پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

زبان فضا و معماری



      زبان فضا و معماری
زینب جوادی نیا

”یادداشت ارائه شده به کلاس نظریه‏های جدید انسان‏شناسی دکتر ناصرفکوهی/ مقطع کارشناسی ارشد/ نیمسال تحصیلی 88-87/ دانشجو: زینب جوادنیا/ عنوان نظریه: انسان‏شناسی زبان‏شناختی“. اگر کلیت کره‏ی زمین را محیط طبیعی و بخش‏هایی از آن را که انسان با اتکا به فرهنگ، دانش و علم خود در آن تغییراتی بوجود آورده است، فضا و محیط زیست انسان به حساب آوریم می‏توان چنین بیان کرد که محیط به طور کلی به دو نوع تقسیم می‏شود: محیط جغرافیایی و محیط رفتاری. محیط جغرافیایی همان محیط جهان خارج، اعم از طبیعی و انسان ساخت، است.

در کنار و به موازات محیط جغرافیایی، محیط رفتاری وجود دارد که حاصل تجربیات شخصی، اعتقادات، جهان‏بینی و ذهنیات افراد است. بدین ترتیب، محیط جغرافیایی خود، بخشی از محیط رفتاری خواهد بود. همین محیط رفتاری یا تجربی نیز، که عمدتاً حاصل تماس انسان با محیط از طریق حواس و دریافت مستقیم اطلاعات است، خود می‏تواند براساس شرایط انسان (سن، جنسیت، میزان تحصیلات، خصوصیات شخصیتی و تربیتی و حتی ویژگی‏های جسمانی) متفاوت باشد. مثلاً خانه‏ای را که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده‏ایم در سنین طفولیت بسیار بزرگتر از دوران بزرگسالی به نظر می‏رسد (براتی، 1382: 59). همانطور که جهان خارج در حال دگرگونی و تحول است، ذهن انسان هم در شرایط متفاوت درکی نسبی از آن دارد. زبان، بر این فرآیند ادراک محیط، بسیار تأثیرگذار است. پس انسان‏ها در جوامع گوناگون ضمن داشتن نظام عصبی نسبتاً مشترک می‏توانند، بواسطه‏ی شرایط خاص فرهنگی و زبانی، برداشت‏ها و تفاسیر متفاوتی از محیط داشته باشند. در عین حال همین فرهنگ و بویژه زبان باعث می‏شود که ادراک انسان از محیط اولا ثبات نسبی بیشتری پیدا کند و درثانی بین افراد در یک جامعه در تفسیر محیط خارج اشتراک فهم و ادراک حاصل آید. (براتی، 1382: 60) انسان در برخورد با اطلاعات محیطی، منفعل و تسلیم نیست، بلکه فعالانه عمل می‏کند. در نتیجه انسان براساس دانش‏شناختی خود، پدیده‏های موجود در محیط را برای خود معنی‏دار می‏کند. البته، نحوه‏ی ادراک جهان خارج از ذهن انسان از فرهنگ جمعی نیز بسیار تأثیر پذیرفته است. مهمترین ابزار انسان برای درک محیط پیرامون، الگوهای ذهنی هستند که به شکل ”نظریه‏ی زبانی“ در حافظه استقرار می‏یابند. به این صورت، زبان، همراه با ساختار خاص خود به انسان کمک می‏کند، جهان خارج را در جهت ادراک و ارتباط آن، معنی دار ‏کند. (براتی، 1382: 61) فضای زیستی هرچه باشد، پدیده‏ای است که انسان با توان عصبی خود قادر به درک آن هرچند نسبی، است زیرا ادراک فضا برای ادامه‏ی حیات و حتی فهم خود ضروری است. انسان برای بیان فضا و انتقال اطلاعات فضایی به دیگران نیازمند کسب دانشی است که به آن ”زبان فضایی“ گویند. (براتی، 1382: 69) همانطور که می‏دانیم برای سامان دادن به فضای زیست انسان دو عملکرد بسیار مهم در مغز ضرورت می‏یابد: یکی اینکه جهان در برابر نظام عصبی انسان متشکل از داده‏های درهم ریخته و بی‏نظم (مثل نقاط و خطوط درهم) است. و دیگر اینکه مغز انسان با اتکا به نظام ارزشگذاری که از ابتدای تولد در فرد شکل می‏گیرد می‏آموزد که چطور با گزینش‏های هدف‏دار از این جهان بی‏نظم، جهان معنی‏داری برای خود بسازد. بنابراین بیان نحوه‏ی مکان‏گیری فضایی اشیاء به یک زبان فضایی نیاز دارد. این زبان فضایی خود باید ساختاری خاص داشته باشد تا انسان بتواند محورها و سطوح ویژه‏ای را همچون احجام و ... در شکلی منطقی تبیین نماید. صحبت کردن درباره‏ی ظروف، فنجان، گلدان و انواع ارتباطات فضایی بین آنها، نشان از وجود یک نظام ویژه‏ی شناختی در انسان دارد که باعث می‏شود، انگاره‏های تصویری اشیاء در ذهن انسان ساخته شود. از سوی دیگر تعامل فکری و ذهنی انسان با محیط (طبیعی/ مصنوعی) و فضا از آنجا که باعث آرامش، افزایش توان اندیشه، خلاقیت و .. می‏شود بسیار ضروری است. (شاید به همین علت باشد که سخت‏ترین مجازات‏ها، زندانی کردن افراد در سلول انفرادی است به نحوی که فرد گذشت زمان را هم نتواند درک کند) (براتی، 1382: 71). سئوالی که در اینجا مطرح می‏شود این است که ارتباطات فضایی چگونه با زبان بیان می‏شوند؟ زبان‏های مختلف با ساختارهای خاص خود، شرایطی خاص را از نظر ادراک فضا و ارتباط‏های فضایی برای گویشوران خود فراهم می‏آورند. حتی اگر تأثیر نظام‏های ارزشی در فرهنگ‏های مختلف را در این فرآیندها نادیده بگیریم، همین اختلاف در نحوه‏ی ادراک‏، تفسیر و بیان ارتباط‏های فضایی از طریق زبان می تواند به انگاره ها و ذهنیت های متفاوتی بینجامد.اگرچه هدف غایی همه ی زبان‏های دنیا برقراری یک ارتباط منطقی و کارآمد با محیط اطراف در جهت بقا و اعتلای انسان است، تفاوت بین این زبان‏ها نیز بویژه در امر دخالت و سازماندهی محیط‏های انسان ساخت، نباید از نظر دور بمانند. این واقعیت یک بار دیگر بر نسبی بودن مفهوم فضا در زبان‏ها و فرهنگ‏های گوناگون تاکید دارد. درنتیجه همانطور که اشتراک زبانی بین زبان‏های مختلف دنیا در برنامه‏ریزی‏ها وطراحی‏های فضایی مهم و قابل توجه هستند نباید از تفاوت‏های بین زبان‏ها و فرهنگ‏ها غافل بود، زیرا این موضوعات، مسلماً در ارزیابی و نحوه‏ی ارتباط انسان‏ها با محیط مصنوع، در یک جامعه تاثیر فراوان دارند. شاید به همین دلیل باشد که مجتمع‏های زیستی را به درستی محیط‏های ”فرهنگ ساخت“ نیز می‏نامند. (براتی، 1382: 75) آنچه اهمیت دارد این است که ارتباط ساختاری و محتوایی زبان با محیط و فضا ما را وا می‏دارد که فضا را نیز مانند زبان یک دستگاه یا ساختار معنایی تلقی کنیم. زیرا فضا در زبان است که واقعیت نسبی خود را بدست می‏آورد. بدون زبان نمی‏توان فضا را درک کرد. اصولاً زبان و فضا در یک فرهنگ خاص جدایی‏ناپذیرند. فضا تمام زندگی انسان را دربرگرفته است. انسان‏ها توسط فضا با یکدیگر پیوند می‏خورند و از هم جدا می‏شوند پس به نوعی فضاها به نیازهای انسان پاسخ می‏دهند. خواندن زبان از طریق حضور در فضا میسر است. هر انسانی راه مشخص خود را برای ساختن معنای فضا دارد. شرایطی که هر فرد در آن زندگی می‏کند به راهی که برای ارتباط با فضا برمی‏گزیند، تأثیر می‏گذارد. آنچه اهمیت زبان را در محیط و دخالت در آن، در ابعاد و مقیاس‏های مختلف به اوج خود می‏رساند، معنا و فرآیند انتقال آن است، که یکی از جلوه‏های آن معماری است. (براتی، 1382: 55) برای انسانها از چیزها ”گفتن“ کافی نبوده، بلکه او می‏باید به نگهداری و پدیدآوری آنها در هیئت تصاویری واقعی و ملموس در مشاهده‏ی محیط به همان گونه که هستند مبادرت ورزد. بنابراین در معماری حقیقت دیگر نه ”در قالب کلام“ بلکه ”در قالب اثر“ آمده است. اگر معماری را نوعی هنر بدانیم می‏توان چنین بیان کرد که معماری یعنی در قالب اثر آمدن حقیقت. (نوربری شولتز، 1381: 179) هایدگر معتقد است که ساختمان یا اثر هنری ”چیزی“ را مجسم نکرده، بلکه آن را معرفی می‏نماید، یعنی آن را فراخوانده و موجودتیش می‏بخشد. هر اثر معماری نه جهانی به تمام بلکه تنها بخش‏هایی از آن را پدیدار می‏سازد، این بخش‏ها همان‏هایی‏اند که در محتوای ”فضائیت“ گنجانیده شده‏اند. این فضائیت بصورت بینابینی ویژه‏ای از زمین و آسمان یعنی بصورت یک مکان متجلی می‏گردد. پس، اثر معماری دورنمای دایر را در دسترس آن می‏نهاده و این گونه سکونت هدف نهایی معماری را تشکیل می‏دهد. (نوربری شولتز، 1381: 182 و 181) سکونت صرفا وجود یک سقف در بالای سر نیست. بلکه سکونت بواسطه رابطه پرمعنا با مکان مفروض، بخشی از هستی در جهان را شامل می‏شود. سکونت یعنی دیدار با دیگران، پذیرش مجموعه‏ای از ارزشهای مشترک، موجودیت یافتن از طریق گزینش جهانی کوچک و ... انسان‏ها در زندگی روزمره، هنگام معرفی خود از مکان به عنوان یک شاخص استفاده می‏کنند. مکان هر فرد بخشی از هویت ما را شکل می‏دهد و چون هر مکان به گونه‏ای کلی متعلق است، افراد نیز به هویت عمومی دست می‏یابند. لذا مکان با برقراری ارتباط بین جمعی از انسانها به آنها هویتی یکسان بخشیده است. گفتیم معماری زبانی دارد که براساس یک دستور شکل گرفته است. مهمترین عناصر معماری، فضا است. به نحوی که معمار، هدف اصلی خود را در فضا متجلی می‏کند. بنابراین برای ارتباط برقرار کردن با معماری می‏باید فضا و دستور زبان فضا شناخته شود. منظور از دستور زبان فضا، ویژگی‏هایی است که معنی و مفهوم موردنظر هنرمند را به مخاطب القا می‏کند. به عبارت دیگر، دستور زبان فضا، ویژگی‏هایی از فضا است که نحوه‏ی تعامل مخاطب را با فضای مربوطه معین کرده است. بنابراین فضا، یک مفهوم نه صرفا عینی و نه صرفا ذهنی است، بلکه در عین حال هردوی اینها نیز هست. (حجت، 1377، 27-17) با تعریف ارائه شده از دستور زبان فضا، عوامل بسیاری در ساخت زبانی فضای معماری نقش دارند که به عنوان عوامل اصلی باید به فرم (شکل)، عملکرد، مواد و مصالح و ساختار (سازه) اشاره کرد. همچنین می‏توان از نور، رنگ، بافت،‏تزئینات، مقیاس و تناسبات به عنوان عوامل فرعی موثر بر معماری نام برد. براساس مطالعه‏ی صورت گرفته در معماری مساجد مجموعه‏ی آرامگاهی جام، چنین به نظر می‏رسد که مسجد کرمانی با تزئینات بسیار، سطوح صیقلی و درخشان و نسبت‏های نزدیک به حالت ایستاده فضایی است که برای عبادت جمعی طراحی و ساخته شده است. در مقابل فضای مسجد عتیق با تزئینات کم، بافت مات و نسبت‏های نزدیک به حالت نشسته برای عبادت شخصی و خلوت کردن مناسب است. به عبارت بهتر، زبان فضا بگونه‏ای است که مخاطب در مسجد کرمانی می‏ایستد ولی در مسجد عتیق می‏نشیند (طبسی و جامی، سایت عیار: نقد آثار هنری: 6). بنابراین زبان علاوه بر بسترسازی برای فرهنگ، زمینه‏ی تولید و توسعه‏ی فرهنگ را نیز فراهم می‏کند. از مهمترین فرآورده‏های فرهنگ، محیط، در شکل کلی آن است. پیوند بین فرهنگ و زبان باعث می‏شود که هم شکل‏گیری محیط مصنوع عملی شود و هم هر محیط مصنوع مشروط بر ارتباط آن با فرهنگ، هویت خاص خود را بیابد. منابع: ـ براتی، ناصر، 1382، زبان، تفکر، فضا، (پیش درآمدی بر نگره‏های بعد از مدرنیزم به محیط زیست، تهران: انتشارات سازمان شهرداری‏های کشور. ـ حجت، مهدی (1377) ، فضا، روان، شماره 1 (پاییز 1377) ـ جامی، اسما و طبسی، محسن، مقاله دستور زبان فضا در معماری مساجد مجموعه آرامگاهی جام، سایت عیار: نقد آثار هنری. ـ نوربری، شولتز، کریستیان، 1381، مفهوم سکونت: به سوی معماری تمثیلی، ترجمه آزاد محمد امیریار احمد، تهران: آگه.