مادی است به سرعت تغییر می‌کند: یا بخار می‌شود یا تجزیه.»

امیر کمالی