شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

انقلابی که استالین بلعید


انقلابی که استالین بلعید

در باب انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه

در اکتبر سال ۱۹۱۷ قیامی به رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین به پیروزی رسید که روسیه تزاری را بدل به شوروی و سرزمین شوراها کرد. قیامی که چندی بعد توسط لنین و هواداران مارکسیستش «انقلاب اکتبر» نامیده شد. انقلابی داعیه دار برابری انسان‌ها که سودای پیاده سازی نظریات اقتصادی-اجتماعی «کارل مارکس» را در سر می‌پروراند. لنین مبارزی بود که وقتی ۲۵ سال بیش نداشت توسط حکومت تزاری دستگیر و به سیبری تبعید شده بود. وی در تبعید با نظریات مارکس بیش از پیش آشنا شد و پس از چندی میان مبارزان به کمونیستی شیفته و هوادار مارکس و مارکسیسم مشهور گشت.

قدرت و توانایی لنین در سخنوری و نبوغ او در مدیریت نیروها او را به جایی رساند که پس از پایان دوران تبعید بدل به قدرتمندترین اپوزیسیون مخالف حکومت تزار گشت. مارکسیسمی که لنین داعیه آن را داشت برای روسیه خسته و شکست خورده از جنگ‌های پی در پی در حکم سرابی وسوسه انگیز بود برای مردمی تشنه آب. مارکسیسم لنین برای طبقه وسیعی از خرده دهقانان و کارگران (پرولتاریا) به ستوه آمده از استثمار صاحبان سرمایه، ملاکان و فئودال‌های تزاری، نوید آزادی و پایان بردگی را می‌داد.

در فوریه ۱۹۱۷، وقتی دوما (مجلس روسیه تزاری) انحطاط و خطر نابودی کشور را از پسِ شکست در جنگ با ژاپن دید با تشکیل جلسه‌ای اضطراری رسما تزار (نیکلای دوم) را از قدرت برکنار و دولتی موقت را بر اوضاع کشور حکمفرما نمود. اعطای آزادی‌های اجتماعی و سیاسی به نیروهای مبارز و مخالف با تزار باعث شد که لنین و یارانش در حزب سوسیال دموکرات در قامت «بلشویک‌ها» (اکثریت حزب) از آوارگی در کشورهای اروپایی دست برداشته و عزم بازگشت به وطن کنند، اما لنین و ایدئولوژی‌اش جاه طلب تر از آن بود که پیراهن تنگ دولت موقت و حکومت دوما را بر تن کند و تنها در عرض چند ماه حضور و فعالیت سیاسی در کشور، بلشویک‌ها توانستند قشر وسیعی از نیروهای سیاسی و اکثریت قشر ضعیف کارگر را مجذوب و هم صدای با خویش کنند.

در ۲۴ اکتبر ۱۹۱۷ لنین نام‌های به حزب نوشت و پیغام داد که دیگر جای درنگ نیست. فردای آنروز بلشویکها یک به یک پایگاههای قدرت سیاسی و نظامی دوما و دولت موقت را تسخیر و شامگاه همان روز کاخ زمستانی تحت الحفظ تزار را فتح نمودند. پایان داستان تزار، اعدامی انقلابی بود که لنین و یارانش همان شب تا پیش از سپیده دم آن را به مردم روسیه هدیه دادند. در جریان انقلاب تنها ۶ تن کشته شدند و همین فتح عاری از خون و خشونت، برای مردم روسیه گواهی‌ای شد بر صحت ادعای لنین که می‌گفت دوران ظلم و جنگ و خونریزی به‌سرآمده است.

کمونیسم تازه متولد شده لنین، تبلور رویاهای ملت روس بود برای پایان خشونتی که هیچ یک از اعضای به قدرت رسیده خاندان تزاری از بذل آن برای مردم دریغ نورزیده بودند. اما بر سر راه کمونیسم نوپای لنین و ملت روس، چالشی بزرگ در انتظار نشسته بود. چندی پس از پیروزی انقلاب، اروپاییان هراسیده از لنین و لنینیسم هرچه داشتند برای توقف کمونیسم پر مدعای لنین به میدان آورده و بسیج کردند. این هراس از آن جهت بود که یکی از اساسی ترین مبانی تفکر لنین «انقلاب جهانی»، صدور کمونیسم متعالی به تمامی کشورها و ربودن خواب از چشم اشراف و زورمداران جهان بود. هضم این داعیه‌ها برای اروپای خوگرفته به روسیه تزاری سخت و غیرممکن بود، لذا هرچه در توان داشت مصروف مقابله با لنین و توقف ماشین ایدئولوژی‌اش کرد. با حمایت‌های مالی و سیاسی و تحریک برخی کشورهای اروپایی، بقایای رژیم تزاری و خیل پراکنده‌ای از مخالفان حکومت لنین در قامت ارتشی با نام «روس‌های سفید» برای ایجاد آشوب و ایجاد درگیریهای داخلی جهت تضعیف قدرت انقلاب سامان داده شد. درگیری و آتش نزاع جای جای کشور را دربرگرفت. توطئه اروپائیان و قیام روس‌های سفید، هر دو به مدد نبوغ و هوش تروتسکی (یار دیرینه لنین و از تئوری پردازان حزب کمونسیم) چون تیری از کنار گوش انقلاب عبور کرد. تروتسکی که توسط لنین به سمت کمیسر جنگ منصوب شده بود، در مقابله با روس‌های سفید، «ارتش سرخ» را سامان داد و با درایت و اعمال سیاستی قوی از یک به یک آشوب ها، جنگ‌های داخلی و شورش‌ها پیروز بیرون آمد و موفق به تنظیم معاهده صلح با آلمان شد.

آری؛ چالش اساسی و محاق بر سر راه انقلاب جوان اکتبر، نه قیام و آشوب مخالفان انقلاب در قامت روس‌های سفید بود و نه توطئه‌های اروپائیان. آنچه بعدها راه تنفس انقلاب اکتبر را گرفت در دل حزب مرکزی انقلاب و در دامان ایدئولوژی‌های لنین متولد شده بود و نفس می‌کشید. خطر به قدری پرورش یافته در دامان انقلاب و نزدیک و خودی می‌نمود که نه تنها لنین و تروتسکی که تیزبین‌ترین ناظران سیاسی جهان هم پیش بینی بلوغش را نکرده و متوجه رشدش نبودند. محاق بر سر راه انقلاب اکتبر و به نوعی می‌توان گفت قاتل قیام بلشویکی، یکی از فرزندان انقلاب بود: «ژوزف استالین».

استالین سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب، در سنین جوانی و در تبعیدگاه سیبری با لنین و افکار انقلابی‌اش آشنا شده بود و با سوسیال دموکرات‌ها همدل و همراه شده بود. توانایی در کار حزبی و گروهی و قدرتش در فرماندهی و سامان نیروها سبب شده بود که رفته رفته پله‌های ترقی و رشد را در بروکراسی حزب طی کند و خود را تا رأس قدرت سیاسی بلشویک‌ها بالا بکشد. این رشد باعث شد که استالین در زمره کسانی قرارگیرد که در بازگشت بلشویک‌ها از اروپا به وطن، در قطار همسفر با لنین بودند. ادامه روند پیشرفت سیاسی و پله به پله استالین پس از انقلاب، مصادف گشت با توطئه ترور به جان لنین که یک سال پس از پیروزی انقلاب رخ داد.

بیماری و ضعف مفرط جسمانی حاصل از ترور، باعث شد که فاصله بین لنین و حزب زیاد گردد و این خانه نشینی رهبر حزب و فاصله ایجاد شده، تمام آن چیزی بود که شخصیت جسور، قدرت طلب و استالین برای کسب قدرت بدان نیاز داشت. سال‌های دوری از حزب و احتضار پیش از مرگ لنین کافی بود تا استالین تمامی شاهرگهای حیاتی قدرت حزب را در دست بگیرد.

اوضاع به گونه‌ای پیش رفت که پس از چندی، تمام متنفذان جامعه سیاسی شوروی، وابسته و مقهور قدرت لابی و سیاست ورزی فریبکارانه استالین شدند. نمایش‌های مردمی و سخنرانی‌های تاثیرگذار استالین در بین ضعیف ترین اقشار کارگر و خرده دهقان‌ها و شعارهای وسوسه انگیزش، همگی باعث شد که حتی صدای اعتراض لنین، نیز به گوش انقلابیون نرسد. لنین بارها و طی پیام‌هایی عمومی به مردم و نامه‌هایی خصوصی به حزب، خواهان برکناری استالین از حزب شده و وی را با الفاظی چون «تندرو»، «بی نزاکت» و «نامدارا» خطاب کرده بود ولی تبحر و تسلط سیاسی استالین بر جامعه سیاسی و حزب موجب شد که این پیام‌ها یا منتشر نگشته و یا در صورت انتشار بدون تأثیر بوده و تلاش‌های لنین عقیم بماند.

هفت سال پس از پیروزی انقلاب اکتبر، لنین در اوج بیماری و انزوا و بی‌ارادگی سیاسی و مقهور قدرت استالین دیده از جهان فروبست. پس از مرگ لنین، قدرت یافتن استالین شتابی روزافزون یافت. مراسم تشییع جنازه لنین توسط استالین به‌گونه‌ای برگزار شد تا تروتسکی نتواند در آن حضور یابد. استالین تمامی رقبای سیاسی قدرتمند و پیشکسوت خویش در کسب قدرت حزب را با سیاست فریب و تفرقه به جان هم انداخت و یک به یک از صحنه رقابت حذف نمود. یار دیرینه لنین، تروتسکی را دستگیر، تبعید و در آخر مجبور به ترک کشور نمود. استالین در راه نیل به قدرت از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی‌نمود. بسیاری از دگراندیشان هم حزبی‌اش را محاکمه و به تبعید یا اعدام محکوم کرد و این سیاست ورزی بیرحمانه را تا آنجا ادامه داد که بدل به تنها قدرت بلامنازع حزب گشته و رسما پس از لنین، رهبری حزب را برعهده گرفت.

استالین پس از به قدرت رسیدن، «نیروی پلیس مخفی شوروی» (چکا) را به اوج قدرت خود رساند. نیرویی حائز دامنه اطلاعاتی و امنیتی‌ای قوی و بسیار گسترده و فراگیر، آنگونه که این نیرو در تمامی کشورهای جهان با قدرت در راستای تصفیه مخالفان استالین مشغول به کار شد. تروتسکی در سال ۱۹۴۰ در مکزیک و به دست یکی از نیروهای همین پلیس مخفی استالین، به ضرب تبر ترور گشته و به قتل رسید.

یکی از سیاست‌های استالین، ایجاد رشد خیره کننده در صنعت روسیه و افزایش نرخ تولید در اقتصاد کشور بود که آن را با تمام قوا از طریق اعمال سیاست‌های جانکاه اقتصادی بر مردم بدست آورد و پیاده ساخت. کار بدون‌مزد کارگران در اردوگاه‌های کار اجباری و غارت و تصرف اموال و زمین‌های دهقانان ثروتمند، همه و همه مواد اولیه کارخانه‌های بزرگ صنعتی روسیه استالینی بودند جهت ایجاد رشد و پیشرفت در صنعت و تولید اقتصادی شوروی.

از دیگر سیاست‌های استالین «اشتراکی سازی و صنعتی‌سازی اجباری در کشاورزی» بود. استالین زمین‌های زراعی بزرگ و حاصلخیز دهقان‌ها را تحت مدیریت حاکمیت درآورده و با صنعتی سازی و تحمیل کار جانکاه و اجباری به خرده دهقان ها، رویای رشد ۲۰۰ درصدی در تولید کشاورزی را در سر می‌پروراند، رویایی که هیچ‌گاه محقق نشد. در راه نیل به این رویا، خیل‌کثیری از دهقانان بخت برگشته مخالف با اشتراک سازی کشاورزی را با انگها و برچسب‌هایی گوناگون چون «کولاک» (دهقانان ثروتمند) «حامی کولاک» یا «کولاک سابق» دستگیر کرده و اعدام می‌نمود.

استالین طی نزدیک به سه دهه قدرت مداریاش مصائب و مواهب فراوانی را به جان شوروی پیوند زد. سیاستمداری و سیاست ورزی او ماحصلی داشت متناقض و گونه گون؛ رشد ممتاز شاخه‌هایی از علم و فن‌آوری، توسعه خدمات اجتماعی و بهداشتی، ایجاد بهره وری و فرصت‌های شغلی بالاخص برای زنان و رشد چشمگیر صنعت از یک سو و از سویی دیگر تسلط اختناق و دیکتاتوری، بهره کشی و کار اجباری، کسب درآمد نازل و فشار مضاعف بر اقشار ضعیف جامعه، تقسیم ناعادلانه ثروت و قدرت، تسلط و تمرکز قدرت‌های سیاسی در دست نیروهایی بیسواد و پول پرست، همه و همه ملغمه‌ای بود از سیاست ورزی‌های استالین.

استالین با کارنامه قابل دفاع یا غیر قابل دفاعش، هرچه بود بی‌ربط با انقلابی بود که وارثش شده و بر اسب قدرتش تکیه زده بود. استالین گرچه داعیه کمونیسم و مارکسیسم داشت و تا واپسین روز حیات قدرتش نام لنین را فریاد میزد، ولی آنچه در حکومت برآمده از انقلاب ۲۵ اکتبر پیاده نمود، نه بوی کمونیسم و مارکسیسم می‌داد و نه رنگی از لنینیسم داشت.

آری؛ عاقبت انقلاب پرمدعا و نوظهور شوروی نه به «مارکسیسمِ» کارل مارکس ختم گردید و نه به «لنینیسمِ» ولادیمیر لنین، بلکه منتج شد به: «استالینیسم». این چنین شد که پس از ۷۴ سال، فروپاشی سرزمین پهناور شوروی تنها فرجام انقلاب ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ شد. انقلابی که استالین آن را بلعید.

رضا بنی نجاریان