دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
آیا اخلاق نسبی است و یا مطلق است
در این مجال به دنبال پاسخ این سوال هستیم که آیا اصول اخلاقی به تناسب زمان، مکان و جوامع مختلف، تغییر می کنند و یا اینکه اصولی دائمی و ثابت هستند؟ پاسخ خود را از میان آثار شهید مطهری درمی یابیم: یکی از بحثهای مهم که از بحث جاودانگی حقیقت مهمتر است بحث جاودانگی اخلاق و اصول اخلاقی است . از حرفهای بسیار رایج و مسلم امروز مسأله نسبی بودن اخلاق است. به این معنی که اخلاق یک مسأله نسبی است و ما هیچ اخلاق دائم و جاودانهای نداریم ، یک چیز ممکن است در یک زمان اخلاق باشد و در زمان دیگر ضد اخلاق .
ببینیم آیا میشود اخلاق مختلف و نسبی باشد ؟ مثلا دو جنس زن و مرد، دارای دو جور اخلاق باشند ؟ آیا ایدهها و مثالهای اخلاقی برای آنها دو جور است یا یک جور ؟ چون در مقام مؤید آوردن برای نظر آنها هستیم ممکن است گفته شود که در شریعت هم وارد شده است آنچه که اخلاق عالی برای مردم شمرده میشود ، لزوما برای زن اخلاق عالی نیست و بالعکس، در نهج البلاغه آمده است: « خیار خصال النساء شرار خصال الرجال : الزهو و الجبن والبخل » جبن در مقابل شجاعت است بنابراین ، برای مرد ، شجاعت مثال اعلی و اخلاق است ، و برای زن جبن مثال اخلاق است، برای مرد تواضع و فروتنی اخلاق است و برای زن تکبر و بی اعتنائی و برای مرد جود اخلاق است و برای زن بخل ، و این، تا حدودی نسبی بودن را میرساند. یا مثلا اخلاق عالم و غیر عالم ، گاهی گفته میشود برای عالم فلان چیز اخلاق است. و آن چیز برای جاهل مطلوب نیست. و همه عناوین ثانویهای که ما داریم ، اخلاق را از اطلاق میاندازد، راستی خوب است، اما نه بطور مطلق، در شرائطی خوب است، و در شرائط دیگری دروغ بر آن ترجیح دارد، باز هم موارد دیگری داریم [ که مؤید نسبی بودن اخلاق است] مثال تکبر در مقابل متکبر و نظایر آن .
در آداب که نسبیت زیاد است : «اذا کنت فی بلدش ، فعاشر به» آدابها مثلا یک چیزهائی را اگر بگوییم ملاک حسن و قبحها هست، یک چیزهائی در یک جاهائی از نظر اخلاق و آداب خوب تشخیص داده میشود در جاهای دیگر نه، مثلا طرز لباس؛ تا چند سال پیش که فرنگی مابی رایج نشده بود، ادب این بود که انسان سرش پوشیده باشد، و الان در میان ما آخوندها هم همین جور است، اگر بخواهیم بر یک شخص محترمی وارد بشویم عمامه را بسرمیگذاریم، ولی فرنگی مابها کلاه را از سرشان بر میدارند. حال اگر ما به نسبیت اخلاق قائل شویم چه از آب در میآید؟ چیز عجیبی از آب در میآید، مثلا ما در گذشته معاویه را یک طرف میگذاشتیم و ابوذر را یک طرف، معاویه را تقبیح میکنیم و ابوذر را تحسین! معنای نسبی بودن اخلاق اینستکه ابوذر بودن در آن زمان اخلاق بود و معاویه بودن در آن زمان ضد اخلاق بود و ممکن است زمانی باشد که ابوذر بودن با همه خصوصیاتش ضد اخلاق باشد و معاویه بودن اخلاق، و معنای این حرف اینستکه اصلا انسانیت یک امر نسبی است و معیار معین ندارد. حالا اگر معیار معین نداشته باشد و مطلقی در کار نباشد، آیا نسبی میتواند بطور مطلق وجود داشته باشد ؟ نه! نمیتواند وجود داشته باشد، یک وقت میگوییم اخلاق صرفا قرار داد است یا نه؟ اگر هم یک امر نسبی باشد معنایش اینستکه یک امر مطلق داریم که مصداق این امر مطلق در شرایط مختلف است ( مصداق یک امر مطلق میتواند در شرائط مختلف باشد)، [در این صورت میتوانیم ادعا کنیم که اخلاق نسبی است] و الا اگر هیچ امر مطلقی در کار نباشد و بگوییم هر زمان یک چیزی و هر زمان یک اخلاقی [دارد]، پس آن جامع مشترکی که در این بین هست چیست ؟ آخر یک جامع مشترک باید در میان باشد که بگوییم همه اینها اخلاق است در این زمان این اخلاق است. اگر چنین چیزی باشد که در زمان های مختلف به او اخلاق میگوییم ، آیا بنحو اشتراک لفظی است یا نه: یک جامع مشترک در همه زمانها داریم که آن جامع مشترک در این زمان به این نحو وجود دارد و در زمان دیگر به نحو دیگر. یا به تعبیر دیگر، وقتی شما میگویید «اخلاق» آنرا چگونه تعریف میکنید. آخر یک تعریفی باید داشته باشد، ممکن است بگویید اخلاق عبارت است از «چیزی که نتیجهاش خیر رساندن به افراد دیگر باشد» خود این، یک معنای مطلق است.۱
بنابراین حالات نفسانی تا به شکل خلق و خوی ثابت در نیامده، به عنوان اخلاق شناخته نمی شود، مثلاً اگر کسی یک یا چند بار بذل و بخشش کند نمی شود گفت سخی است.در مفردات راغب آمده است: خُلق به معنای قوا و سجایا و صفات درونی است که با چشم دل دیده می شود.۲ بنابراین می توان گفت: اخلاق مجموعه صفات روحی و باطنی انسان است. ابن مسکویه می گوید: "خلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهایی دعوت می کند بی آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد،۳ و آن بر دو قسم است:
۱- قسمی از آن طبیعی و به اصل مزاج آدمی بستگی دارد مانند کسی که از کوچک ترین ناملایمی خشمگین می شود و یا می خندد و یا افسرده می شود.
۲- قسم دیگر ناشی از عادت و تمرین است و چه بسا در آغاز از روی فکر ناشی و می شده ولی بر اثر تکرار رفته رفته به شکل ملکه و خُلق و خوی ثابت در می آید، آن گاه بدون فکر و محاسبه عمل می کند".۴
بنابراین حالات نفسانی تا به شکل خلق و خوی ثابت در نیامده، به عنوان اخلاق شناخته نمی شود مثلاً اگر کسی یک یا چند بار بذل و بخشش کند نمی شود گفت سخی است.
تنظیم : مهدی سیف جمالی
پی نوشت ها:
۱ . مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، ص ۱۸۷-۱۸۱.
۲. مفردات راغب، کلمة خلق، ص ۱۵۸.
۳. مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۲۴.
۴. زین العابدین قربانی، اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی، ص ۱۳.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست