چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
اعتبار بر باد رفته «الگوی چین»
سرکوب بی رحمانه و وحشیانه مسلمانان چین درهفته های اخیر ، رویدادی که بسیاری از کشورها و شخصیت های اسلامی در کنار سازمان های مدنی و دفاع از حقوق بشر آن را محکوم کرده اند، بار دیگر مسئله این کشور را به مثابه یکی از قدرت های بزرگ جهان کنونی و یکی از ابر قدرت های احتمالی در جهان در حال شکل گرفتن، مطرح کرد که به همین دلیل نیز بر وقایع بسیاری از کشور های دیگر و سیاست های داخلی و خارجی آنها تاثیر گذار است. هم از این رو، مفید است که نگاهی کوتاه از منظر توسعه به آنچه «الگوی چینی توسعه» نام گرفته و برخی از آن با هیجان و شور و شوق سخن می گویند بیاندازیم. کشور ما در حال ساختن قدرتمند آینده خود است و شناخت الگوهای موجود در جهان کنونی و به خصوص در منطقه خاور میانه می تواند برای ما بسیار مفید باشد. از این رو در یادداشت هایی چند به مواردی از این الگوهای سیاسی اقتصادی از جمله چین، روسیه، کشورهای غربی منطقه و غیره خواهیم پرداخت.
هدف ما از این نوشته آن است که دیدی بیشتر تاریخی از این الگو عرضه کنیم و البته این نکته را نیز ناگفته نگذاریم که چنین الگویی چیزی نیست جز یک دیکتاتوری ترکیبی بر پایه بدترین نوع از سرمایه داری و بدترین نوع از کمونیسم که ( همچون الگئی مافیایی روسی آن که در آینده به آن می پردازیم) نه تنها تنافضی با سیاست های عمومی ابر قدرت های بزرگ پهنه سرمایه داری لیبرالی غرب، به ویژه ایالات متحده آمریکا، ندارد، بلکه جزئی از ساختاری است که در حال حاضر جهان بر پایه ترکیب خود از سه گروه عمده هژمونیک یعنی دولت های بزرگ، شرکت های چند ملیتی و مافیاهای اقتصادی، در قالب آن حرکت می کند و وضعیت غیر قابل مدیریت و انفجار انگیز کنونی را به وجود آورده است. تز اخیر البته نیاز به مباحثی طولانی تر دارد که در گذشته بارها به آن پرداخته ایم و در آینده نیز به آن باز خواهیم گشت. اما نخست اندکی در تاریخ به عقب بازگردیم.
در سال های آغازین دهه ۲۰۰۰ همه جا صحبت از «معجزه چینی» بود که قاعدتا باید این بار، جای «معجزه آسیای جنوب شرقی» را به شکل پایدارتری می گرفت. اگر کشورهای منطقه جنوب شرقی آسیا، توانسته بودند در طول یکی دو دهه ظاهرا به یک معجزه اقتصادی و رشد دو رقمی دست بیابند، اما در نهایت توان واقعی شان در آزمون یک بحران مالی بزرگ (در ابتدای دهه ۱۹۹۰) نتوانست، ریشه ای و مستحکم بودن خود را نشان دهد و به سرعت رو به سقوط رفتند و بار دیگر راه سخت صعود ار قله های اقتصادی و اجتماعی توسعه یافتگی را پشت سر می گذارند؛ ظاهرا همه چیز در این زمان حاکی از آن بود که رشد اقتصادی چین، رشدی پایدار است که بی شک این کشور را دیر یا زود و به شیوه ای بسیار مسالمت آمیز به دموکراسی سیاسی نیز خواهد رساند. با این همه، در طول دهه گذشته، و وقایع خونین تیانان من، این توهم به کنار رفت و این الگو نیز ضعف های عمیق خود را هر روز بیشتر نشان می دهد و بیم آن می رود که سقوط یا فروپاشی درونیآ« چه به شکل تدریجی چه به صورت یکباره، اتفاقی که در حوزه اقتصاد مالی در ایالات متحده رخ داد، کار را به یک بحران با ابعاد جهانی و بسیار خطرناک بکشاند.
ابتدا داده های مسئله را به سرعت از نظر بگذرانیم: «جمهوری خلق چین» بر اساس یک حرکت ناسیونالیستی در بحبوحه جنگ جهانی دوم شکل گرفت، که به سرعت و به دلایلی که از حوصله بحث کنونی خارج است اما تا حدی شبیه به اتفاق که حدود سی سال پیش از آن در شوروی پیشین افتاده بود، به دست حزب کمونیست و در راس آن مائو تسه تونگ، به یک «انقلاب سوسیالیستی» تبدیل شد. نکته مهم از آغاز در این انقلاب آن بود که در کشوری روی می داد که تقریبا تمام نیروهای کار آن، را دهقانان تشکیل می دادند و تاسیس یک حکومت سوسیالیستی در آن هیچ سنخیتی با نظریه های مارکسیستی نداشت. اگر در روسیه سال ۱۹۱۷، کمابیش یک پرولتاریای شهری کوچک شکل گرفته بودند، چین در نیمه قرن بیستم حتی همین گروه کوچک را نیز نداشت. بدین ترتیب بود که مائو به ناچار و با استفاده گسترده ای که از دستگاه تبلیغات در کنار ابزارهای سرکوب و کشتار جمعی در ابعادی که هنوز ناشناخته اند اما اغلب تاریخ دانان آنها را از ابعاد سرکوب ها و کشتارهای عظیم دوران لنین و استالین بیشتر می دانند و بی شک ر به میلیونها نفر می زند، توانست حکومتی تقریبا بدون پایه را در این کشور فقیر جا بیاندازد.
آنچه مائو به خوبی توانسته بود از آن استفاده کند و در «کتاب سرخ» کذایی اش دائما به کار می برد، استفاده از اسطوره شناسی و روایت ها و افسانه های چینی و ذهنیت مردم چین که اکثریت قریب به اتفاق آنها از یک قوم (هان ها) هستند برای ساختن یک ایدئولوژی خاص استفاده کرد که در غرب «مائوئیسم» نام گرفت و به صورتی بسیار خلاصه عبارت از آن بود که سوسیالیسم را می توان در هر کشوری به قدرت اراده بر پا کرد ولو در یک کشور روستایی. این امر که خود یک نوع «تجدید نظر طلبی» در ایدئولوژی مارکسیستی بود، به شدت و تقریبا از همان آغاز به وسیله رهبران شوروی محکوم شد و دو کشور تا حد جنگ با یکدیگر پیش رفتند. اما نکته جالب توجه در آن بود که «سوسیالیسم روسی» را نیز می توانستیم نوعی تجدید نظر طلبی در مارکسیسم بدانیم، زیرا بدون اتکا بر کارگران و با تکیه بر بورژوازی دیوان سالارانه حزبی شکل گرفت و تداوم یافت، و اصولا واژه «تجدید نظر طلبی» نیز بیش از هر کجا از سوی چین بر علیه رهبران شوروی پس از استالین به کار برده شد. این نکته را نیز ناگفته نگذاریم که مارکس و انگلس از زمان حیات خود و با تجربه ای که از جنبش کارگری اروپایی داشتند در اواخر عمر امید خود هر چه بیشتر به نظریه پردازانی بدل شده بودند که پیش بینی هایشان درباره وقوع انقلاب در صنعتی ترین کشورهای اروپایی به سرعت بی اساس بودن خود را از ابتدای قرن نشان داد و به جای سوسیالیسم، فاشیسم به مثابه بدترین نوع از سلطه سرمایه داری به سراغ این کشورها آمد.
اما به چین بازگردیم که در آن، دوران نخستین حاکمیت کمونیست ها با سخت ترین و بی رحمانه ترین سرکوب ها همراه بود. آنچه در چین «انقلاب فرهنگی» نام گرفت و هدف رسمی اعلام شده آن مبارزه و «از میان بردن مظاهر فساد و فرهنگ غرب» در همه ابعادش بود، در حقیقت تسویه حسابی داخلی و بسیار خونین و در همان حال سرکوبی گسترده و میلیونی بود که میلیون ها چینی مخالف و آزادیخواه و حتی کادرهای قدیمی حزب کمونیست این کشور را روانه زندان ها، شکنجه گاه ها و کشتارگاه ها کرد، گاه تنها به جرم آنکه قطعه از موسیقی بتهوون گوش داده و یا یک رمان از ادبیات غربی مطالعه کرده بودند. خط مشی حزب کاملا روشن بود . تنها کتابی که باید هر روز و هر شب آن را خواند «کتاب سرخ» مائو بود و تنها روزنامه ای که باید خوانده می شد «آرمان خلق» . بیش از این نیازی نه به خواندن بود و نه به دانستن. سرکوب بیش از بیست سال ادامه یافت و هر چند شواهد کمی از آن در دست مانده است، اما آنچه بعدها در دو کشور کمونیستی دیگر و زیر سلطه چین تا امروز انجام گرفت و اطلاعات بیشتری از آنها در اختیار ما است، یعنی کامبوج در دوره خمرهای سرخ در دهه ۱۹۷۰ و کره شمالی از دهه ۱۹۵۰ تا امروز، گویای خشونتی هستند که در این سال ها در چین نیز به کار گرفته شده است و آنچه در هفته های اخیر علیه مسلمانان چین دیده ایم تنها نمونه بسیار کوچکی از آن است.
از سال های دهه ۱۹۷۰، کشور چین وارد مرحله ای شد که عموما از آن با عنوان دوران پسا مائو یاد می کنند. این مرحله همزمان با تجدید رابطه چین با آمریکا و بهبود روابط آن با غرب نیز بود که تا امروز ادامه یافته است و کشورهای غربی و آمریکا ، همچون موارد دیگر به دلایل اقتصادی روشن، کاملا چشم خود را بر تجاوز آشکار و هر روزه در ابعاد گسترده به حقوق بشر در این کشور می بندند. خصوصیت این دوره همان چیزی است که در مفهوم کذایی «الگوی چینی» توسعه مطرح شده است. الگو به صورت ساده شده این است که اولا موقعیت سرزمین های الحاقی به چین را که پیشتر در دوره استعمار از این کشور گرفته شده بود، همچون هنگ کنگ، به کلی از سرزمین اصلی جدا کرده و در آنها به میزان بسیار بیشتری آزادی های دموکراتیک و اقتصادی و سیاسی داده شود و در عوض مانع از فرار سرمایه از آنها شده و به نوعی آنها را به مثابه شرکای دولت چین یا خزانه های پولی بیرونی حفظ کرد. این بخش از الگو بخش متاخر و کم اهمیت تر آن بود. در حالی که بخش نخستین الگو که از نیمه سال های دهه ۱۹۷۰ اجرا شد و تا امروز ادامه دارد آن بود که با تردستی جدیدی که بی شباهت به تردستی ابتدای انقلاب چین نبود.
نوعی از سرمایه داری قرن نوزدهمی و بسیار وحشی را وارد چین کرد . از این کشور «کارخانه جهان» را ساخت. برای این کار نیاز به مقررات زدایی های گسترده وجود داشت از جمله در زمینه کار کودکان و زنان، حقوق بازنشستگی ، میزان مجاز سرمایه گذاری های خارجی و کنترل مالی ورود و خروج سرمایه و بسیاری تغییرات دیگر، که همگی به برکت دیکتاتوری بودن سیستم کمونیسم حزبی در این کشور و نبود مجرایی برای اعتراض به انجام رسیدند. بدین ترتیب چین امروز تولید کننده بخش عمده تولیدات جهان است اما به بهای فقر گسترده ای که بر اکثریت مردم کشور خود به ویژه در مناطق داخلی و نه کرانه های ثروتمند اقیانوس، تحمیل کرده است. اگر آمار مربوط به سوانح کار را دنبال کنیم می بینیم که هر سال صدها کارگر در معادن ذغال سنگ چین مدفون می شوند و میزان اعدام های این کشور همواره رتبه نخست را در جهان داشته است، اعدام هایی که به دلیل افزایش جرائم حقوقی و جنایی مربوط به گسترش فقر از یک سو و فساد مالی از سوی دیگر در این کشور توجیه می شود.
اما حزب کمونیست چین در الگوی خود باید ورق های برنده ای را نیز برای پیشبرد کار خویش داشت و این ورق ها اولا در باز گذاشتن درهای «ثروت اندوزی» برای گروهی از مردم بود که با به بردگی کشیدن دیگران و یا با وارد شدن در تجارت های کثیفی از نوع پورنوگرافی رسمی و غیر رسمی، فروش اندام های انسانی، مافیاهای مختلف و غیره درصد کوچکی از نوکیسه گان را در این کشور به وجود بیاورند. طبعا برای این کار نیاز به آن وجود داشت که سردمداران حزب کمونیست گفتمان ضد غربی خود را تغییر دهند، در نتیجه آنچه «آزادی های فردی » نام گرفت از طریق گسترش بی رویه تمام اشکال مصرف گرایی از لباس و سفرهای خارج گرفته تا انواع لازم لوکس خانگی و غیره، باز شدن قمارخانه ها، فاحشه خانه ها، مراکز تفریحی و کلوب های خوش گدرانی برای ثروتمندان، یعنی تمام «مظاهر غربی» که تنها بیست سال پیش از آن ، میلیونها نفر را به دلیل نشان دادن کوچکترین علاقه ای به آنها روانه زندان ها و شکنجه گتاه ها و اعدام کرده بودند، آزاد شدند. این به اصطلاح «آزادی اجتماعی» اما ، با هیچ نوع آزادی سیاسی همراه نبود: چین همچنان یک کشور کمونیستی است که ایدئولوژی رسمی آن «الحاد» است و مذهب در آن ممنوع به حساب می آید، حزب واحدی بر آن حکومت می کند، تمام منابع و رسانه ها در اختیار حزب هستند، هیچ نوع گردش اطلاعات آزاد در آن وجود ندارد و تحمل نمی شود و حتی سایت هایی مثل گوگل و یاهو نیز نمی توانند در آن با آزادی فعالیت کنند. ولی تقریبا تمام کمپانی های بزرگ غربی در آن کارخانه و دفتر دارند و از کار بسیار ارزان و شرایط خفقان سیاسی حاکم در این کشور برای بالا بردن مارژ سود در تولید انبوه کالاهای خود استفاده می کنند.
چین این مدل را با یک سیاست به اصطاح قومی نیز همراه کرده است به صورتی که رسما از وجود ۵۶ «ملیت» بر اساس نظریه استالینی قومیت نام می برد ولی عملا تنها یکی از این «ملیت» ها یعنی «هان» ها، قدرت را در دست دارند و سایر اقوام و مذاهب از جمله تبتی ها، مسلمانان، مسیحیان و غیره به شدت زیر سرکوب و تحت کنترل هستند. درگیری های کنونی با مسلمانان بارها و بارها با خود آنها و با سایر ادیان چین (از جمله ادیان کنفوسیوسی، شمنی و غیره ) و با سایر قومیت ها که حاضر به پذیرش سرکوب سیستماتیک یک رژیم بی رحم کمونیستی نبوده اند، تکرار شده است. با این وصف چین هنوز هم ابایی از آن ندارد که با قدرت اقتصادی و بازار یک میلیارد و چند صد میلیونی خود، همه دولت ها و از طریق آنها افکار عمومی در جهان را بخرد. بازی های المپیک در سال گذشته نمایشی از این قدرت چانه زنی و در عین حال نشان دهنده کامل عدم پایبندی قدرت های بزرگ به اصولی است که از آنها تحت عنوان جهانشمول یاد می کنند. امروز بقای ابر قدرت هایی چون روسیه که ساختارش، ترکیبی از کمونیسم ورشکسته دهه ۱۹۷۰ و مافیای بسیار خشونت باری است که هر روز قربانیان جدیدی می گیرد و چین به مثابه یک دیکتاتوری کمونیستی و بسیار خطرناک نظامی گرا که گاه و بیگاه مترسکی به نام کره شمالی را جلو می اندازد تا توانایی های خود را به رخ بکشد، از یک سو، و تداوم رژیم های کوچک دیکتاتوری و فاسد در جهان سوم که هرگز اشاره ای به آنها نمی شود از جمله اکثر کشورهای منطقه خاور میانه، قفقاز و شمال آفریقا، گویای آن است که ساختار جهانی نمی خواهد یا نمی تواند با اصلاحی اساسی اصول جهانشمولی چون حقوق بشر، آزادی و عدالت طلبی را که پیش از آنکه غرب واضع آنها باشد ریشه در شرق و سنت های باستانی تمدن آن دارند، بپذیرد.
و در نهایت برای ما به عنوان کشوری که بیش از یک صد سال است از انقلاب مشروطه تاکنون در پی رشد تدریجی اما عمیق درخت دموکراسی و عدالت و توسعه بوده ایم، پرهیز از همکاری و همراهی و به خصوص تقلید از الگوهایی چون الگوی چینی یا الگوی روسی به همان اندازه ضروری است که پرهیز از الگوهای آمریکایی یا اروپایی در ابعاد منفی آنها. شکی نیست که هیچ الگویی بی نقص نیست، اما نباید وسوسه شد و بنا بر موقعیت های ژئوپلیتیک و کوتاه مدت، خطر قدرت های تمامیت خواهی چون روسیه و چین را کمتر از دولت های استعماری پیشین نظیر انگلستان یا ابر قدرت های سرمایه داری مالی جدید نظیر آمریکا دانست. آنچه در این میان می تواند به ما کمک کند، نه شعار دادن های پی در پی، بلکه فراهم آوردن شرایطی اساسی برای استوار کردن هر چه بیشتر استقلال ملی و تمامیت ارضی کشور خود است که تنها از طریق توسعه در آن واحد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی انجام پذیر است.
ناصر فکوهی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست