پنجشنبه, ۷ تیر, ۱۴۰۳ / 27 June, 2024
مجله ویستا

چراغ روشن شعر در خانه فیروزه‌ای


چراغ روشن شعر در خانه فیروزه‌ای

● دیدار با حدیث لزرغلا‌می؛
همه چیز از یک دروغ شروع شد! از روزی که حدیث لزرغلا‌می ۱۱ ساله به یک نمایشگاه کتاب رفت؛ نمایشگاهی پر از رنگ و نور و شادمانی. آنجا بچه‌ها، نقی سلیمانی …

دیدار با حدیث لزرغلا‌می؛

همه چیز از یک دروغ شروع شد! از روزی که حدیث لزرغلا‌می ۱۱ ساله به یک نمایشگاه کتاب رفت؛ نمایشگاهی پر از رنگ و نور و شادمانی. آنجا بچه‌ها، نقی سلیمانی را دوره کرده بودند و با او حرف می‌زدند. حدیث هم جلو رفت و به جمع آنها پیوست. بعد به سلیمانی گفت که یک داستان نوشته است، در حالی‌که هیچ قصه‌ای ننوشته بود! سلیمانی گفت که قصه‌اش را تعریف کند. حدیث هم همان‌جا یک قصه در مورد ستاره‌ها <بافت> و سلیمانی آنقدر خوشش آمد که به او گفت فردا به کیهان بچه‌ها بیاید و قصه‌اش را هم بیاورد. اینطور بود که حدیث لزر مجبور شد شبانه یک قصه بنویسد و فردا به کیهان بچه‌ها ببرد! وقتی سلیمانی داستان غلا‌می را خواند، تشخیص داد که برای مجله سروش نوجوان مناسب‌تر است. از آن به بعد، سروش نوجوان، شد پاتوق حدیث لزرغلا‌می و هفته‌ای چند روز را در آنجا می‌گذراند.

این ماجرا ادامه داشت تا نشریه آفتابگردان (ضمیمه همشهری) راه افتاد و حدیث شد یکی از خبرنگاران افتخاری آفتابگردان. او در آنجا چند مصاحبه خیلی خوب داشت که باعث شد پایش به برنامه تلویزیونی <جنگ آفتاب> باز شود؛ برنامه‌ای که تهیه‌کننده‌اش وحید نیکخواه‌آزاد بود. آن موقع، حدیث حوالی ۱۴ سالگی بود. بعد هم درس و مشق بود تا در سال ۱۳۷۸ به دانشگاه رفت تا در رشته ارتباطات، شاخه روزنامه‌نگاری تحصیل کند. در همین ایام کار روزنامه‌نگاری را هم به صورت حرفه‌ای و در روزنامه صبح امروز ادامه داد. حالا‌ می‌توان به سروقت کتاب‌های لزرغلا‌می رفت. اولین کتاب او <قصه‌های کوچولو> برای کودکان بود که چند جایزه هم برد. بعد مجموعه شعر <بین ما شمعدانی است> با تصویرگری محمدعلی بنی‌اسدی و برای نوجوانان منتشر شد. <آلبالوهای بهشت رسیده‌اند> با تصویرگری هدا حدادی و <روی دماغ یک فیل گنده> با تصویرگری شرمین نادری، دو کتاب دیگر از حدیث بودند که در هر کدام، داستان کوتاهی برای بچه‌ها و بزرگ‌ترها دیده می‌شد. بعد از اینها او مجموعه داستان کوتاه <من و سرخپوستم> را برای بزرگسالا‌ن به چاپ رساند. به جز اینها، چند کتاب دیگر از او هم در انتظار چاپ هستند، مثل <دلت چه می‌خواهد حلزون؟> که این هم یک داستان کوتاه برای همه گروه‌های سنی است و حمیدرضا اکرم تصویرگری آن را به‌عهده داشته است. <تهران به بهانه اول‌شخص غایب> اثر دیگری از لزرغلا‌می است که باید منتظر انتشارش ماند. <تهران به بهانه اول‌شخص غایب> یک داستان بلند عاشقانه - اجتماعی است که به زندگی در تهران می‌پردازد و مخاطبانش بزرگسالا‌ن هستند. این روزهای حدیث، به جز شعر و شاعری، با فعالیت در نشریه <دوچرخه> سپری می‌شود که او در‌آنجا به همراه مناف یحیی‌پور - همسرش - صفحه‌ای مشترک به اسم <خانه فیروزه‌ای> دارند و پنج سال است که علا‌وه بر خانه خودشان، چراغ خانه فیروزه‌ای را هم روشن نگاه داشته‌اند. و اما همه اینها گفته و نوشته شد تا برسیم به بخش جذاب ماجرا؛ یعنی شعرهای درخشان حدیث لزرغلا‌می که سال‌ها است در وبلا‌گش منتشر می‌شود و اصلا‌ بهانه دیدار با او، همین شعرها بوده است. هرچند هنوز غزلیات و رباعیات و ترانه‌های رشک‌برانگیز او به شکل کتاب درنیامده‌اند و خودش علت این ماجرا را کمی تنبلی و البته وضعیت بازار شعر می‌داند. این هم یکی از شعرهای وبلاگ حدیث:

<غزل بهار منی تو، شکوفه موزون/ ! اسیر جاذبه سیب‌های بی‌قانون!

دلم که عاشق این شرجی بهارانه‌ست / به سمت نم‌نم پلک تو می‌زند بیرون...

تو پلک می‌زنی و از تلا‌قی مژه‌هاست / که می‌رسند به هم هر چه لیلی و مجنون!

همیشه خنده و اخمت به هم می‌آمیزند / به همنشینی دیرین سنگ با زیتون

سراب عشق تو تا مرگ می‌برد من را / شبیه خسرو شکیبایی از دل ‌هامون

کدام خاطره را از تو انتخاب کنم؟ / ازین تنوع وحشی! قشنگ گوناگون!

دوباره یخ زده‌ام از غمی زمستانی / غزل بهار منی تو! مرا ببر بیرون