پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

هنر چیست هنرمند كیست


هنر چیست هنرمند كیست

هنر ابزاری بود جادویی كه در چیرگی انسان بر طبیعت و تكامل دادن مناسبات اجتماعی كمك شایانی به انسان كرد اما اگر بخواهیم تنها به كمك این عنصر ــ یعنی جادو ــ به تبیین سرچشمه های هنر بپردازیم دست به كاری نادرست زده ایم

در مورد هنر سخن بسیار رفته است، شاید حدود پنجاه هزار سال از عمر آن میگذرد و هنوز بسیاری از مردم درباره ی اصل و منشأ آن بحث و جدل دارند.میخواهیم بدانیم هنر چیست و آیا هنر رابطه ای عمیق تر را بین انسان و جهان بیان نمیكند؟در حقیقت آیا نقش ویژه هنر را میتوان در یك فرمول خلاصه كرد؟آیا هنر نباید برآورنده ی نیازهای گوناگون انسان و زندگی او باشد؟

برای نمونه در گذشته ها تعریف و یا تعریفها در مورد هنر چنین بوده است: برای این كه هنر را دقیقا تعریف كنیم پیش از همه لازم است كه بدان همچون یك وسیله ی كسب لذت ننگریم، بلكه هنر را یكی از شرایط حیات بشری بشناسیم. بنابر این هر یك از محصولات هنر این نتیجه را دارد كه گیرنده ی، تاثیر آن محصول هنری، با به وجود آورنده ی هنر و با تمام كسانی كه در عصر او ــ پیش از او و یا بعد از او ــ همان تاثیر هنری را گرفته اند و یا خواهند گرفت، رابطه ی خاصی پیدا میكند. شاید یكی از بهترین راه های شناخت هنر دستیابی به آثار، نظرات و تعبیر و تفسیرهای بسیاری از اندیشمندان در گذشته و حال باشد.

اما اكنون مروری داریم بر نمونه هایی از این نظرها در مورد هنر كه از جهات دیگر نیز مورد توجه قرار خواهیم داد.

به گفته "وینكل مان" (۱۷۶۷ــ ۱۷۱۷) مقصد هر هنر چیزی جز زیبایی نیست و زیبایی هم كاملا از "خوبی" مجزاست. به عقیده "بانو" (۱۷۸۰ــ ۱۷۱۳) هنر تقلید زیبایی طبیعت است و هدفش لذت.

به قول "گی یو" (۱۸۸۸ــ ۱۸۵۴) زیبایی چیزی نیست كه از شئی بیگانه باشد، گیاه طفیلی نیز نمیباشد بلكه گل شكفته ی وجود است كه در آن تجلی كرده است و ظاهر شده است. ولی هنر مظهر حیات عقلی و آگاهی است كه از طرفی عمیقترین احساسات هستی و از سوی دیگر عالیترین و بلندپایه ترین تصورات را در ما برمی انگیزاند. هنر، انسان را از حیات فردی به حیات جمعی ارتقاء میدهد و این ارتقاء نه فقط به وسیله شركت در تصورات و عقاید جمعی صورت میپذیرد، بلكه به وسیله شركت در عواطف جمعی نیز عملی میگردد!

▪ به نظر فیخته (۱۸۱۴ــ ۱۷۶۱) آگاهی بر شئی زیبا ناشی از موارد زیر است:

جهان ــ یعنی طبیعت، دو سو دارد، این دو سو، نتیجه حاصل دو امر، یكی محدودیت ما و دیگری فعالیت آزاد و نامحدود تصور ماست. به معنای اول جهان محدود است و به معنای دوم، آزاد و نامحدود. به معنای نخستین: هر كس محدود ــ مسخ شده ــ محصور و در تنگناست و در این مرحله، زشتی را میبینیم/ به معنای دوم: كمال درونی ــ حیات ــ رشد و نمو ــ خلاقیت و شكفتن یعنی: زیبایی را مشاهده میكنیم. بنابر این، زشتی و زیبایی شئی، به عقیده ی "فیخته" وابسته به دیدگاه بیننده دارد. از این رو زیبایی در جهان وجود ندارد بلكه در روح زیبا جا دارد. هنر، ظهور و بروز این روح زیباست و مقصدش آگاهی دادن است.

به عقیده شلگل (۱۸۲۹ــ ۱۷۷۸) زیبایی در هنر، به شیوه ای بس ناقص و یك جانبه و نامربوط ادراك شده است، زیبایی، نه فقط در هنر یافت میشود بلكه در طبیعت و در عشق نیز به دست می آید. چنان كه زیبایی حقیقی در اتحاد هنر ــ طبیعت و عشق، خودنمایی میكند و به این دلیل، شلگل هنر اخلاقی و فلسفی را از هنر وابسته به زیبایی شناسی جدا نمیداند. به نظر آدام مولر (۱۸۲۹ــ ۱۷۷۹) دو زیبایی وجود دارد: یكی هنر اجتماعی است كه انسان را چون آفتاب كه سیارات را جذب میكند، به خود فرا میخواند و این، مسلما هنر عتیق است، دیگری زیبایی فردی است و تصویر آن چنانست كه فرد در حین نظاره و مراقبه ی خویش آفتابی میگردد كه زیبایی را جذب میكند و این زیبایی از آن هنر جدید است.

به عقیده "كراوزه" (۱۸۳۲ــ ۱۷۸۱) زیبایی حقیقی و واقعی، تجلی تصور در صورت ــ Form ــ فرد است ولی هنر تحقق زیبایی در قلمرو روح آزاد انسانی است. عالی ترین درجه ی هنر، هنر زندگانی است كه فعالیت خویش را متوجه آرایش حیات میكند تا برای انسان زیبا شود.

به عقیده ی "ورون" (۱۸۸۹ــ ۱۸۲۵) هنر تجلی احساس (Emotion) است كه از خارج به وسیله تركیب خط ها ــ شكل ها ــ رنگها و یا از راه توالی اشارات و حركات، صداها یا الفاظ اوزان (ریتم) معینی انتقال می یابد.

و یا از زبان دیگر صاحب نظران: هنر زبانی ست كه یكی از چندین و چند احساس انسانی را با لحن زیبایی بیان میكند.

لوكاچ میگوید: آرمان هنر خودآگاهی نوع بشر است. شاملوی بزرگ میگوید: آرمان هنر تعالی تبار انسان است. و یا نوشته اند: لازمه هنرمند بودن اینست كه انسان احساس را بگیرد، نگاه دارد، به خاطر بسپارد و در قالب بیان ابراز كند. برخورد احساسی یا عاطفی برای هنرمند كافی نیست. هنرمند باید پیشه و یا كار خود را بشناسد، عشق بورزد و از آن لذت برد و تمام قواعد و فنون و تمام قراردادهایی را بفهمد كه بدان وسیله، طبیعت را میتوان تسخیر و تابع میثاق بشری نمود.

و یا گفته اند: كه هنر از یك نیاز جمعی مایه میگیرد ــ حتی در عصر حجر فرد جادوگر و یا پزشك ساحری بود كه نیازمندی جمع را به قالب كلمات یا اشكال در می آورد. اكنون فهرست وار از دوران اولیه یا پیش قبیله ای بشر به موارد مهم پیدایی و رشد هنر میپردازیم.

● در مورد منشأ هنر:

هنر تقریبا به قدمت بشر است. هنر شكلی از كار است و كار فعالیتی است مخصوص انسان.

بنیان گزار فلسفه ی علمی كار را چنین تعریف كرده است: "روند كار ... فعالیتی است متضمن مقصود ... برای تطبیق دادن مواد طبیعی با حوایج انسان، كار شرط لازم و كلی برای مبادله Exchange ماده بین انسان و طبیعت است. شرطی ست كه طبیعت به طور مداوم بر زندگی بشر تحمیل میكند و بنابراین از اشكال زندگی اجتماعی مستقل است یا به عبارتی بین تمام اشكال زندگی اجتماعی مشترك است."

انسان با دگرگون كردن شكل عناصر، طبیعت آنها را به تصرف خود در میآورد. كار، عمل تغییر دادن شكل عناصر طبیعت است. بشر همچنین آرزومند اعمال جادو بر طبیعت و كسب توانایی به منظور تغییر دادن شكل اشیاء و تحول آنها به صورتی جدید به وسیله جادو است. میل برآوردن این آرزو در پندار، همان مفهومی را دارد كه كار در واقعیت! انسان از همان نخستین وهله جادوگر بوده است.

● ابزارها:

انسان از طریق ابزار انسان شد. با ساختن و به كارگیری ابزار خود را ساخت و بارور كرد. ابزار بدون انسان و انسان بدون ابزار نمیتواند وجود داشته باشد، هر دو همزمان با یكدیگر به وجود آمدند و الزاما با یكدیگر بستگی دارند.

یك موجود زنده نسبتا تكامل یافته از طریق كار كردن با اشیاء طبیعی انسان شد و اشیاء به صورت ابزار درآمدند.

بنجامین فرانكلین انسان را به عنوان "جانور ابزارساز" تعریف كرده است. موجود پیش از انسان كه در اثر تكامل به صورت انسان درآمد توانایی چنین تحولی را داشت زیرا از عضو خاصی كه دستهایش باشد برخوردار بود و به كمك آن توانست به اشیاء چنگ اندازد و آنها را نگاه دارد. دست عضو اساسی تمدن و فرهنگ و آغازگر انسانی شدن است.

تردید نیست كه عوامل دیگری نیز در این امر دخالت داشتند. دستگاهی از مناسبات پیچیده ــ یك كیفیت جدید ــ همواره از یك رشته علت و معلول دو جانبه ی متفاوت ناشی میشود. اما دست تعیین كننده ی مستقیم بود. توماس اكویناس Thomas Aquinas از اهمیت بی همتای دست، آن اندام اندامها به خوبی آگاه بود كه در تعریف خود از انسان چنین گفت: "انسان عبارت است از عقل و دست!" آزاد شدن عقل و به وجود آمدن شعور توسط دست خود حقیقتی است.

گوردن چایلد Gordon Childe در كتاب داستان ابزارها مینویسد:

بشر از آن روزی توانست ابزار بسازد كه پاهای جلوی او به دست تبدیل شد و با دیدن یك شئی به وسیله ی هر دو چشم توانست فاصله را به دقت تشخیص دهد. همینطور دستگاه عصبی بسیار ظریف و مغزی پیچیده، وی را قادر كرد كه حركات دست، ساعد و بازو را به نحوی كنترل كند كه با آن چه به وسیله دو چشم میبیند مطابقت و سازگاری دقیق داشته باشد چرا كه هیچ غریزه ی فطری به انسان نمی آموزد كه چگونه ابزار بسازد یا چگونه آنها را به كار گیرد. این كارها را باید با آزمایش فرا گرفت از طریق آزمون و خطا! Trial and error با استفاده از ابزارها، نظامی از مناسبات كاملا تازه بین یكی از انواع انسان و باقی جهان به وجود آمد.

اصولا با استفاده از ابزار دیگر هیچ چیز غیرممكن نیست. فقط لازم است كه انسان ابزار مفیدی را برای رسیدن یا نایل آمدن به آنچه كه قبلا غیرقابل حصول بوده است بیابد.

بدینسان نیروی تازه تری برای چیره شدن بر طبیعت به دست میآید و این نیرو، بالقوه نامحدود است. در این اكتشاف یكی از ریشه های جادو و در نتیجه ریشه ی هنر نهفته است.

● در ارتباط با پیدایش زبان:

زبان همراه با ابزارها به وجود آمد. سیر تكامل در جهت كار، مستلزم وجود دستگاهی از وسایل جدید بیان و ارتباط بود كه از حد چند علامت ابتدایی مشخص بر جهان حیوانی، بهتر و بارآورتر باشد، لكن كار، نه تنها یك چنین دستگاه ارتباطی را لازم داشت، بلكه در ضمن عمل آن را نیز گسترش میداد. حیوانات چیزی برای گفتن ندارند. زبان آنها غریزی و علامتی است. دستگاهی از علائم ابتدایی برای اعلام خطر،‌ جفت گیری و غیره . . . است. موجودات زنده فقط در حین كار ــ و از طریق كار ــ‌ نیازمند گفت و گوی بسیار با یكدیگرند. و به همین علت زبان همراه با ابزارها به وجود آمد.

"هردر" به درستی میگوید: انسان حتی به صورت جانور نیز از زبان برخوردار بود. تمام احساسهای بدوی و خشونت آمیز و دردآگین جسم او مانند همه ی شور سرشار روح وی مستقیما از طریق فریادها، آوازها و اصوات وحش بیان میشد.

انسان فقط به واسطه ی زبان انسان است. لكن برای اختراع زبان باید‌ قبلا انسان بوده باشد. بشر بدون كار ــ یعنی بدون حس استفاده از ابزارها ــ هرگز نمیتوانست زبان را از طریق تقلید‌ از طبیعت به صورت دستگاهی از علائم كه معرف فعالیتها و اشیاست یعنی به صورت انتزاع یا تجرید تكامل بخشد.

▪ بشر مثل جادوگری، شكل جهان را با كار خود تغییر میدهد:

به یك قطعه چوب، استخوان یا سنگ آتش زنه به نحوی شكل میدهد كه با الگوی آن، همگونه شود و در نتیجه برای این كار آن را به جای الگوی اصلی مینشاند. چیزهای مادی را به قالب علائم، نامها و مفاهیم درمیآورد و خودش نیز از صورت حیوان درمیآید و به انسان تبدیل میشود.

این جادوی نهفته در عمیق ترین ریشه های هستی بشر، كه در آن واحد احساس بی قدرتی و آگاهی بر قدرت خود، ترس از طبیعت، و همراه آن توانایی چیره شدن بر طبیعت را میآفریند همان جوهر هنر است. نخستین ابزارسازی كه به سنگ شكل تازه ای بخشید تا آن را به خدمت بشر بگمارد، اولین هنرمند بود. نخستین نامگذاری كه یك شئی را در پهنه ی طبیعت مشخص كرد و آن را به وسیله ی علامتی تحت انقیاد درآورد و این آفریده ی زبان را به گونه ی وسیله ی قدرت در اختیار انسانها گذاشت نیز هنرمند بزرگی بود.

نخستین سازمان دهنده ای كه روند كار را به وسیله ی آوازی موزون همگاه (هماهنگ) ساخت و بر نیروی جمعی بشر افزود‌ پیام آور هنر بود. نخستین شكارچی كه خود را به شكل حیوان درآورد و با این همذات سازی بهره زایی شكار را افزایش داد، اولین انسان عصر حجر كه ابزار و یا سلاحی را با آذین خاصی علامت گذاری كرد و نخستین قبیله سالاری كه پوست حیوان بر روی تخته سنگ یا كنده درخت كشیده تا حیوانات همنوع را جلب كند، جملگی نیاكان هنر بودند.

* بی اندیشه سخن گفتن، بی تامل شعر گفتن، بالبداهه گفتن

پانویس ها:

۱ــ كتاب جمعه (مجموعه)

۲ــ هنر چیست؟

۳ــ ضرورت هنر در روند ‌تكامل اجتماعی

۴ــ مجموعه ماهنامه جامعه سالم

برگرفته از سایت شهروند

فریدون فرهی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.