پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

تاملی پیرامون تهدیدات نرم غرب علیه اسلام


تاملی پیرامون تهدیدات نرم غرب علیه اسلام

در جنگ جهانی دوم, دنیا به مدت شش سال ناگهان به خلسه ای فرو رفت که بیدار شدن از آن به قیمت قربانی شدن چیزی حدود پنجاه میلیون نفر تمام شد

در جنگ جهانی دوم، دنیا به مدت شش سال ناگهان به خلسه ای فرو رفت که بیدار شدن از آن به قیمت قربانی شدن چیزی حدود پنجاه میلیون نفر تمام شد. بیست میلیون کشته در شوروی سابق، دوازده میلیون کشته در آلمان و بقیه در دیگر نقاط درگیر جنگ. این آمار و ارقام هر ذهن روشنی را به یاد توحش و بربریت اقوام گذشته های دور می اندازد که برای بت های خیالیشان انسان ها را قربانی می کردند. مثل قوم (آزتک) که در روز عید خودشان بیست هزار نفر را قربانی کردند آن هم با این استدلال که کیهان را از انحراف نجات داده اند.

ما در جنگ جهانی دوم شاهد فروپاشی هرم و چهارچوبی هستیم که از قرن پانزدهم میلادی با عنوان عقلانیت ابزاری و روشنگری به دست غربی ها ساخته شده بود. انسان قرن بیستم جنگ جهانی دوم را با همه ناملایمات و مصائبش تحمل کرد چون امیدوار بود که این جنگ خاتمه همه جنگ هاست. جنگ در ۱۹۴۵ به قیمت بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی تمام شد و قابله ای قهار به نام جنگ، صلح را از بطن مرگ و جنگ بیرون کشید. درخت صلح روئید ولی در زمینی که با بمب هسته ای شخم زده شده بود. قطعا میوه چنین درختی مسموم خواهد بود. بالاخره بعد از جنگ سازمانی به نام (سازمان ملل متحد) با شرکت فاتحان جنگ ایجاد شد، در آغاز نفرت از جنگ در ظاهر به حدی بود که در اساسنامه این سازمان نامی از کلمه (جنگ) برده نشد و فقط به جای آن به قاعده (توسل به زور) بسنده نمودند. در اذهان مردمان غربی با ایجاد این سازمان، تفکرات اخلاق گرایانه و به اصطلاح کانتی تداعی شد. همه از جنگ جهانگیر دوم به عنوان نهایت بربریت انسان نا م بردند که هرچه بود تمام شده. حال انسان بعد از جنگ باید از نو همه چیز را می ساخت ولی این آرامش کاذب میوه مسموم همان درخت بود. در واقع عصر وحشت مضاعف تازه آغاز شده بود، عصر جنگ سرد. در دوران جنگ سرد تاریخ دوباره تکرار شد و انسان غربی با دست خود بت هایی را به نام ایدئولوژی های مادی ساخت سپس غرق در پرستش آنها شد، بخشی از جهان به رهبری شوروی در بلوک شرق قرار گرفتند و به ستایش مارکسیسم سرگرم شدند و بخش دیگر به رهبری آمریکا در بلوک غرب قرار گرفته و به لیبرالیسم تقدس بخشیدند. انسان غربی در قرن بیستم از چاله بیرون آمد ولی به چاهی در افتاد که به چاه ویل در جهنم می ماند. در سال ۱۹۴۵ جنگی شروع شد که جبهه عملیاتی آن نه در جایی از کره خاکی بلکه خط مقدم آن پانزده سانتیمتر فاصله بین دو گوش بود. هدف حمله در این جنگ نه دست بود و نه پا و نه سر بلکه هدف در اختیار گرفتن چشم ها و گوش ها بود و خصوصا قوای تفکر انسانی و سلاح این جنگ نیز قدرت فزاینده رسانه در جلب افکار عمومی بود.

مسئله جالب توجه این بود که قطب بندی ها برای پویایی و دوام دست به ابتکار عمل زدند و به اصطلاح به یارکشی پرداختند، یعنی برای خود متحدینی دست و پا کردند که اگر هر یک مورد تجاوز قرار می گرفت کلیه دولت های متحد به یاری او می شتافتند. یکی از این اتحادها (ناتو) بود که به رهبری آمریکا، اروپای غربی و برخی از کشورهای دیگر را تحت لوای خود درآورد. در مقابل شوروی سابق اتحاد (ورشو) را منعقد کرد تا به رقابت با ناتو بپردازد. این دو قطب در طول جنگ سرد با تمام قوا شروع به تجهیز نظامی خود نمودند و دوشادوش هم به پایان جاده تاریک جنگ سرد نزدیک شدند. در این بین شوروی مغلوب حملات بی امان غرب شد و پا پس کشید تا صحنه برای یکه تازی آمریکا فراهم شود. در این وضعیت که آمریکا و غرب صحنه را آماده عرض اندام خود یافتند شروع به بزرگنمایی فروپاشی شوروی کردند و به بسط ایستارهای خود از اقتصاد لیبرال گرفته تا حتی غذا خوردن و مدل ها و حتی پوشاک لیبرال پرداختند. در این راه هالیوود کمک شایان توجهی به غرب در راه تسهیل این نوع از تهاجم فرهنگی نمود. امروز در هر جای کره خاکی که پا گذاریم از سنگال گرفته تا عراق، پاکستان، مصر، اندونزی و هر جا که انسان و قوای تفکر باشد در کوچه ها و خیابان ها دیش های ماهواره را می بینیم که در بالکن خانه ها یا پشت بام قد علم کرده اند و با دهانهای باز مشغول نشخوار انواع فرکانس ها و امواج صوتی و تصویری هستند. به حق کمتر کسی به صحت و سقم این برنامه ها توجه می کند . به هر حال این رسانه ها در جوامع انسانی جذب شده اند و مشغول ادغام انسان ها در فرایند جهانی سازی هستند. جهانی سازی به عبارتی، ساختن یک جهان با ایستارها و ارزش های واحد می باشد. در اصل ساخت یک انسان با یک فرهنگ واحد که مصرف کننده یک کالای واحد باشد. در این بین هالیوود نقش شیپوری را بازی می کند که به صورت بی وقفه در حال دمیدن در گوش جهانیان است.

در کل جنگ سرد چیزی حدود ۴۵ سال ادامه یافت و در این مدت قدرت ها در حال مرزکشی و جداسازی مناطق از هم بودند و حاصل کارشان امثال، ویتنام بود که به بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد و یا کره و یمن و به همین ترتیب آلمان غربی و شرقی و... ولی جالب آنکه بعد از دهه ۹۰ و فروپاشی شوروی و یافتن تهدید جدیدی به نام اسلام، ما شاهد تحرکی بالعکس از سوی غرب هستیم، یعنی شاهد ایجاد فرایند مرزکشی و جمع کردن همه در حول یک فرهنگ واحد؛ فرهنگ لیبرال. در نگرش جدید آمریکایی ها دنیا نباید همچون موزائیک های کنار هم چیده شده باشد، بلکه باید کشورها پیکره واحدی را تشکیل دهند که سر و مغز آن کسی نیست جز آمریکا. مبادرت به این هدف بهانه ای شد برای دستاویزی غرب و آمریکا به روش های جدید و در اصطلاح نرم که تماما معطوف به حوزه فرهنگ و اندیشه انسان ها بود. در واقع مدیریت اتحاد ناتو از بعد نظامی آن به بعد فرهنگی سوق پیدا کرد. فرهنگ از این پس جبهه اصلی نبرد شد.

رویکرد اصلی ناتوی فرهنگی، جنگ نرم و هدف اصلی آن نابود ساختن هویت های جوامع بشری به خصوص فرهنگ های چالشی در برابر انگاره های لیبرال دموکراسی غربی بود. اعضای ناتوی فرهنگی با بهره مندی از چندین سال تجربه نظامی گری، تاسیسات پایه ای هماهنگی را در حوزه رسانه شکل داده اند.

خبرگزاری های بین المللی، شبکه های خبری و تاسیسات ماهواره ای که ارسال امواج به صدها شبکه ماهواره ای را برعهده دارند، صدها روزنامه و هزاران پایگاه خبری و تبلیغاتی از جمله تاسیساتی هستند که همگی ارزش های مشترک غربی را منتشر می کنند و فرهنگ های مقاوم در برابر خود را درهم می کوبند. طبق پیشگویی های ساموئل هانتینگتن در نظریه برخورد تمدن ها، تنها فرهنگ مسئله ساز که توانایی به چالش کشیدن و عبور از لیبرال دموکراسی را دارد، فرهنگ اسلامی می باشد. در نتیجه این نظریات بود که اسلام بدل به هدف نخست در تهاجم فرهنگی غرب شد. درسال ۲۰۰۱ پس از انهدام ساختگی برج های دوقلو در نیویورک، موج جدید از اسلام ستیزی و تحرکات سازمان یافته غرب علیه اسلام آغاز شد. حمایت زنجیره ای کشورهای غربی از چاپ کاریکاتورهای توهین آمیز نشریه های کانادایی و دانمارکی، یکپارچگی کشورهای غربی در حمایت از اسرائیل و مسئله هولوکاست، مخالفت با مسئله حجاب در مدارس و ادارات، به راه افتادن جنبش ضدمناره در اروپا و اقدامات بسیار دیگر همگی شاهدی بر تلاش های همه جانبه غرب در مبارزه با اسلام است. همه این فعالیت ها از آن روست تا فرهنگ واحدی در جهان حاکم باشد و آن همان فرهنگ غربی است.

دراین راه غرب از تاکتیک های تبلیغاتی خزنده استفاده می کند، آرام و بی صدا مشغول حرکت به سمت اهداف خود است تا با بی ضرر نشان دادن خود به لایه های زیرین فرهنگ ها نفوذ کرده و آنها را از درون تهی گرداند. مثال بارز آن اسلام سکولاریزه شده دوران پهلوی بود، رژیم منحوس پهلوی تا وقتی اسلام به آداب ظاهری معطوف بود هیچ ترسی از آن نداشت ولی وقتی روح جهاد توسط امام خمینی(ره) به پیکر اسلام آن زمان بازگردانده شد، رژیم پهلوی به وحشت افتاد و نهایتا هم ور چیده شد.غرب در پروسه ناتوی فرهنگی همین هدف را دنبال می کند، یعنی در سودای این مطلب است که روح جهاد را از اسلام بزداید تا اسلام را از حالتی پویا به موضوع انفعال سوق دهد.

دراین راه و به منظور مقابله با تهدیدات نرم که امروز خود را به عنوان واژه (جهانی سازی) معرفی می کنند، باید آموزه های اسلام ناب محمدی و بسط رهنمودهای امام خمینی(ره) و همچنین عنایت به فرمایشات مقام ولایت را چراغ راه قرار دهیم تا مبادا راه را گم کنیم. چه بسیار راه بلدهایی که با پیش آمدن آزمون فتنه سال ۸۸ گم کرده راه شدند و از قافله انقلاب جا ماندند.

مصطفی انصافی

منابع:

۱- پوشش خبری اسلام در غرب، ادوارد سعید، عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی

۲- جنگ در پناه صلح، رضا سراج، نشر تسنیم اندیشه

۳- تهدید نرم: تهاجم- ناتوی فرهنگی- ابوافضل امیری- نشر پگاه