جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شعاع شعر شعله


شعاع شعر شعله

طعم روزهای نیامده , داستان وقوع اتفاق بزرگ و مبارکی است در دنیای مجموعه شعرهای این دیار همین روزهایی که قطارانتشارکتاب های رنگی و سیاه و سفید به راه افتاده , مجموعه هایی گاه ناقص المیلاد که لحظه ای ولادت شان به موقع نیست

طعم روزهای نیامده ، داستان وقوع اتفاق بزرگ و مبارکی است در دنیای مجموعه شعرهای این دیار. همین روزهایی که قطارانتشارکتاب های رنگی و سیاه و سفید به راه افتاده ، مجموعه هایی گاه ناقص المیلاد که لحظه ای ولادت شان به موقع نیست.

ولادت هایی نا بهنگام که با خود زنگ خطر را برای صاحبان واقعی کلمه و خیال و اندیشه به دنبال می آورند و ورودی نامبارک و ناخوانده در افکار و اندیشه ی مخاطب است و طرحی از دنیای کاملاً شخصی و کوچک با تاریخ مصرفی زودگذر و فراموش شدنی.

پیش ترها دل خوش بودیم به امید چاپ و انتشار آثاری از : استاد فریبرزابراهیم پور (ف . الف . نگاه) ، کوروش همه خانی ، حسن نجار ، فریاد شیری ، علی الفتی و ... که گاه با انتشار اثری ارزنده ، جریان »دشوارسرایی« این دیار را رونق و حرکتی عمیق بدهند و جریان نوگرایی و نواندیشی شعر معاصر کرمانشاه را با همان اندیشه های متعالی دغدغه های انسان معاصر ، در آینه ی شعرهاشان تقویت کنند و شعله ی نیم بند این جریان متعهد را روشن نگه دارند.

با طعم روزهای نیامده می توان امیدوار بود که شعله های شعر متعهد و انسان مدار و جدی این روزها هم چنان ناآرام و آهسته و در انزوای فریادگر خود ، حرکت می کند. آهنگرنژاد در این مجموعه دلبستگی خود را به ادبیات قومی ـ کُردی ـ نه به طور عمیق و تخصصی بلکه با استفاده از واژگانی به جا و استخوان دار و پر مفهوم ، نشان داده است. او پیشتر در مجموعه ی موفق » نه رمه واران « پایگاه و جای گاه شعری خود را در این عرصه تثبیت و استوار نموده است. در این مجموعه نیزهمان احساس زیبا ، ساده وغنی ادبیات کُردی آشکارا به چشم می خورد . جسارت شاعر ستودنی است . او در به کارگیری کلماتی که دنیایی تعریف شده در جغرافیای خاص دارند را با مهارت و جسارت ، چنان ترکیب و جمع بندی نموده که به جرأت می توان گفت نه تنها اثری منفی برشعر نمی گذارد ، بلکه به درک و فهم بهتر و مطلوب تر آن نیز کمک می کند. کلماتی چون »هوره علی نظر ، سیمره ، چوپی ، سیروان ، هناره گل هناره ، روله ، کلاش و...«

شاعر آموزگاری است که » اسکلتش لانه ی پرنده هاست « او تعهد را در شاعرانگی اش جاری کرده است . همان شاعری است که مفهوم و محتوا و معنا و دغدغه های انسان معاصر آسمان اندیشه هایش است . او در این اندیشه در چهارچوب بازی های زبانی گرفتار نمی شود. آنجا که دل گرفته گی ها و دلواپسی ها و محدودیت های انسان غمناک را این گونه فریاد می کشد : » از این به بعد تا هزاره ای دور / در دفتر تمام روزنامه ها / به جای پنجره / کروشه باز و بسته می شود.«

پنجره ی شاعر کروشه ای شده که کلمات پنهان را نشان می هد. شاعر مغموم ، تمام دنیایش را به پنجره ای داده که با از دست دادن آن ، کروشه را به جای پنجره باز و بسته می کند.

شاعر ، گاه از زندگی احساس خستگی می کند. از روزمرگی و یکنواختی زمان ، بی حس و کرختمی شود. گاه چنان غم نوستالوژی او را می آزارد که ناچار می شود به همان کلماتی پناه ببرد که لحظه ای او را به ایده آل دل خوش کنند.

»آسمان اینجا را نمی شود عوض کرد ؟ / راستی نمی شود کلاغ تعطیل شود ؟ / کوه بیارامد / باد در گوشه ای بنشیند و خود را مرور کند ؟ / مرگ به مرخصی برود و زندگی از دستان رنج پیاده شود.«

شاعر از زندگی و تصاویر امروز خسته شده از داد و فریاد و هیاهوی سیاه ، دلش هوای آسمانی دیگر و صاف و آبی کرده که با تمام آسمان های دیگر فرق دارد. بی شک این خواسته ریشه در همان احساس ساده و پاک روستایی شاعرانه ی شاعر است که دلش در گرو طراوت صفا و صمیمیت و مهربانی روستاست. شاعر دلش می خواهد که آسمان دست احساسش را بگیرد تا او لحظه ای بیارامد و احساس خسته اش را به دنیای دیگر از جنس آرامش در روزهای نیامده بسپارد . » در میانه ی این متن / عطر لیمو و الوند جاریست ...« اما افسوس که عمر این خواستن آبی ، کوتاه است و لطافت و شاعرانگی آن را به پایان می رسد.

» آن سوی خط اما / پروانه ای نمی وزید . «

آهنگرنژاد به ذات و اصل کلمات که همانا اثر بخشی مطلق و جان بخشیدن به اندیشه ی حاکم بر سطرهاست ، کاملاً آگاه است . او سازنده ی زبردست ترکیب های پر طراوت و شاداب کلمات است. به گونه ای که مفاهیم عمیق و غنی را در دنیایی جذب و خلاق و نو به نمایش می گذارد.

ترکیباتی چون » چهارشنبه ی قرمز ، ترافیک سبز درختان همیشه ، دشت برفی عریان ، گوش جاده های زمین ، روی چشم های آبی جمعه و ... « شاعر با تمام این کلمات متعالی ، به سادگی نیز گرایش دارد آن جا که اندکی زبان شعری اش به زبان گفتار نزدیک می شود :

» ... به ایستگاه کودکی می رسند / در خیال صندلی شکسته ی کلاس دوم / تصمیم کبری را می خوانم ... «

» ببخشید ! / می شود شما را / با طعم بلوط های زاگرس حس کنم ؟ ! «

در دفتر دوم مجموعه ی طعم روزهای نیامده می توان ۲۶ غزل استخوان دار و محکم زمزمه نمود . در این دفتر کم و بیش همان اتفاقات و پیامدهایی که در دفتر اول منعکس شده را می توان دید و خواند.

غزل » جهان شب بود ... « آسمان و فضایی تیره و تار دارد. شاعر با به کارگیری وزنی طولانی ، احساس گرفتگی و تسلط بر مخاطب را در بیت بیت آن تزریق کرده است و چه هوشمندانه این حس را به دنیای مخاطب القا می کند.

» تگرگ سنگ می بارید و سیل خون به دشت افتاد / فلک اما بقای عمر شیطان را دعا می کرد .«

در این غزل ، داستانی سوررآل می شود خواند . فضای این شعر کمی متفاوت و خاص است.

» تا می نویسم تیرگی « غزل غریبی است. نمی دانم شاعر را در این شعر چه شده است ؟ آیا او در این غزل می خواهد نیم نگاهی به تجربه ی ناموفق »فراغزل« داشته باشد و بیان دارد که این تجربه محکوم به شکست است و یا ... نمی دانم. شاعر در این غزل به دنبال چیست ؟ به دنبال کدام زبان شعری است ؟ آنجا که ارتباط میان بیت های پایانی با مخاطب تقریباً غیر ممکن دیده می شود.

تکرار حرف » سین « در این مجموعه بسیار دیده می شود و در هر دو دفتر ، شاعر به عمد از این حرف پر مفهوم در ادبیات معاصر با توجه به محتوا و مضمون ، به نیکی استفاده برده است.

آهنگرنژاد شاعر هوشمندی است . او در این مجموعه تمام توان مندی ها و پتانسیل های این ایام را به طور کامل بروز نداده و با این احتساب طعم روزهای نیامده مجموعه ای که از صداها و فریادهای انسان معاصر که جلیل آهنگرنژاد به درایت و دقت به طور احترام برانگیزی آن را به گلوی پرندگان شعرش سنجاق کرده است.

آخر کلام این یادداشت را به بیتی از غزل » و ... ناگهان شبیه برگ «

پیوند می دهم : ستاره های تشنه را دوباره آب می دهیم و نور و زندگی / و زنگ می زنیم به فرشته و سلام می دهیم به خدا.

پانویس :

۱-چاپ اول ، ( تهران ، نشر الیاس ، ۱۳۸۵)

۲-آورندگان شعر دشوار ، (مقاله) ، عمران پور ، لطیف ، شاعر و منتقد سرپل ذهابی که در سایت ادبی بلوط منتشر و سپس در هفته نامه ی سیروان و ... بازتاب یافت.

۳- شعر»اسکلت معلمی که لانه ی پرنده است « ص۳۱

۴-ص۴۶

۶-ص۴۴

۷-ص۷۱

۸-ص۴۴

۹-۶۵

۱۰-ص۵۱

۱۱-ص۹۷

۱۲-ص۸۷

۱۳-عنوان بیانیه ای از بیژن ارژن شاعر کرمانشاهی که به طور کامل در یکی از شماره های مجله ی شعر حوزه های هنری تهران چاپ و منتشر شد.