چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
زندگی روزمره , سلطه , مقاومت
این مقاله ابتدا در پراودا (ارگان رسمی حزب كمونیست شوروی) منتشر شد و در كنار چند مقاله دیگر درباره زندگی روزمره (كه آنها هم در پراودا چاپ شده بودند) در سال ۱۹۲۴ به شكل كتاب درآمد. در مطالعات مربوط به زندگی، نكته جالبی كه مشخص می شود این است كه نوع بشر بسیار بیش از آنكه سازنده محیط باشد، محصول آن است. در تاریخ بشر، به آفرینش آگاهانه در قلمرو عادت و عرف توجه چندانی نشده است. عرف نتیجه انباشت تجربیات بنیادین بشر است، و به همین شكل نیز تحت تاثیر پیشرفت های تكنیكی یا موقعیت های خاص در مبارزات انقلابی استحاله می یابد. اما در شكل اصلی خود، عرف بیشتر گذشته جامعه بشری را می نمایاند تا زمان حال آن را.پرولتریای ما جوان است و نیاكانی ندارد. بخشی از پرولتریا در ده سال اخیر از میان رعیت های عادی و بخش عمده آن از میان فقرا برخاسته است. زندگی پرولتریا در جامعه ما سرچشمه های اجتماعی آن را می نمایاند. كافی است «اخلاق مردم خیابان راستریائف» اثر گلب اسپنسكی را به یاد آوریم. مشخصه های اصلی مردم راستریائف، یا به عبارت دیگر، كارگران شهر تولا [شهری در مركز روسیه] در ربع آخر قرن پیش چیست؟ آنان همگی شهرنشینان یا كشاورزانی فقیرند كه امید به استقلال را به كل از دست داده اند، و تركیبی از خرده بورژواهای بی سواد و مردم محروم را شكل داده اند. از آن زمان تاكنون پرولتریا گامی بلند، البته در عرصه سیاست و نه در عرصه زندگی و اخلاق، برداشته است. مسلماً خیابان راستریائف به آن شكل بدوی دیگر وجود ندارد. رفتار وحشیانه با شاگرد مغازه ها، رفتار برده وار با كارمندان، شرارت بر اثر مستی، و نزاع های خیابانی فراموش شده است. اما در رابطه زن و شوهر، و رابطه والدین با فرزند در زندگی خانوادگی كه گویی بی اطلاع از تحولات جهانی ادامه می یابد، راستریائفیسم هم چنان ادامه دارد. ده ها سال رشد اقتصادی و فرهنگی لازم است تا آخرین آثار راستریائفیسم از زندگی ما چه فردی و چه خانوادگی، محو شود و همه چیز در سیطره روح مالكیت اشتراكی از نو بنا شود. در كنفرانس متخصصان تبلیغات در مسكو كه قبلاً به آن اشاره شد، معضلات زندگی خانوادگی یكی از مباحث مهمی بود كه مطرح شد. در این مورد هر كس به نوعی معترض بود. تصورات، ملاحظات و به خصوص سئوالات بسیار زیاد بود؛ اما برای هیچ یك جوابی نبود، چرا كه سئوالات اساسی درست طرح نشده، هیچ گاه در مطبوعات و میتینگ ها مورد توجه قرار نگرفته بودند. زندگی كارگران عادی و زندگی كمونیست ها، و راه برقراری ارتباط بین این دو عرصه ای فراخ برای تامل، استنتاج و كاربرد عملی در اختیار می نهد. ادبیات ما در این مورد كمكی نمی كند. هنر ذاتاً محافظه كار است، هنر از زندگی فاصله می گیرد و به سختی می تواند وقایع را به شكلی كه رخ می دهند ارائه كند. رمان «هفته»، اثر لیبدینسكی، بین تعدادی از رفقا شور و شوقی برانگیخته است، شوقی كه از نظر من بیش از حد است و ممكن است برای این نویسنده جوان دردسرساز باشد. رمان هفته به رغم نشانه های هوش و استعداد، مشخصه های نوشته پسربچه های دبستانی را دارد. با كاری سخت تر و توجه به جزییات لیبدینسكی می تواند یك هنرمند شود، و من دوست دارم فكر كنم چنین خواهد شد. به هر حال، این ویژگی نبود كه در آن زمان ما را جذب كرد. هفته چیزی نو و مهم بود، اما نه به خاطر موفقیت هنری، بلكه به خاطر پرداختن به بخش «كمونیستی» زندگی. اما در این مورد خاص نیز اهمیت كتاب مشخص نمی شود. «gubkom» به روش هایی بیش از حد آزمایشگاهی نمایانده می شود؛ اما این نمایش ریشه های عمیقی ندارد و سازماندهی شده نیست. بنابراین، كل رمان هفته چیزی بیش از پراكنده گویی های فصل بندی شده نیست، رمانی است درباره مهاجران انقلابی كه درگیر زندگی شده اند. البته نمایش زندگی «gubkom» عملی جالب و آموزنده است، اما مشكلات وقتی ظاهر می شوند كه زندگی سازمان كمونیستی وارد زندگی روزمره مردم می شود. در این جا باید به نكته ای مهم اشاره كرد. حزب كمونیست در عصر ما محور اصلی هر نوع حركت پیشرو آگاهانه است. در نتیجه، وحدت آن با توده مردم اساس كنش، واكنش و مقاومت تاریخی است.كمونیسم روسی ده ها سال پیش از ظهور زندگی روزمره در روسیه وجود داشته است، و این تقدم حتی در بعضی حوزه ها به یك قرن می رسد. اگر چنین نبود، حزب كمونیست تبدیل به قدرت انقلابی عظیمی در تاریخ نمی شد. نظریه كمونیستی به كمك ابزارهای رئالیسم و حساسیت دیالكتیكی، روش هایی سیاسی برای ضمانت تاثیر حزب در موقعیت های آشنا ارائه می كند، اما اندیشه سیاسی یك چیز است و مفهومی كه مردم از اخلاق در ذهن دارند چیزی دیگر. سیاست به سرعت تغییر می كند، اما اخلاق به سختی با گذشته پیوند دارد. این وضعیت جدال های درونی طبقه كارگر را آنجا كه دانش نو به جدال با سنت برمی خیزد، توضیح می دهد. این جدال ها آنجا سخت تر می شوند كه نشود آنها را در عرصه زندگی اجتماعی توضیح داد. ادبیات و مطبوعات به آنها نمی پردازند. گرایش های نوین ادبی كه می خواهند همگام با انقلاب باشند، خود را درگیر كاركردها و عرف های مبتنی بر مفاهیم موجود اخلاق نمی كنند، چرا كه آنان در پی تغییر زندگی اند، نه توصیف آن! اما اخلاق جدید از هیچ به وجود نمی آید؛ باید به عناصری از زندگی پرداخت كه وجود دارند و آماده تغییر و تحول اند. پس شناخت این عناصر امری واجب است. این امر نه تنها به كار تحول در اخلاق، كه برای تحول در هر شكلی از كنش آگاهانه بشری نیز به كار می آید. بنابراین اگر نیت تلاش برای بازسازی اخلاق است، ابتدا باید دانست چه چیز پیشاپیش وجود دارد، و به چه شیوه ای تغییر آن موجب پیشرفت می شود. ابتدا باید ببینیم در كارخانه بین كارگران، در تعاونی ها، باشگاه، مدرسه، میخانه و خیابان چه می گذرد. همه اینها را باید بدانیم، باید بقایای گذشته را بشناسیم و برای آینده مهیا شویم. باید نویسندگان و روزنامه نگاران مان را برای كار در این جهت سازماندهی كنیم. آنان باید زندگی را به همان شكل كه از خلال توفان انقلاب پیش می رود، برایمان توصیف كنند. البته همه می دانیم برای جلب توجه نویسندگانمان تقاضای صرف كافی نیست. به این منظور نیاز به سازماندهی و رهبری مناسب داریم. در وهله اول، مطالعه و وضوح بخشیدن به زندگی طبقه كارگر رسالت اصلی روزنامه نگاران است _ آنان كه در هر حوزه ای، گوش و چشم خود را به خوبی باز می كنند. باید آنان را به شیوه ای سازماندهی شده آموزش دهیم، هدایت و اصلاحشان كنیم تا نویسندگان انقلابی آینده شوند، نویسندگانی كه برای زندگی روزمره می نویسند. در همین حین، باید میدان دید نویسندگان روزنامه های كارگری را گسترده تر كرد. هر یك از این روزنامه ها می توانند نویسندگانی خلاق تر و سرگرم كننده تر از آن چه امروز در اختیار دارند داشته باشند. به این منظور، باید پرسش هایی طرح كنیم، وظایف را تعریف كنیم، بحث به وجود آوریم و بر ادامه كار اصرار ورزیم.برای نیل به سطح فرهنگی بالاتر، طبقه كارگر _ و مهم تر از همه، رهبران آن _ باید آگاهانه زندگی خود را بررسی كند. به این منظور، باید این زندگی را بشناسد. پیش از به قدرت رسیدن بورژوازی، این رسالت در ابعادی وسیع به دوش روشنفكران آنان بود. وقتی بورژوازی هنوز اپوزیسیون به شمار می رفت، شاعران، نقاشان و نویسندگانی بودند كه به آن می اندیشیدند. در فرانسه قرن هجده كه قرن روشنگری نام گرفته است، به وضوح شاهد دورانی هستیم كه در آن فیلسوفان بورژوا مفهوم اخلاق فردی و اجتماعی را تغییر دادند و كوشیدند اخلاق را تحت سلطه عقل درآورند. آنان درگیر مسائل سیاسی، كلیسا، رابطه زن و مرد، آموزش و نظایر آن شدند. شكی نیست كه این تلاش ها، به رشد سطح عقلانی فرهنگ بورژوازی بسیار كمك كرد. اما تمام تلاش های فیلسوفان قرن هجده در راه سلطه عقل بر روابط فردی و اجتماعی، با مانع بزرگی مواجه شد _ این واقعیت كه ابزار تولید در اختیار مالكیت خصوصی بود، و بر همین پایه بود كه جامعه می باید تحت لوای عقل برساخته می شد. مالكیت خصوصی به معنای انجام بازی با نیروهای اقتصادی است كه تحت هیچ شرایطی به كنترل عقل درنمی آیند. این وضعیت های اقتصادی محدودكننده اخلاق اند، و مادامی كه نیازهای بازار كالا جامعه را هدایت می كند، نمی توان اخلاق مردمی را تحت سلطه عقل هدایت كرد. این نتیجه بلافصل ایده هایی است كه فیلسوفان قرن هجده ارائه كردند، هرچند نمی توان از ذكاوت و شجاعت نهفته در نتیجه گیری هاشان چشم پوشید.در آلمان، دوران روشنگری و نقادی اواسط قرن گذشته فرا رسید. «آلمان جوان» به رهبری هاینه و بوئرن در رأس این جنبش قرار داشت. در این برهه می توان دید كه نقادی با اهداف جناح چپ بورژوازی سازگار است، با روح بردگی، آموزش های ضدروشنگری خرده بورژوایی و نگاه متعصبانه و غرض ورزانه به جنگ مخالف است، و می كوشد نقش عقل را حتی به شیوه ای شك گرایانه تر از پیشینیان فرانسوی خود تثبیت كند. این جنبش بعدها با انقلاب خرده بورژوایی ۱۸۴۸ ادغام شد، انقلابی كه نه تنها موجب تحول زندگی آحاد مردم نبود، بلكه حتی نتوانست از پس سلسله های پادشاهی كوچك و پراكنده آلمان برآید.اما در تاریخ روسیه، روشنگری و نقد وضع موجود جامعه تا پیش از نیمه دوم قرن نوزدهم به جایگاه مناسبی دست نیافت. چرنیشفسكی، پیسارف و دوبرولیوبوف، كه همگی پیرو مكتب بلینسكی بودند، بیش از آنكه منتقد وضعیت اقتصادی باشند، نقد خود را به وجه مرتجع و منفعل آسیایی اخلاق معطوف می كردند. اینان انسان واقعی امروزی را در تقابل با انسان سنتی قرار می دادند، و مقصودشان از انسان امروزی كسی است كه محكوم به زندگی در لوای عقل است و به سلاح تفكر انتقادی مجهز شده است. این جنبش، كه ارتباطی تنگاتنگ با تكامل گرایان «مردم پسند» (نارودنیكس) دارد، از كمترین اعتبار فرهنگی برخوردار است. بنابراین اگر متفكران فرانسوی قرن هجده فقط تاثیر اندكی بر اخلاق گذاشتند _ آن هم از طریق موقعیت اقتصادی و نه از طریق فلسفه _ و اگر تاثیر فرهنگی منتقدان آلمانی حتی از این هم كم تر بود، تاثیر مستقیم این جنبش روسی بر مردم را اصلاً نمی توان به حساب آورد. نقش تاریخی این متفكران روس كه از جمله آنها می توان به نارودنیكس اشاره كرد، فراهم كردن شرایط برای شكل گیری حزب پرولتریای انقلابی بود. تنها زمانی كه قدرت به دست طبقه كارگر افتاد مسئله تحول همه جانبه در اخلاق مطرح شد. اخلاق را نمی توان عقلانی كرد _ به عبارت دیگر، نمی توان آن را با معیارهای عقل سازگار كرد - مگر آنكه تولید نیز در همین حین عقلانی شود، چرا كه ریشه های اخلاق در تولید است. سوسیالیسم در پی آن است كه تمام اشكال تولید تحت سلطه عقل باشند. اما حتی پیشروترین متفكران بورژوا خود را محدود می كنند به ایده عقلانی كردن تكنیك (از طریق به كار بردن علوم طبیعی، تكنولوژی، شیمی، اختراعات، ماشین ها) از سویی و عقلانی كردن سیاست (با هواداری از پارلمان) از سویی دیگر؛ اما آنها تلاشی برای عقلانی كردن اقتصاد نمی كنند، و همین باعث ادامه رقابت كوركورانه می شود. بنابراین اخلاق جامعه بورژوایی وابسته به عاملی بی هدف و غیرعقلانی باقی می ماند. آن زمان كه طبقه كارگر قدرت را در دست بگیرد، وظیفه اصلی خود را اعمال كنترل و نظمی آگاهانه و به كارگیری اصول اقتصادی برای موقعیت های اجتماعی گوناگون خواهد دانست. فقط و فقط از همین طریق است كه احتمال ایجاد تحولی آگاهانه در اخلاق وجود خواهد داشت. اگر موفقیت هایی در این عرصه به دست می آید، نتیجه موفقیت در عالم اقتصاد است. اما حتی در موقعیت اقتصادی فعلی نیز می توانیم نقادی، خلاقیت و عقلانیت بیشتری به حوزه اخلاق وارد كنیم. این یكی از رسالت های زمان ماست. همچنین واضح است كه تحول كامل اخلاق - رهایی زنان از بردگی در خانه، آموزش اجتماعی كودكان، رهایی ازدواج از قید اقتصادی و غیره _ تنها در پرتو توسعه ای درازمدت ممكن می شود، و هر اندازه كه نیروهای اقتصادی سوسیالیسم بر نیروهای سرمایه داری غلبه كنند، تحقق این هدف به همان اندازه نزدیك خواهد بود. تحول انتقادی اخلاق امری ضروری است، چرا كه اشكال سنتی و محافظه كارانه زندگی با وجود شرایط پیشرفت دوام نخواهد داشت، شرایطی كه با توجه به منابع كمك های اقتصادی ما، اگر امروز مهیا نباشد فردا حتماً چنین خواهد بود. از سوی دیگر، حتی كوچكترین موفقیت ما در عرصه اخلاق، كه از طریق افزایش سطح فرهنگ زنان و مردان كارگر ممكن است، توانایی های ما در عقلانی كردن تولید را بالا خواهد برد و سرمایه های سوسیالیستی را افزایش خواهد داد. این امر به نوبه خود موجب گشایش باب هایی جدید در عرصه اخلاق خواهد شد. بنابراین، بین این دو حوزه رابطه ای دیالكتیكی وجود دارد. وضعیت اقتصادی فاكتور بنیادین تاریخ است، اما ما اعضای حزب كمونیست و دولت كارگری، تنها به كمك طبقه كارگر قادر به اثرگذاری بر اقتصاد خواهیم بود و برای نیل به این مرحله، باید بی وقفه تلاش كنیم تا قابلیت های فرهنگی و فنی طبقه كارگر را به مرحله عمل درآوریم و ارتقا بخشیم. در دولت كارگری، فرهنگ در خدمت سوسیالیسم است و سوسیالیسم نیز پیشنهاد خلق فرهنگی نوین را برای نوع بشر ارائه می كند، فرهنگی كه فراتر از اختلاف های طبقاتی است.
نویسنده: حسن یوسفی اشكوری
مترجم: امیر احمدی آریان
منبع: روزنامه شرق، ۳۱/۳/۸۴
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست