یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
کتاب سال تبریز نوشدارویی بعد از مرگ سهراب

جشنوارهی کتاب با رویکرد توجه به ناشران و نویسندگان در تبریز برگزار شد. اگر چه از سوی گردانندگان اصلی این جشنواره کاری کمسابقه و پراهمیت شمرده میشود، اما بنا به همین اهمیت باید به این امر مهم دوباره پرداخت و ارزیابی تحلیلی داشت. من هم درصدد چنین ارزیابی نیستم که اهل فن باید چنین کنند. تا جایی که آگاهی دارم پرداخت درخور و شایستهای هم در نشریات محلی نشد. دلایل آن هر چه باشد، به روی گردانی جوانان از کتاب خوانی و نویسندگی یاری میرساند. به نظر میرسد، بازتاب ناشایست از این جشنوارهها هم سان با اجرای نادرست آن است. یا این که بهتر است بگویم، یکی از بخشهای مهم هر جشنواره دقت در همین موضوع است. کاری که بازتاب خوبی نداشته باشد، در واقع چیزی به انجام نرسیده است. این که وزیر یا معاونین او با خبر شدند، چندان گرهگشا نبوده و حتا به نظرم از اهمیت کمی برخوردار است. کتاب خوانی به دلایل خیلی منطقی بازتابی مردمی دارد. و نمیتوان دلایل بازتاب ضعیف آن را پذیرفت. این که دقت و توجه به کارهای فرهنگی در حوصلهی نشریات ما نیست، درست است و بر کسی پوشیده نیست.
یک تنبلی سیاسی یا مدیریتی غالبا ما را وامیدارد از هر کار سترگ چشم بپوشیم و دلایل بیشمار خود را آماده سازیم. هر کار سترگی حاشیههای خطیر دارد. پرهیز از خطر سبب حذف برخی برنامهها میشود و این نیز سبب محفلی بودن چنین برنامههایی میشود.
میدانیم که مدیران ما غالبا فرصت سر خاراندن ندارند. اگر این ادعای من درست باشد، مدیر فرهنگی خود چه گونه میتواند متولی کتاب و نویسندگی باشد؟ نویسندهای که جایزهاش را از دست چنین مدیری بگیرد دچار افسردهگی میشود. مدیرانی که آستینهای خود را برای جایزه دادن و نوازش کردن نویسنده بالا میزنند، روند کتاب خوانی را به تأخیر میاندازند و هیچ انگیزهای هم در حوزهی فرهنگ و هنر تولید نمیکنند.
حضور عبدالمجید نجفی در فهرست جشنوارهی کتاب یکی از موارد امیدواریست و در واقع انگیزهی من در داخل شدن هر چند ناروا و شتاب زده به این امر فرهنگی بود. او خود یکی از نویسندگان کوشا و دردمند شهر ماست. او زندگی تقریبا گوشه گیرانه و بیجنجال دارد. مثل خیلی از نویسندگان دیگر ما. کسانی چون او اگر برههای از زمان روی سن میروند و یک کار اجرایی از گونهی دولتیاش میگیرند، آبروی خود را گرو میگذارند. و هیچ تضمینی هم بر بیآبرویی نیست. تجربههای بیشمار ما در این موارد دلیل محتاط بودن بیش از اندازه است.
تا جایی که از خیر چنین کارهایی میگذریم تا حیثیت چندین ساله با وعدههای بیخود بخار نشود. یک تصمیم در عرض یک ساعت میتواند کل برنامه را تغییر داده و حتا ماهیت آن را عوض کند.
بررسی انگیزهی کسانی چون مجید نجفی برای وارد شدن بر این کار برای من مهم است. در واقع، این راز ما را بر زمینگیر شدن امور فرهنگی رهنمون خواهد کرد. وارد شدن بر معاملاتی چنین برای نویسندگان ما سخت گران بوده است. تجربههای بد و نفَسگیر دهان به دهان بین اهل فرهنگ و هنر میچرخد تا بالاخره کمر فرهنگ ما خم میشود. باریکترین و تنگترین قضیهی ما مدیرانیست که با عناوین فرهنگی حضور دارند ولی چندان خبرهی این کار نیستند. اگر آگاهی اندکی از چنین نمد پیچیدهای داشتند، گره از کار ما برمیداشتند. نه این که مدیر فرهنگی از هر رشته ادبی و هنری سررشته داشته باشد، ولی مدیر فرهنگی باید پیوند محکم و شایسته با اهل فرهنگ داشته باشد. او حق گزینش در بین آنان ندارد که گاه دارد.
این پرسش همیشه گریبانگیر کسانی چون من است که چه گونه میتوان از تولیدات فرهنگ دولتی رها شد. هنری که تولید کنندهاش دولت و مصرف کنندهاش هم اوست، نتیجهاش حاشیهی امن و عرفانی میشود برای اهل فرهنگ. هنری که تولید کنندهاش دولت و مصرف کنندهاش مردم باشد، نتیجهاش پناه بردن آنان به فیس بوک میشود. هنری که تولید کنندهاش مردم و مصرف کنندهاش مردم باشد، مدیرش میشود مدیر فرهنگی. هیچ بخشنامهای نمیتواند بر اوراق هنر نقش بزند. زندگی گوشهگیرانه و عزلتهای مدتدار قسمت جوانانی شده است که گوشهی چشمی به جهان دانش و هنر انداختهاند. این نمد پیچ خورده فقط با خود هنرمندان و نویسندگان باز میشود و قهر و گوشهگیری هرگز چارهی کار ما نخواهد بود.
کار درخور تحسین و تشویق مجید نجفی در این وادی بیهودهگی، دقیقا انگیزهی من برای این نوشتار بوده است. چرا کارهای در خور آذربایجان ما خیلی کم است؟ آیا امکانات ما کم است؟ پشتوانهی علمی و فرهنگیاش را نداریم؟ دل سوز کافی برای این کارها نداریم؟ به نظر من، شناگری ماهر در عرصهی وجود و حضور نیستیم. کماند کسانی که تجربههای تلخ را به شیرینی خطرهای جریان ساز کنار گذارند.
عوامل اقتصادی و اجتماعی نیز مهم و تأثیرگذراند. کلاف پیچیدهی فرهنگ اقتصادی یا اقتصاد فرهنگی از بحثهای بنیادیست که برای روشن شدن قضیهی کتاب لازم بود. به همان پرسش پیچیدهی مرغ و تخم مرغ میرسیم که اقتصاد رونق دهندهی فرهنگ است یا برعکس. در این وضعیت، علاقهمندان خاکستر نشین انگیزهی زیادی برای کار فرهنگی دارند و آنان چندان در بند پول و اقتصاد نیستند و این کمترین انتظاریست که دارند و در عین حال، بدترین وضعیت کنونی را نشان میدهد.
ساده لوحیست اگر فرض کنیم در این جشنواره بر نویسندگان و مستعدین ادب و هنر چیره شدهایم و بنای باشکوه فرهنگ را بر دوش آنان آویختهایم. کیفیت نویسندگی و تعداد نوشتارها یکی از راههای تنظیم آمار ماست ولی چیز دیگری هم بر آنها وجود دارد که شکوه فرهنگ را به تنهایی نمایش میدهد: درخشش روحی و مغزی. این را به دشواری بتوان سنجید ولی البته ناممکن هم نیست. یک تحلیل نه چندان ژرف هم نشان خواهد داد که بحث روی کیفیت نویسندگی مشکل آفرین است. وضعیت سیاسی و اجتماعی ما اجازهی ورود به چنین بحثهایی را دشوار کرده است. قطعا داوران جشنواره از این دشواری آگاهی کامل دارند. ارزیابی روی آثار رسیده نمیتواند روشن کنندهی کیفیت نویسندگی باشد. محدودیتهای زیاد برای شرکت در مسابقه و موانع برای چاپ و انتشار کتاب بخش مهمی از نویسندگان جوان ما را حذف کرده است. ولی برای برگزاری این مسابقه در سالهای آینده امر لازم و ضروریست.
خلیل غلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست