جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

نئولیبرالیسم اقتصادی


نئولیبرالیسم اقتصادی

برای بسیاری بحران های نظام سرمایه داری عادی تلقی می شود و آن را جز ذات سرمایه داری البته به صورت دوره ای می دانند, هر چند برخی دیگر آنرا آغزی برای پایان نظام سرمایه داری می دانند فارغ از این بحث نگاهی به اندیشه های شکل دهنده نظام سرمایه داری نئولیبرالیسم و در پی آن نقد این بنیانها , در تحلیل بحران کمک خواهد کرد

● نئولیبرالیسم: نقدی از درون و بیرون

برای بسیاری بحران های نظام سرمایه داری عادی تلقی می شود و آن را جز ذات سرمایه داری البته به صورت دوره ای می دانند، هر چند برخی دیگر آنرا آغزی برای پایان نظام سرمایه داری می دانند. فارغ از این بحث نگاهی به اندیشه های شکل دهنده نظام سرمایه داری ( نئولیبرالیسم) و در پی آن نقد این بنیانها ، در تحلیل بحران کمک خواهد کرد. سیستم غالب اقتصادی حاکم بر جهان امروز بی تردید نظام نئولیبرالیسم اقتصادی است. در این مجال نگاهی گذرا به نئولیبرالیسم داشته و پس از آن نقد این نحله گسترده فکری را از دید دو اندیشمند، یکی در سمت لیبرالها و دیگری خارج از آن، بررسی خواهیم کرد.

لیبرالیسم می‌تواند به عقاید سیاسی، اقتصادی و حتی مذهبی بازگردد. پیشوند "نئو" در ابتدای کلمه‌ی لیبرالیسم به معنی آن است که در باره‌ی نوع جدیدی از لیبرالیسم صحبت می‌کنیم. در اینجا بحث ما در حوزه اقتصاد است. بحران سرمایه داری طی سه دهه گذشته، همراه با کاهش نرخ سود سرمایه، و شرایط غیررقابتی بعد ازفروپاشی شوروی در مقیاس جهانی، نخبگان سرمایه داری را به فکر احیای لیبرالیسم اقتصادی و رها کردن سیاست های کینزی انداخت. « نئو» به معنای بازگشت دوباره به لیبرالیسم اقتصادی ماقبل کینز است. نئولیبرال‏ها معتقدند که اصول لیبرالیسم از سرمایه داری انفکاک نمی‏پذیرد و اقتصاد بازار آزاد لازمه آزادی است. در این نگاه، دخالتِ دولت در اقتصاد و عدالت توزیعی، مغایر با اصول لیبرالیسم شمرده می‏شود.

محورهای اصلی نئولیبرالیسم:

۱) قانون بازار: نئولیبرالیسم بر اهمیت روابط قراردادی در بازار تاکید دارد چرا که برای مبادله مبتنی بر بازار به عنوان " یک نظام اخلاقی که به خودی خود می تواند راهنمای همه کنش های انسان باشد و جایگزین تمام باورهای اخلاقی پیشین شود" ارزش قایل است.

۲) قطع هزینه‌های عمومی برای خدمات اجتماعی مانند آموزش و مراقبت‌های بهداشتی: کاهش دادن خالص مقرری برای فقرا و حتی نگهداری جاده‌ها، پل‌ها، عرضه‌ی آب و... به نام کاهش نقش دولت. البته آن‌ها مخالف یارانه ها و معافیت‌های مالیاتی دولت برای شرکت‌ها نیستند.

۳) مقررات‌زدایی: کنار گذاشتن آن دسته از مقررات دولتی که سود را کاهش می‌دهد شامل قوانین ایمنی و حفاظتی در محیط کار.

۴ ) خصوصی‌سازی: فروش شرکت‌های دولتی، کالاها و خدمات به سرمایه‌گذاران خصوصی. این شامل بانک‌ها، صنایع کلیدی، راه‌آهن، عوارض بزرگ‌راه‌ها، برق، مدارس، بیمارستان‌ها و حتی آب آشامیدنی نیز می‌گردد.

۵) حذف مفهوم «نفع عمومی» یا «اجتماع» و جایگزینی آن با «مسؤلیت فردی»: اعمال فشار بر فقیرترین مردم در یک جامعه برای یافتن راهی توسط خودشان برای تامین مراقبت بهداشتی، آموزش و امنیت اجتماعی و سایر نیازهای اجتماعی‌شان و سپس مقصر دانستن آن‌ها در صورت شکست و معرفی آن‌ها به‌عنوان ناکارآمد. نئولیبرالیسم معتقد است با به حداکثر رساندن دامنه دستاوردهای ناشی از معاملات مبتنی بر بازار و افزایش تعداد این معاملات، خیر اجتماع به حداکثر خواهد رسید و می کوشد که تمام کنش های انباشت، نگهداری، انتقال و تحلیل برای هدایت تصمیمات در بازار جهانی است.

در سطح بین المللی نیز نئولیبرالها تمام کوشش خود را روی سه نکته متمرکز کرده اند:

- تجارت آزاد خدمات و کالاها؛

- جریان آزاد سرمایه؛

- آزادی سرمایه گذاری.

همة تاکید نئولیبرالیسم بر این است که مکانیسم بازار باید اداره کننده سرنوشت بشر باشد. اقتصاد باید قواعدش را بر جامعه دیکته بکند و نه برعکس. و همان گونه که پولانی پیش نگری کرد، این دیدگاه بطور مستقیم دارد به «نابودی جامعه» منجر می شود. از سوی دیگر نئولیبرالیسم به صورت پادزهری بالقوه برای خطرات تهدید کننده نظام اجتماعی سرمایه داری و همچون راهی برای حل مشکلات آن، مدت ها در محافل سیاست گذاری عمومی نهفته بود.

▪ نقد از بیرون

دیوید هاروی را می توان یک ساختارگرا دانست که از بیرون به نقد لیبرالیسم می پردازد. هاروی نئولیبرال سازی را یک پروژه خیالی برای تحقق یک طرح نظری برای سازماندهی دوباره سرمایه داری بین المللی یا پروژه ای سیاسی برای برقراری مجدد شرایط انباشت سرمایه و احیای قدرت نخبگان اقتصادی تعبیر می کند.

از سوی دیگر وی اعتقاد دارد نئو لیبرال سازی می توانسته برای احیای قدرت طبقاتی بوده باشد، ولی لزوما به معنای احیای قدرت اقتصادی همان مردم نبوده است. هاروی عقیده دارد نئولیبرال سازی با مالی سازی همه چیز حتی دولت، آن را بر زندگی روزانه تحمیل و تشدید کرد و بی ثباتی پر شتابی را نیز وارد روابط مبادله جهانی ساخت. به همین دلیل است که حمایت از نهادهای مالی و انسجام نظام مالی، دغدغه اصلی همه دولت های نئولیبرال شده است. از این رو نئولیبرالیسم به کسانی حقوق و آزادی می دهد که در آمد، فراغت و امنیت شان نیازی به افزایش نداشته باشد.

هاروی در انتقاد به نئولیبرالیسم در مقایسه با خلف آن یعنی لیبرالیسم می گوید: در شیوه لیبرالی وام دهندگان متحمل خسارتهایی می شوند که ناشی از سرمایه گذاری های بد است، در حالی که در شیوه نئولیبرالی وام گیرندگان، به زور دولت و قدرت های بین المللی، مجبورند هزینه بازپرداخت بدهی را بدون توجه به پیامدههای آن برای امرار معاش و رفاه مردم محلی به عهده بگیرند.

هاروی اعتقاد دارد نئولیبرالها از حکمرانی نخبگان حمایت می کنند و از این رو شدیدا به دموکراسی بدگمان هستند چرا که حکمرانی از طریق حکومت اکثریت تهدیدی بالقوه به حقوق افراد و آزادی های اساسی تلقی می شود. از نظر او نئولیبرالیسم از تناقضات بزرگی نیز رنج می برد، از یک سو انتظار کنار کشیدن دولت لیبرالی است( چون فقط باید زمینه ساز وظایف بازار باشد) از سوی دیگر قرار است که به عنوان موجودیتی رقابت پذیر در سیاست جهانی رفتار کند. از طرف دیگر در این سیستم اگر چه به رقابت بها می دهند، اما در واقعیت آن چه نتیجه این سیستم است حاکمیت انحصار طلبانه چند شرکت، موسسه و نهاد بزرگ بین المللی(در حوزه های گوناگون) می باشد.

در نهایت هاروی معتقد است، کانون اصلی مبارزه سیاسی بدون تردید باید متوجه ماهیت شدیداٌ ضد دموکراتیک نئولیبرالیسم باشد که استبداد نومحافظه کاران از آن حمایت می کند، و به عنوان نمونه، کمبود دموکراسی در کشورهای به ظاهر دموکراتیک نظیر ایالات متحده، اکنون فوق العاده زیاد است.

▪ نقد از درون

استیگلیتز را می توان در زمره لیبرالهایی دانست که به عنوان یک منتقد، نئولیبرالیسم را از درون به بوته نقد گرفته است. او در این باره می گوید: پرسشی که مطرح می شود این است که: «چه شد که نئولیبرالیسم از زباله دانی عمیقا فرودستانه اش ظهور کرده و به صورت نگرش غالب در جهان امروز درآمده است؟» چرا صندوق بین المللی پول و بانک جهانی می توانند به دلخواه مداخله کرده کشورها را به مشارکت در اقتصاد جهانی با شرایطی نامطلوب وادارنمایند؟ چرا دولت رفاه در همة کشورهائی که ایجاد شده بود، زیر ضرب قرار گرفته است؟ چرا بهداشت محیط زیست به حاشیه ی سقوط رسیده و چرا این همه آدم در کشورهای فقیر وغنی، آنهم در دوره ای که رشد قابل توجهی در ثروت داشته ایم، به این صورت فقیر و بی چیزند؟ این ها پرسش هائی است که از یک منظر تاریخی باید به آنها پرداخت.

از نتایج به دست آمده به راحتی می توان دید که همة داستان خصوصی کردن نه بخاطر بهبود کارآئی اقتصادی است و نه ارایه خدمات بهتر به مصرف کنندگان. هدف اصلی انتقال ثروت از جیب عموم - که می توان برای کاستن از نابرابری آن را توزیع نمود - به بخش خصوصی است. در انگلستان و دیگر کشورها، سهام داران اصلی، شرکت های خصوصی شده، نهادهای مالی و سرمایه گذاران بزرگ اند. به طور مثال کارمندان شرکت تلفن انگلستان فقط یک درصد سهام را خریدند و میزان خرید سهام از سوی کارمندان در صنایع نظامی فقط ۱.۳ درصد بود.

ما دیگر نباید راجع به خصوصی کردن سخن بگوئیم. بلکه باید از مواردی که بیانگر حقیقت اند استفاده کنیم. ما باید از خود بیگانگی و تسلیم نتایج دهها سال زحمت هزارها تن از مردم به یک اقلیت بسیار ناچیز سرمایه گذاران بزرگ حرف بزنیم. این یکی از بزرگترین مصائب ما و در واقع هر نسلی است.

در این روند رو به افزایش نابرابری درآمدها هیچ رمز و رازی وجود ندارد. سیاست ها مشخصا به این خاطر تدوین می شوند تا درآمد بیشتری در اختیار ثروتمندان قرار بگیرد و این پی آمد هم نتیجه کاهش از میزان مالیات ها و از میزان مزد پرداختی می باشد. تئوری وتوجیه ایدئولوژیک این سیاست ها هم این است که در آمد بیشتر برای ثروتمندان و سود بیشتر برای سرمایه میزان سرمایه گذاری را بیشتر می کند و تخصیص منابع را بهینه مینماید و در نیتجه، برای همگان اشتغال و رفاه به دنبال می آورد. در واقعیت اما، همان گونه که قابل پیش نگری بود نتیجه این می شود که پول بیشتر برای ثروتمندان موجب رشد بادکنکی بازار سهام می شود. برای اقلیتی ثروت های باورنکردنی کاغذی ایجاد می شود و سراز بحران های مالی در می آورد که در این همایش در باره شان سخن زیاد گفته خواهد شد.

در کشورهای جنوب و شرق هم دقیقا همین سیاست ها در پوشش تعدیل ساختاری از سوی نهادهای بین المللی اجرا می شود که درواقع عنوان دیگر نئولیبرالیسم است. مخرج مشترک سازمان ها یی چون صندوق بین المللی پول و تجارت جهانی عدم پاسخ گوئی دموکراتیک و عدم شفافیت آنهاست. این درواقع، مضمون نئو لیبرالیسم است. ادعا بر این است که اقتصاد باید قواعد خویش را بر جامعه دیکته کند نه ا ین که جامعه در مقابل اقتصاد دست بالا را داشته باشد. دموکراسی در این جا دست و پاگیر است. نئولیبرالیسم برای برندگان تدوین شده است نه برای رای دهندگان که به ضرورت شامل برندگان و بازندگان می باشد.

استیگلیتز می گوید نئولیبرالیسم طبیعت اساسی سیاست را تغییر داده است. سیاست در گذشته عمدتا به این معنی بود که چه کسی برچه کسی حکم می راندو چه کسی چه سهمی از این کیک [ملی] خواهد داشت. جنبه هائی از این دو وجه هنوز باقی اند ولی پرسش مرکزی سیاست کنونی به گمان من این شده است که «‌چه کسی حق حیات دارد و چه کسی فاقد این حق است».استیگلیتز معتقد است اقتصاددانان نئولیبرال بنیادگرا هستند و تاثیر بحران مالی جهانی بر این بنیادگرایی همچون تاثیری است که سقوط دیوار برلین بر کمونیسم داشت. استیگلیتز در مصاحبه ای در باره بحران مالی کنونی که در روزنامه آلمانی برلینر سایتونگ در ۹ اکتبر ۲۰۰۸ به چاپ رسید به صراحت گفت: نظام نئولیبرالی و نسخه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی ( توافق واشنگتن ) در بسیاری از کشوررهای غربی مرده است.

اما می توان گفت استیگلیتز بزرگترین خطر نئولیبرالیسم را در حالت کلی در دو مورد می بیند، یکی اینکه نئولیبرالیسم به رشد اقتصادی منجر نخواهد شد و دوم اینکه نئولیبرالیسم کارایی و کارآمدی اقتصادی را در پی نخواهد داشت. او به عنوان نمونه این نتایج به آمریکای لاتین اشاره می کند و می گوید با برقراری تعدیل ساختاری نئولیبرالیستی در این منطقه هیچ منفعتی به مردم پایین دست نرسید و سود حاصل از این سیاستها نصیب عده ای ثروتمند شد، بنابراین نه تنها رشد ایجاد نشد بلکه نابرابری هم افزایش یافت. بر این اساس استیگلیتز یکی از نقدهای اساسی خود را به روش سیستم نئولیبرالی (روشهای صندوق بین المللی پول و تفاهم واشنگتن) وارد می سازد چراکه اعتقاد دارد این روش توسعه را مستلزم تحول جامعه نمی داند.

● ارزیابی

نئولیبرالیسم بر سراسر جهان از طریق موسسات قدرتمند مالی مانند صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و بانک توسعه‌ اینتر امریکن تحمیل شده است. در گوشه و کنار جهان، موسسات مالی قدرتمندی مانند صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سیاست های نئولیبرالی را بدست کارگزاران بومی به مردم جهان تحمیل می کنند. اولین نمونه این سیاست ها، در شیلی، بعد از کودتای «سیا» علیه دولت مردمی و منتخب آلنده به اجرا گذاشته شد. آن‌گونه که به گفته یکی از محققان "نئولیبرالیسم به معنی استعمار نو در آمریکای لاتین است."

ذی‌نفعان نئولیبرالیسم اقلیتی از مردم جهانند. نئولیبرالیسم برای اکثریت وسیع مردم حتی رنج‌های بیش‌تر از گذشته را نیز موجب گشته است.گرچه خصوصی‌سازی به‌نام افزایش کارایی انجام می‌شود، که اغلب هم مورد نیاز است، اما اثر خصوصی‌سازی اساسا متمرکز نمودن ثروت بیش‌تر در دست عده‌ کمی و پرداخت بیش‌تر عموم مردم برای تامین نیازهایشان بوده است.

آن چه از بحثهای استیگلیتز نیز می شود برداشت کرد، این است که لییبرالها شعار " مرگ خوب است، برای همسایه " را سر می دهند، چنانچه آنها معتقد به بازار آزاد و عدم پرداخت یارانه در هر بخشی هستند منتها نه در مورد خودشان.

و اما در اشاره به نقطه نظرات استیگلیتز در باره نقش مطلق آمریکا در بروز بحران مالی باید گفت که بانک ها و سرمایه گذاران بسیاری در کشورهای اروپایی و آسیایی بودند که به علت سودجویی از آمریکا پیروی می کردند و هیچ کدام از آنها به بقیه جهان هشدار ندادند که چه فاجعه ای در پیش است. به عبارت دیگر در بحران کنونی که به وجود آمده نمی توان فقط آمریکا را مسوول دانست.

شمس الله عظیمی



همچنین مشاهده کنید