چهارشنبه, ۱۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 5 March, 2025
مجله ویستا

سینما لبخندی دوباره خواهد زد


سینما لبخندی دوباره خواهد زد

وضعیت سینما در پرداخت به سوژه های جذاب و مخاطب پسند

هنوز یادمان نرفته اتفاقی را که سال گذشته برای فیلم‌های اکران نوروز پیش آمد. اتفاقی که باعث لغو اکران دو فیلم از ۵ فیلم در حال اکران بود. آنهم فیلم‌هایی که یکی‌شان توانست در همان مدت کوتاه اکرانش در حدود یک میلیارد و نیم (به تومان) فروش داشته باشد. داستان دقیقا از همانجا شروع شد. داستان عدم استقبال از فیلم‌ها... درصد بالایی از فیلم‌هایی که در شش ماهه اول سال گذشته اکران شدند رسما با شکست فروش مواجه شدند و حتی نتوانستند به اندازه مبلغ هزینه ساخت‌شان، فروش داشته باشند. تحلیلگران، این دوره شش ماهه را روزهای سیاه سینما تعبیر کردند. صاحبان بسیاری از فیلم‌هابه خاطر وضعیت موجود نمی‌خواستند فیلم‌شان اکران شود. اما دقیقا از زمانی که «کلاه قرمزی و بچه ننه» اکران شد، یعنی عید فطر سال گذشته (اواخر مردادماه)، رویه عوض شد و فیلم‌ها یکی یکی شروع کردند به خوب فروختن! سینماها که تا آن زمان دیگر فروش خوبی نداشتند، حالا درصد بالایی از فیلم‌های اکران شده در آنها به باشگاه میلیاردی‌ها وارد می‌شدند. اما اگر به موضوعات این فیلم‌ها نگاهی بیندازیم متوجه می‌شویم سازندگان‌شان سراغ سوژه‌هایی رفته‌اند که تا به‌حال کمتر کسی سراغ آنها رفته است. سوژه‌هایی که مخاطب را به سینما می‌کشاند و وضعیت اقتصادی سینما را بهبود می‌بخشد. سوژه‌هایی مردم‌پسند و از دل وقایع اجتماع.

«کلاه قرمزی و بچه ننه» در زمان اکران با استقبال خوبی روبه‌رو شد. حتی قبل از اینکه این فیلم اکران شود خیلی‌ها معتقد بودند اگر این فیلم اکران شود می‌تواند جان تازه‌ای به سینما بدهد؛ اتفاقی که واقعا رخ داد. این فیلم در تهران سه‌میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان و در شهرستان‌ها دو میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان فروش داشت که در مجموع فروش کل کشورش به ۵ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان رسید. البته تا قبل از آن، فیلم «قلاده‌های طلا» هم با انتخاب موضوعی که برای مردم سوژه مهمی به حساب می‌آمد توانست سه میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان در کل کشور فروش داشته باشد. اما چیزی که باعث شد فیلم «ایرج طهماسب» خوب بفروشد، نه موضوع جذابش و نه ساختار خوبش بود، بلکه نوستالژی‌ای بود که مردم با این عروسک پارچه‌ای ساده (کلاه قرمزی) داشتند! در واقع مردم ۶ میلیارد تومان برای خاطره‌بازی با نوستالژی‌شان به جیب سینما و سازندگان فیلم ریخته بودند. اما فیلم بعدی که با استقبال زیادی روبه‌رو شد فیلم «من مادر هستم» به کارگردانی «فریدون جیرانی» است. فیلمی که با وجود مخالفت‌های زیاد اکران شد و اتفاقا با استقبال خوب دو میلیاردی هم روبه‌رو شد. در مجموع در سال ۹۱، تنها ۷ فیلم پرفروش شدند (بالای یک میلیارد تومان فروش داشتند) که در مقابل نزدیک به ۸۰ فیلم اکران شده در همان سال، جای تاسف دارد.

● وقتی سینما پرفروش می‌شود

از اول امسال تاکنون تقریبا ۲۶ فیلم در سینماها اکران شده‌اند. از این تعداد تقریبا فروش ۱۰ فیلم از مرز یک‌میلیارد تومان گذشته است و پرفروش‌ترین فیلم هم «رسوایی» با فروش ۶ میلیارد تومان است آنهم بعد از ۹۰‌روز اکران! این آمار شاید نشان از روزهای خوب سینما داشته باشد. اما «فرزاد موتمن» کارگردان سینما به تهران امروز نکته دیگری را گوشزد می‌کند! او می‌گوید: «نکته اول درباره فروش فیلم‌ها این است که بلیت سینماها گران شده. همین نکته بر رقم کلی فروش تاثیر زیادی دارد. برای همین است که شاید رقمی که به عنوان فروش کل در نظر گرفته می‌شود نسبت به ۴-۵ سال قبل بیشتر به نظر برسد.» اما در این میان موضوعات انتخاب شده نیز مطرح می‌شوند. در میان فیلم‌های پرفروش سوژه‌هایی دیده می‌شوند که نکته جالبی را نشان می‌دهند. اگر بخواهیم از مهرماه سال گذشته در نظر بگیریم فیلم «من مادر هستم» موضوعی دارد که تا به حال در سینما به آن پرداخته نشده است. حتی فیلم «رسوایی» فارغ از نگاه کارگردان و انتقادهایی که به آن وارد است، موضوع بدیعی را نشان می‌دهد. (بهتر است در این میان، این فیلم از نظر ساختاری بررسی نشود، چون از نگاه منتقدان حتما نمره قبولی را نخواهد گرفت!) فیلم «برف روی کاج‌ها» هم سوژه‌ای دارد که تا آن روز به آن پرداخته نشده بود. این قضیه درباره فیلم‌های «حوض نقاشی»، «دهلیز» و «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» نیز صادق است. شاید یکی از دلایل فروش بیشتر فیلم‌ها به خاطر انتخاب موضوع‌ها نیز باشد. موتمن درباره این موضوع نیز می‌گوید: «اصولا مردم دوست دارند فیلمی را ببینند که با زندگی خودشان بیشترین همخوانی را داشته باشد. یعنی در میان فیلم‌ها می‌گردند و می‌بینند که چه فیلم‌هایی به زندگی روزمره‌شان نزدیک است و همان را برای دیدن انتخاب می‌کنند.»

● خط قرمز تعبیر غلطی است

موتمن در این میان به محدودیت‌های فیلمسازی اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «بعضی از سوژه‌ها شاید به خط قرمزها مربوط شود. به نظر می‌رسد هرچقدر فیلم‌ها با فراق بال بیشتری ساخته و ممیزی کمتری داشته باشند، استقبال‌ها هم از آن فیلم‌ها بیشتر می‌شود.» او اساسا معتقد است «خط قرمز» تعبیر غلطی است که در سینمای ما باب شده است. کارگردان «پوپک و مش ماشالله» ادامه می‌دهد: «به نظر من خط قرمز تعبیر غلطی است که به اشتباه در سینما استفاده می‌شود. سوژه‌های اجتماعی باید برای سینمای ما ساخته شوند. مثلا سوژه هیس، سوژه اجتماعی است. مردم با این چیزها درگیر هستند. ضمن اینکه، چیزی نیست که فقط در جامعه ما وجود داشته باشد، در همه جوامع وجود دارد. اساسا وقتی فیلمی درباره یک مقوله اجتماعی ساخته می‌شود، آن هم مقوله‌ای که نیاز به مطرح شدن دارد، حتما با استقبال خوبی از طرف مخاطب روبه‌رو می‌شود. در واقع این موضوعات درد مشترک جامعه است که باید به آنها پرداخته شود.» موتمن سپس در پاسخ به این سوال که چه کار باید کرد تا موضوعاتی از این دست با فراغ بال بیشتری ساخته شوند می‌گوید: «مدیریت جدید سینما تازه مشغول به کار شده است و باید ببینیم چه اتفاقی در آینده می‌افتد. اما اظهارنظرهای امیدوارکننده‌ای شنیده‌ایم. من فکر می‌کنم برای اینکه این سوژه‌ها ساخته شود نیاز به این است که بخش خصوصی فعال‌تر شود. با فعال شدن بخش خصوصی، سینما جذاب‌تر می‌شود. لازمه اینکه بخش خصوصی فعال شود، تامین امنیت اقتصادی برای سرمایه‌گذاری است. اولین قدم هم این است که رانت‌خواری‌ها از بین برود.»

● تماشاچی تربیت نکرده‌ایم

اما در این میان، «خسرو معصومی» کارگردان باسابقه سینما که با فیلم‌های «رسم عاشق‌کشی» و «باد در علفزار می‌پیچد» شناخته می‌شود معتقد است ما نتوانسته‌ایم به خوبی تماشاچی‌ها را تربیت کنیم و فروش بالای بعضی فیلم‌ها به همین خاطر است. او می‌گوید: «تماشاچی سینمای ما فقط می‌خواهد وقتی به سینما می‌آید وقت بگذراند و تفریح کند. در واقع تماشاچی‌ها را به خوبی تربیت نکرده‌ایم. یعنی تماشاگر ما به دیدن فیلم ده‌نمکی می‌رود و در مقابل به دیدن فیلم اصغر فرهادی هم می‌رود.» او در پاسخ به این سوال که چه باید کرد برای اینکه سوژه‌های بدیع‌تر بتوانند در سینمای ما کار شوند، می‌گوید: «نگاه را باید تغییر داد. باید به مسائل اجتماعی عمیق‌تر نگاه کرد. در هر سوژه اجتماعی که انتخاب می‌شود باید به جزئیات پرداخته شود و علت و معلول آن اتفاق مشخص شود. ما در زمینه همین پرداخت‌ها مشکلاتی داریم. مثلا وقتی من فیلمی درباره جنگ می‌سازم به آن مجوز نمایش نمی‌دهند.» «خرس» آخرین ساخته معصومی هنوز پروانه نمایش نگرفته است. فیلمی که در جشنواره فیلم فجر دوسال گذشته اکران شد و اتفاقا با استقبال زیادی از طرف مخاطبان و منتقدان روبه‌رو شد. این فیلم درباره رزمنده‌ای است که بعد از ۸سال از جبهه برمی‌گردد و می‌بیند همسرش با این تصور که او فوت کرده، دوباره ازدواج کرده است. به گفته معصومی، فیلمش برای این اجازه اکران نگرفته است که جنگ را بسیار سیاه و پلید نشان می‌دهد! به گفته معصومی، باید نگاه‌مان را به موضوعات عوض کنیم. او می‌گوید: «زبان باید تغییر کند. ساختار فیلم باید طوری باشد که سوژه حرام نشود. ممکن است موضوعات خوب در ساختار از بین بروند و خوب ساخته نشوند.» این گفته معصومی شاید به این معنی باشد که در ساخت سوژه‌های خوب، نگاه کارگردان و کیفیت کارش حرف اول را می‌زند. مثلا سوژه مشابهی را ممکن است یک کارگردان بسیار خوب از آب در‌آورد ولی کارگردان دیگری طوری آن را می‌سازد که مخاطب اصلا رغبتی به دیدنش نمی‌کند.

● فیلم پرفروش؛ لزوما فیلم خوبی نیست!

«اگر قرار باشد فیلم پرفروش باشد و این پرفروشی ما را خوشحال کند، باید فیلم‌هایی مثل «جدایی نادر از سیمین» یا «درباره الی» باشد. وقتی چنین فیلم‌های خوبی پرفروش هستند یعنی ما تماشاچی خوب داریم.» معصومی تماشاگران را به دو دسته تقسیم می‌کند و توضیح می‌دهد: «سینمای ما دو تماشاچی دارد. یک تماشاچی‌ای که سینما را می‌شناسد و می‌خواهد از پس دیدن فیلم‌ها، دنیای تازه‌ای را کشف کند. در واقع در فیلم‌ها دنبال آن چیزی می‌گردد که آرزو دارد. در کنار تفریح کردن می‌خواهد فیلم خوب هم ببیند. اما گروه دیگر؛ کسانی هستند که فقط برای تفریح و سرگرمی به سینما می‌آیند و می‌آیند که مثلا فقط گلزار یا شاکردوست را روی پرده ببینند. هردوی این تماشاگران برای سینما لازم هستند و هیچ‌کدام بر دیگری برتری ندارد.» او معتقد است هر فیلمی که خوب می‌فروشد لزوما فیلم خوبی نیست. چه بسیارند فیلم‌های بدی که با فروش‌های میلیارد تومانی روبه‌رو بودند و چه بسیار فیلم‌های خوبی که با حداقل فروش همراه شدند. معصومی می‌گوید: «هر فیلمی که فروش خوبی دارد لزوما برچسب فیلم خوب را نمی‌گیرد. قطعا تماشاچی کارهای فرهادی با تماشاچی فیلم‌های ده‌نمکی تفاوت دارند. این تفاوت‌ها به معنای خوب یا بد بودن نیست. اساسا چرا نباید ما فیلمی بسازیم که به شعور مخاطب توهین نشود؟!» در مجموع می‌توان گفت سینمای ما نیاز به تکانی اساسی در پرداخت به سوژه‌ها و انتخاب سوژه دارد. وقتی مخاطبان از سوژه‌ای استقبال می‌کنند و به دیدنش می‌روند، رسالت کارگردان این است که پرداخت خوبی به آن داشته باشد. به نظر می‌رسد تماشاگران تشنه دیدن سوژه‌های اجتماعی‌ای هستند که از درون جامعه شکل گرفته باشد، نه سوژه‌های تخیلی‌ای که از ذهن فیلمنامه‌نویس یا کارگردان تراوش می‌کند!

محبوبه شعاعی